احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالحفیظ منصور - ۱۵ سرطان ۱۳۹۲
حقوق زن همیشه در افغانستان بحثآور و مناقشهآفرین بوده است. آخرین فرصت تصمیمگیری در مورد حقوق زن، بحث روی طرح قانون منع خشونت علیه زنان در مجلس نمایندهگان بود که بر اثر موضعگیریهای دو صف افراطی، این طرح از بحث بیرون شد.
تجاوز جنسی، ولایت پدر، سن ازدواج، تعدد زوجات، لتوکوب، دشنام، توهین و تحقیر زن، از مواردی بودند که گفتوگوهای تندی را باعث گردیدند. یک جانب به فقه موروثی متمسک بوده و جانب دیگر، حقوق زن در جوامع مدرن و پیشرفته را دستاویز قرار داده و از آن سخن میراند. دیدگاههای وابسته در متنگرایی، تفسیرهای مردسالارانه از متون دینی، غفلت در ویژهگیهای قانونگذاری، بیتوجهی به تفاوت میان دنیای قدیم و دنیای جدید و افراطیگری در امر دفاع از حقوق زن، به آتشِ این مبحث هیزم نهاده است.
هماکنون مسوولیت دفاع از حقوق زن را نهادهای وابسته به کشورهای غربی در افغانستان به عهده گرفتهاند، در حالی که مسلمانها بهویژه علمای دینی، در دفاع از این مسأله سزاوارتر اند؛ زیرا اسلام بیش از همه در این راستا تأکید داشته است. علمای دینی زمانی به این امر موفق میگردند که جرأت بازنگری در میراث اسلامی را به خود بدهند. هرگاه چنین نشود، بحث حقوق زن به شکل و شیوۀ معارض با فرهنگ افغانستان راه خواهد گشود. حقوق زن در حال حاضر به حدی حساس و در خور توجه میباشد که یک چالش عمده بر سر راه نهضتهای اسلامی به حساب میآید.
کلیدواژهها: حقوق زن، متنگرایی، تفسیر مذکر، سن ازدواج، تعدد زوجات و ولایت پدر.
طرح مسأله
مسالۀ حقوق زن در جهان اسلام بهویژه در افغانستان، از زمرۀ مباحثیست که حیات فردی و جمعیِ مسلمانها را سخت متأثر ساخته است. پیروان ادیان دیگر، عملکرد مسلمانها را در گوشه و کنار جهان در مورد زنان عنوان قرار داده، اسلام را یک دین زنستیز معرفی میدارند و علمای قشری مسلمان با دیدگاههای سختگیرانۀشان، آزادیهای بیشتری برای زنان را در تضاد با آموزههای اسلام وانمود میسازند. در این میان، بر مصلحان مسلمان است که به سراغ راهی برایند تا از یکجانب از مصایبی که بر دوش زنان سنگینی میکند، بکاهد و حقوق انسانی ایشان را تأمین کند، از سوی دیگر هم کرامت بشری زنان و نظام خانوادهگی محفوظ باقی بماند.
گام برداشتن در این وادی نه از روی هوس است و نه از سر تفنن، بلکه مسوولیت انسانی و وجیبۀ دینی است که دلسوزی توام با جسارت را میطلبد. زیرا آنهایی که در این راستا حرکت میکنند، نه از حربۀ تکفیر علمای قشری هراسی به دل راه میدهند و نه هم زرق و برق تمدن غرب، چشم ایشان را خیره میدارد تا به هر گونه سفارش مؤسسات غربی لبیک بگویند. علاوه بر آن، موضوع حقوق زن حتا برای آنهایی که هوای توسعه و رفاه مادی را در افغانستان دارند نیز سرنوشتساز میباشد؛ زیرا بدون رسیدهگی به این مبحث، نمیتوان، جنبشی را برای پیشرفت و ترقی افغانستان سازمان داد. وقتی نیمی مهم، تأکید میکنم: نیمی مهم از پیکرۀ جامعه، زیر شکنجه، تهدید، استخفاف به سر برند و از حقوقشان بیبهره باشند، احساس اعتماد به نفس نداشته باشند و خود را پیوسته متکی به مردان بدانند، امید بهروزی و خوشبختی، خیالی عبث و آرزویی دستنیافتنی میباشد.
