احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۰ جوزا ۱۳۹۲
عدنان اکتار
تناقض علمی انکار روح
انکار وجود روح و این ادعا که هوشمندی و شعور از جنس ماده است، با علم نیز سازگاری ندارد. برعکس، اکتشافات جدید علمی نشان میدهند نمیتوان شعور را تا درجۀ ماده نزول داد و آن را برحسب کارکردهای مغزی تشریح کرد. امروزه بسیاری از محققان همنظر هستند که هوشیاری و شعور انسان از منبعی ناشناخته و فراتر از اعصاب مغزی و مولکولها و اتمهای سازندۀ آن بهدست میآید.
محققی به نام «وایلدر پن فیلد» پس از سالها تحقیق به این نتیجه رسید که وجود روح، حقیقتی انکارناپذیر است: “پس از سالها تلاش برای توضیح عملکرد ذهن تنها بر اساس کنشهای مغزی، به نتیجهیی رسیدم که سادهتر (و منطقیتر) است. با درنظر گرفتن مغز و ذهن (جسم و روح) و اینکه همیشه نمیتوان ذهن را بر اساس فعالیتهای اعصاب مغز توجیه کرد… باید بپذیرم که وجود ما از این دو عنصر اساسی ساخته شده است.”
آنچه اندیشمندان را به سمت این نتیجهگیری کشانده، وجود این حقیقت است که شعور را هرگز نمیتوان با عوامل مادی صرف توجیه کرد. مغز انسان مانند کمپیوتر فوق العادهیی است که اطلاعات را از حواس پنجگانه دریافت و مورد پردازش قرار میدهد، اما فاقد ادراک و شعور و دانش به «خود» است؛ یعنی نمیتواند درک کند، احساس کند یا به حواس دریافتی خود بیاندیشد.
«راجر پن رز»، فیزیکدان برجسته انگلیسی در کتاب خود با عنوان «ذهن جدید امپراتور»، مینویسد: چه چیز به انسان هویت فردی میبخشد؟ همان اتمهایی که بدنش را میسازند؟ آیا هویت او به انتخاب خاص الکترونها، پروتونها و دیگر ذرات تشکیل دهنده اتمها بستهگی دارد؟ حداقل دو دلیل برای رد این موضوع وجود دارد. در درجه اول در جسم مادی هر موجود زنده، تغییر و تبدیل دایمی وجود دارد. بخش وسیعی از سلولهای زنده (از جمله سلولهای مغز) و در واقع تمام بدن از آغاز تولد بارها و بارها جایگزین شده اند.
دلیل دوم را از فیزیک کوانتوم میآورم: …اگر یک الکترون از جسم انسان را جایگزین الکترونی از خشت کنیم، باید کیفیت الکترون جایگزین شده ثابت بماند و تفاوت دو الکترون قابل تشخیص باشد. همین موضوع باید در مورد پروتونها و انواع ذرات اتمها و مولکولها صدق کند. با این حال، اگر کل وجود مادی فردی را با ذرات نظیر در خشتخانهاش جابهجا کنند، ابداً هیچ اتفاقی نمیافتد.
