نگاهی گذرا به فلسفۀ چین و هندِ باستان

- ۰۴ جوزا ۱۳۹۲

بخش دوم 

بابک صحرانورد
استاد کونگ یا کنفوسیوس
چین تنها کشوری است که در آن فیلسوفی اثباتی چون کنفوسیوس با اطلاع عمیق درباره امور بشری، سازنده به شمار می‌رود.
“کونگ چو” که شاگردانش او را “استاد کونگ” خوانده اند، در آخرین ایام عمر لایوتسه محضر وی را درک کرد. ملاقات او با استاد بزرگوارِ معاصرش که در آن‌وقت مدیر کتابخانه شاهی پایتخت لو بود، در زنده‌گی و افکار کنفوسیوس تأثیر بسیار زیادی گذاشت.
“استاد کونگ” که در خارج از چین به نام کنفوسیوس شهرت ‌یافت، تمام عمرش را در چین وقف تعلیم کرد. با آن‌که این تعلیمات از مقوله حکمت عملی بود،‌ یک نوع حکمت نظری هم اساس آن محسوب می‌شد که از برخی جهات، جهان‌نگری آگوست کنت و پیروان او را به خاطر می‌آورد. تعلیم کنفوسیوس هم‌چون آگوست کنت تمام آن‌چه را به ماوراءالطبیعه تعلق دارد، کناری نهاد؛ اما هدفش را نه علم تحققی، بلکه فلسفه اخلاق شمرد.
کنفوسیوس را سقراط چینی خوانده اند و این مخصوصاً از آن‌روست که فلسفه وی بیش از هر چیز به انسان و اخلاق انسانی نظر دارد و به آسمان‌ها نگاه نمی‌کند. از مخاطب می‌پرسد که چون تو در باب زنده‌گی هیچ نمی‌دانی، درباره مرگ چه خواهی دانست؟ منطق نظری او مبتنی بر این نکته بود که انسان بداند بر چه چیز می‌تواند علم داشته باشد و بر چه چیزی نمی‌تواند. هدف فلسفه او این بود که از طریق تربیت نفس، انسان کامل به‌بار آرد؛ چیزی که بر خلاف ابرمردِ نیچه، طغیانی بر ضد اخلاق انسانی نیست.
یکی از فعالیت‌های کنفوسیوس عبارت از سخنان و اندرزهای سیاسی او با بعضی از پادشاهان و حکمرانان ممالک چین بود. او این کار مهم را مقصد اساسی و ثمره زنده‌گانی و بالاترین آرزوی خود می‌شمرد؛ زیرا از روی علم ‌یقین، اعتقاد کامل داشت به این‌که نیک‌بختی و ترقی تمدن ملت چین و بلکه همه ملت‌های روی زمین، بسته به اصلاح نفس و پاکی طینت و فضیلت اخلاقی پادشاهان و حکمرانان می‌باشد.
کنفوسیوس همه‌جا طرف‌دار نظم و قدرت قانونی حکومت و در عین حال مخالف استبداد و خودسری پادشاهان بود. حتا هم‌چون فلاسفه هند حق سلطه و قدرت مطلقه را برای پادشاه قایل نشد، بلکه آن‌را موکول به رضایت ملت نموده است؛ زیرا او می‌گوید: کسی بر امپراتوری سلطنت خواهد کرد که ملت رضایت دهد و کسی سلطنت را از دست می‌دهد که رضایت ملت را از دست دهد. حکومت صالح باید دارای سه هدف اصلی باشد: تدارکات شایسته، ارتش نیرومند و جلب اعتماد مردم. لازمهه حکومت خوب هم شهریارِ خوب است.
کنفوسیوس، دینی به معنای حقیقی تأسیس نکرده است و ازین‌رو نمی‌توان او را جزوِ پیامبران ادیان جهانِ امروزی مانند دین برهمنی و زردشتی به شمار آورد؛ زیرا این ادیان همه احکامی برای زنده‌گی افراد بشر و مکافات و مجازات برای اعمال مردم در دنیا و آخرت و قواعد و شرایطی برای اجرای آداب و رسومِ مذهبی برقرار کرده‌اند، اما در تعلیماتِ او چیزی از این مسایل نمی‌توان ‌یافت. اما همه تصدیق می‌کنند که او بانی مذهب رسمیِ دولت چین است. این مذهب در حقیقت ‌یک فلسفه اخلاقی می‌باشد که با جامه قدسیّت دینی آراسته شده است.
به عبارت دیگر دین کنفوسیوس، نوعی وحدت وجود است و برای شرح آن به مردم مغرب‌زمین، بهتر است آن را با فلسفه اسپینوزا مقایسه کرد. آن‌چه کنفوسیوس آورده است، عقیده و الاهیات نیست، بلکه دستور اخلاقی عالی اشرافی است و راه انسان برتر است.
کنفوسیوس در مورد خود چنین گفته است:
در پانزده ساله‌گی دل به درس سپردم. در سی ساله‌گی سخت استوار بودم. در چهل ساله‌گی تردیدی نداشتم. در پنجاه ساله‌گی بر همه رازهای سپهر آگاه بودم. در شصت ساله‌گی گوشم باز شده بود. در هفتاد ساله‌گی توانستم در پی خواهش‌های دل خویش باشم بی‌آن‌که از حد بیرون باشم.

فلسفۀ هند
آن‌‌چه را که شنیده‌یی، خواه عقاید قدیمی و منسوخ گذشته که سینه به سینه و نسل به نسل به تو رسیده و یا چیزهایی که بارها از آن سخن به میان آمده و یا سخنان مکتوب حکیمان و فرزانه‌گان گذشته و یا حدس و گمان و یا سخنان بزرگ‌ترها و استادان، تنها زمانی باور کن و بپذیر که پس از مشاهده و موشکافی از انطباق آن با عقل و استدلال، یقین حاصل کنی و بدانی که به سود و منفعت همه‌گان تمام خواهد بود. “بودا”
فلسفه هند ارتباط کاملی با دیانت دارد، چرا که قدرت الاهی را سرچشمه تمام اصول و قواعد اجتماعی می‌داند.
آیین “جینا” و “آیین بودا” که هر دوی آن‌ها با آن‌که بازگشت به زهد و ریاضت محسوب می‌شوند، با رسوم و تشریفات آیین برهمن قطع ارتباط می‌کردند و نسبت به آن، تمایلات الحادی نشان می‌دادند. روح هندی طبیعتاً متوجه امری‌ست مجرد، مطلق و فوق بشری که همان وجود در حالت عمومی آن است.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.