احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:نویسنده: کیانوش دلزنده - ۱۷ جوزا ۱۳۹۲
شرم، درک نشدهگی، یأس، سرخوردهگی، تنهایی، رازها و سویههای پنهانی میباشند که بر مردمانی که از عصر خود جلوتر هستند، مُهر میزنند. کسانی که میخوانند، فکر میکنند و مینویسند، مردمانی هستند که به حفرههای دستنخورده زندهگی سرک میکشند و خودخواسته یا ناخواسته به مرز زیستن با افکار گام برمیدارند و در همین گام برداشتنها درد را به استخوان، و خفهگی را به درون راه میدهند. سوژهگانی که دیگر نمیتوانند بیتفاوت باشند. آنان آگاهی اندوهبار را با خود به دوش میکشند. آنان با ترومای سخت و دهشتناک واقعیت برخورد میکنند و مدهوش و از کارافتاده در میان استها و بودها جا میمانند. گاهی تنها در خلوتی سگرت به دهان میگیرند و یا با قدمهای تند، عطش سیرناپذیر آگاهیشان را به خانه و خیابان میبرند و گاهی نیز در تنهایی اشک میریزند. شرم راز پنهان امید است. «آنچه باعث میشود [سوژه] احساس شرم کند، ربط چندانی به کاری که دیگری کرده ندارد، بلکه بیش از آن ناشی از خود واقعیت است که دیگری از کار که کرده شرمنده نیست.» (ژیژک، ترس از اشکهای واقعی: ۱۳۸۸ : ۱۱۷) آیا میتوان به آینده امیدوار بود؟ آیا باید امید داشت؟ چهگونه باید با این درد جانکاه کنار آمد؟ و اصلاً این اندوهبارهگی چرا با درد عجین میشود؟
سوژه درمانده از مدار صفر آغاز نمیکند. صفر از خط حایل میان آنچه بود و آنچه خواهد شد، به دنیا میآید. اساساً صفری وجود ندارد، همهچیز تناقض بودهگی اکنون میباشد. فرار از گذشته به رویای آینده ناشناختهانگیزه به وجود آمدن در مدار هیچ بودهگی صفر است. «آگاهی اندوهبار آروز دارد از دنیای مادی مستقل خلاص شود، اما در عین حال میپذیرد که جزیی از جهان مادی است و خواهشهای جسمی و رنجها و خویشتنهایش واقعی و گریزناپذیر است و در نتیجه، دچار تفرقه و پیکار با خویشتن میشود.» (پیتر سینگر، هگل، ۱۳۸۹: ۱۲۳) باید از این اندوهبارهگی در مسیر آینده و شوق دیدارش عبور کرد، اما تصویر آینده از خلاء به وجود نمیآید و در تهیبودهگی پهنا نمیگیرد. خردهکولاژهای گذشته، تنها تصویر ما از آینده است. آینده همیشه از گذشته باردار است. پس چاره کار چیست این کوله سنگین تا به کی بر دوش ما سواری میگیرد ؟ «بنا بر قرایتی روانکاوانه شاید بتوان ادعا کرد که واکنش خودآگاهی در این مقطع به واکنش بیماری به ویژه بیمار هیستریک میماند که به طور ناخودآگاه از هر راه فراری استفاده میکند تا با حقیقت تروماتیک خود روبهرو نشود. شاید چنین روشی در کوتاهمدت اثربخش باشد و باعث شود که بیمار چه به واسطه فراموش کردنِ خاطره تروماتیک و چه به واسطه بازسازی و تحریف آن، چند صباحی از مواجه شدن با عواقب اضطرابآور بیماریاش سرباز زند یا به واسطه تکیه بر خودشیفتهگی از واقعیت بگریزد و در درون خود پناه بگیرد، اما سرانجام علایم بیماری بازهم خود را به شکلی دیگر پیچیدهتر آشکار میسازند.» (محمد مهدی اردبیلی، آگاهی و خودآگاهی در پدیدارشناسی روح هگل: ۱۳۹۰ : ۲۳۷-۲۳۸) راز در این درهم ریختهگی و ناشادی نه در صفر بودهگی، بلکه در ناکجاآبادهگیست. شرم، ازهمگسیختهگی آغاز میان ـ است و بود ـ میباشد. «جامعهیی که میتواند شرمنده شود، هنوز میتوان بدان امید بست و تفکری که توان شرمنده ساختن دارد، هنوز ارزش آن را دارد که پی گرفته شود.» (امید مهرگان، تفکر اضطراری: ۱۳۸۸ : ۹۳) باید با شرم آغاز کرد با همان آگاهی ناشاد هگلی، باید دانست چه چیزی میخواهیم و به کجا میخواهیم برویم. گریز از گذشته به نوبه خود عالی میباشد، اما نه صرفاً به انگیزش شرم با آگاهی از شرم. باید دانست ایستادن در خط حایل صفر به کجا میرود. باید از بینش اسپینوزا آموخت «که بیهوده است اگر چیزی را بخواهیم اصلاً قرار نیست آن را داشته باشیم.» (رابرت سالیمن، کتیلین هیگز، شور خرد: ۱۳۸۷ : ۱۲۷) “جغد مینروا آن هنگام پرواز خویش آغاز میکند که شب سایهاش را گسترانده باشد”.