پن رز به طور واضح بیان میکند اگر همه اتمهای بدن انسان را با اتمهای خشت عوض کنند، خصوصیاتی که شعور یک انسان را میسازند، بدون تغییر خواهند ماند و همچنین اگر ذرات اتمهای مغز با اتم های خشتها جابهجا شوند، خشتها هم دارای شعور نخواهند شد. به طور خلاصه، آنچه انسان را انسان میکند، خصوصیات مادی نیست؛ بلکه ویژهگیهای روحانی و نهادی مستقل از ماده این منبع را میسازد. پن رز در پایان کتاب خود توضیح میدهد:
به نظر من، شعور چنان بااهمیت است که نمیتوانم به سادهگی باور کنم «تصادفی» و با محاسبات پیچیده ظاهر شده باشد. هوشیاری پدیدهیی است که وجود عینی جهان با آن شناخته میشود. پاسخ مادهگرایان به این یافتهها چیست؟ چهگونه میتوان ادعا کرد انسان با ویژهگیهایی چون بینش، احساس، افکار، حافظه و حواس؛ تنها با ترکیب اتفاقی اتمهای بیجان به وجود آمده باشد؟
ماتریالیسم ماسونی: خداانگاری ماده
خداانگاری ماده و انتساب نقش آفرینش به اتمهای بیجان ماده، فلسفۀ جدیدی نیست. دهریون نیز با انکار ماورای طبیعت و زندهگی پس از مرگ، همه چیز را به عوامل طبیعیِ صِرْف مستند میساختند. ماسونها نیز معتقد اند که ماده، خالق همه چیز است. به عقیده ماسونها، توازن و نظم موجود در نظام عالم، نتیجۀ ماده است. در مقالهیی با موضوع «تکامل زمین» میخوانیم: فرسودهگی چنان ضعیف صورت میگیرد که میتوان گفت حالت کنونی زمین، در نتیجه هوشمندی پنهان ماگما (مایع درون هسته زمین) پدید آمده است. اگر این گونه نبود، آب در گودالها انباشته نمیشد و تمام زمین را آب فرا میگرفت. همچنین در مقاله دیگری چنین ادعا شده است:
“آغاز حیات بر روی کره زمین هنگامی بود که یک سلول به وجود آمد. این سلول بلافاصله به حرکت درآمد و بر اثر انگیزشی مؤثر و متمرّدانه، به دو بخش تقسیم شد و این راه را تا بینهایت ادامه داد، اما سلولهای تقسیم شده قادر به ادراک هدفی برای سرگردانی خود نبودند و گویی به دلیل ترس از این سرگردانی و تحت تسلط نیروی غریزی حفظ بقا، با یکدیگر به فعالیت پرداختند، به هم پیوستند و به صورت هماهنگ، دموکراتیک و فداکارانه به خلق اندامهای حساس و حیاتی اقدام نمودند.”
باور به این عقاید، چیزی جز خرافات نیست. ایشان برای انکار وجود خداوند و نقش او در خلق عالم، خواص مضحکی به اتمها، مولکولها و سلولها نسبت میدهند؛ مانند هوش، قوه برنامهریزی، فداکاری و حتا هماهنگی و رفتار دموکراتیک(!). بنابراین ادعای ماسونها در مورد منشای حیات، کاملاً پوچ و بیمعناست.
مفهوم دیگری که در اصول خرافی و ماتریالیستی فراماسونها مطرح است، اصطلاح «طبیعت مادر» است که در فلمهای مستند، کتابها، مجلات و حتا آگهیهای بازرگانی، بارها به آن برمیخوریم. کاربرد آن برای بیان این عقیده است که ماده سازنده طبیعت (نایتروجن، اکسیجن، هایدروجن، کاربن، …) با هوشمندی و به صورت خودبهخود، انسانها و همه موجودات زنده را خلق نموده است. این افسانه نه بر مشاهده استوار است و نه بر منطق؛ بلکه قصد دارد به کمک تلقین، بر ذهن انسان غلبه یابد و هدف آن، به فراموشی سپردن خداوند؛ خالق حقیقی هستی و بازگشت به الحاد است. فراماسونری تلاش میکند این باور را تقویت و منتشر نماید. به همین منظور از قوای اجتماعی همپیمان خود حمایت میکند.
در مقالهیی با عنوان «تفکراتی پیرامون تکامل همبستهگی از دیدگاه علمی» میخوانیم: از دیدگاه مادی و تعامل ماده موجودات زنده؛ همه گیاهان، حیوانات، میکروبهای مفیدی که در زمین زندهگی میکنند و انسانها، هماهنگی اسرارآمیزی دارند. این هماهنگی از سوی طبیعت مادر ترتیب داده شده. آنها پیوسته درگیر نوعی همکاری و انسجام مؤثر هستند. بار دیگر تصریح میکنم فراماسونری هر نوع جنبش روانشناسی ـ اجتماعی را که به رفاه، صلح، امنیت و شادی و بهطور خلاصه هر نوع جنبشی که در طریق اومانیسم و اتحاد جهانی بشر گام بردارد، عامل پیش برد آرمانهای خود میداند و از آن حمایت میکند.
گرفته شده از وبسایت: آفتاب
Comments are closed.