شوپنهاور را فراموش کنیم و قدری مثل هگل خوشبین باشیم. ناخواسته به مرز آگاهی رسیدهایم و صفر بودهگی بهناچار میان بودن یا نبودن ایستاده است. ناگزیر برای فرهیختهگان دردهایی هست که آنها را خود دچار کرده است. ولی نباید در مرز صفر در خط حایل آن ایستاد، باید به پیش رفت هر چند که گذشته همچنان ما را در رویاهای شبانه در بستر به اشک وا میدارد. به روایت هگل «هر کس نیز باید، به تبع مضمون، از سپهرهای فرهنگی جان کلی که قالبهاییاند که جان در گذشته بر جای نهاده است، بگذرد، و این سپهرها برای او همچون مراحلی از یک مسیر است، که پیشتر ترسیم شده و هموار گردیده است. به همین دلیل است که ما، در میدان شناختها، چیزهایی را میبینیم که در دورهای پیش، جان فرهیختهگان بزرگسالان آن دورهها را به خود مشغول میداشت، ولی اکنون برای ما در حد شناختها، تمرینها یا حتا بازیهای کودکانه است. با چنین نگاهی به فرهنگ طرح پیشرفتهای پرورشی فرهنگ تاریخ و فرهنگ جهان را یک به یک باز مییابیم. و این فرابود گذشته، دیگر، در تملک جان کلی است که جوهر فرد را تشکیل میدهد و از اینرو به عنوان چیزهای خارجی بر وی آشکار میشود و در واقع سرشت غیر زنده او را میسازد.» (هگل، پدیدارشناسی جان: ۱۳۹۰: ۸۰-۸۱) این سرشت غیرزنده که جانهای تکتکمان را در خود پارهپاره میکند نه از خودآگاهی، بلکه از نادانستهگی از آن چیزهایی هست از خود در دیگری میجویم. نوشتهها و فکرهایمان الویتهای قالبی است که میخواهیم قالب کنیم. ما در پی آن چیزی نمیگردیم که وجود دارد، بلکه در پی آن هستیم رویاها و آروزهایمان را در دیگران ببینیم. قانع کردن که راز نوشتهها و فکرهایمان هست. بدون پاره کردن غشای تخمک، اووم را باردار نمیشود. قانع کردن همان لقاح است. از میان هزار تخمک، تنها آنکه قابلیت همزیستی با اووم را دارد زنده میماند. «قانع کردن، تصاحب کردن یک نفر است بدون آنکه لقاحی صورت پذیرد.» (بنیامین، خیابان یکطرفه، ۱۳۸۹ :۷)
از تاریخ بیشرمی سخن بسیار رفته است. یاسها و افسردهگی برای کسانی است که زودتر از دیگریها با ترومای دهشتناک واقعیت و امر واقعی روبهرو میشوند. اما همین تاریخ بیشرمی اگر از خودِ از صفر بودهگی آغاز شود، سازنده است. آنچه تاریخ را به جلو میبرد، تصمیم است نه تصمیم حاکم، تصمیمی که از خلق برمیآید از همان سوژه فرهیخته که در اکنونیت خود کتاب به بغل میزند و با تهماندههای جیب خود برای خود در کنج شهرستان کتابی را به دست میگیرد تا سپهر جان کلی را به خانه آورد و در یک پیوند انضمامی بالنده شود. ژیژک راست میگوید : «من خویشتن نماینده آنِ ما خود یک نیروی بیگانه است که تن را بیقرار و همزمان مهار میکند.» (ژیژک، سینما به روایت ژیژک: ۱۳۸۹ : ۳۱) خودخواسته و ناخواسته در مرز صفر واقع شده هستیم و هیچ راه برگشتی نیست، آگاهی در اکنونیت بر هر کدام از ما در موقعیت خاص خودش نایل شده است، راز این آگاهی باید ویرانکننده باشد، ویرانکننده زمان مصلوبکننده. رهایی ممکن است. البته با یکپارچهگی با دیگری و برای دیگری. آن ذهن برج عاجنشینِ ناامید تا زمانی دیگری او را تأیید نمیکند، هنجارمند نمیشود. و اگر نتواند به جنون میرسد. جنون سازنده است و سازندهگیِ آن در ویرانی است. فقط باید در همین هیچبودهگی شرم را ستایش کنیم. چرا که راه برگشتی نیست، شما از عصر خود جلوتر هستید و عقربههای ساعت روی مدار صفر ساعت را وارونه میسازد.
Comments are closed.