چند هفته پیش، طرح قانون منع خشونت علیه زنان، غرض تصویب در اجندای جلسۀ عمومی مجلس نمایندهگان قرار گرفت؛ اما همین که بحث آغاز شد، خلاف معمول چند تن از اعضای مجلس نمایندهگان، با لحنی عتابآمیز به سخنرانی پرداختند و سلسلۀ مشاجرات را آغازگر شدند. در اثر این مشاجرات، طرح قانون مذکور به بهانۀ بررسی بیشتر از اجندای جلسۀ عمومی بیرون شد، ولی مباحث مربوط به آن، همچنان داغ است و داغ خواهد بود. مسایلی که در این طرحقانون، اسبابِ صفآرایی و دلآزاری را فراهم آورد، عبارتاند از:
۱٫ تجاوز جنسی
۲٫ تعدد زوجات
۳٫ لتوکوب کردن زن
۴٫ سن ازدواج
۵٫ حق تعلیم و حق کار
۶٫ خانههای امن
۷٫ صلاحیت پدر در تزویج دختران
۸٫ دشنام، توهین و تحقیر زن.
گفته شد، صفآراییها و عربدهجوییهای دلآزاری صورت پذیرفت. دلآزار از این بابت که یک جانب به استدلال و منطق دعوت میکرد و از مناظرۀ علمی در این باب سخن به میان میآورد، اما جانب دیگر از قبل حرفهایی را در این مورد ردیف کرده بود و تنها حاضر به شنیدن حرفِ خودش بود و به حرف سایرین بهایی قایل نبود. به باور نویسنده، ریشههای تشویش و کشمکش در باب طرح قانونِ منع خشونت علیه زنان، به مسایل متعددی میرسند که عمدهترین آنها عبارتاند از:
الف. متنگرایی
از سنتهای حاکم بر بیشتر جوامع اسلامی، یکی هم «متنگرایی» است؛ بدین معنی که در میان مسلمانها، آثار مکتوب نقش فوقالعادهیی نسبت به وقایع تاریخی دارند. اندککسانی به اعمال روزانه و چارهجوییهای مسلمانها مینگرند؛ اما اکثریت دیگر، متون متعلق به میراث اسلامی را ترجیح میدهند و هرگونه چونوچرایی را در مورد آن نادرست میانگارند. یکی از مواردی که با توسل به متنگرایی بحثآفرین شده، روایتیست که در باب سن ازدواج عایشه (رض) در ۹ سالهگی با حضرت پیامبر (ص) میباشد. بر پایۀ این روایت، شماری از عالمان دینی، تعیین سن ازدواج دختران را در حد ۹ سال درست میخوانند و تعیین سن ازدواج را به بیشتر از آن، مغایر سنت رسولالله (ص) میشمارند.
خواجه بشیر احمد انصاری در این باب نوشتهیی زیر عنوان «عایشه و دایههای مهربانتر از مادر» دارد و بهطور مبسوط در اینباره حرف زده است. متنگرا، زندهگی بیش از یک میلیارد مسلمان را نمینگرد و یا از دیدنِ آن عاجز است و فقط متن را اساسِ عمل و قضاوتِ خویش قرار میدهد. اینهمه کشور اسلامی، جنبشهای دینی و مفتیان در دنیای عرب و عجم، پیشِ چشمش نمیآیند و تنها به یک متن چسپیده است. اگر بگوید که همۀ مسلمانهای عالم به بیراهه رفتهاند و از راهِ راست منحرف شدهاند و تنها ایشاناند که به حقیقتِ دین دست یافتهاند، کار را از بنیاد خراب کردهاند، در این صورت نه برای خود پایهیی باقی ماندهاند و نه به اسلام جایگاهی. متنگرایان عصر ما که در صدور فتوا، دلیریِ حیرتبرانگیزی دارند، از درک واقعیت زندهگی شخصیِ خویش نیز محروم ماندهاند؛ زیرا در عین حالی که از سن ازدواج دختران در ۹ سالهگی باحرارت صحبت میکند، ولی در دادنِ دختران خودشان در این سن و سال، آماده نیستند. به سخن دیگر، مفتیهای ما فتوایی صادر میکنند که خود به آن باور ندارند.
روایت ازدواج عایشه (رض) با پیامبر عزیز اسلام در ۹ سالهگی، از بدیهیات نیست. زیرا راوی این حدیث، «هشام بن عروه» است؛ از یکسو «مالک بن انس» راویان عراقی را معتبر نمیدانست، از سویی هم امام ذهبی راوی آن حدیث را به ضعفِ حافظه توصیف کرده است.
بن حجر عسقلانی در «الاصابه» گوید: فاطمه وقتی به دنیا آمد که کعبه را بنا میکردند و پیامبر سیوپنج سال داشت … و فاطمه پنج سال از عایشه بزرگتر بود. از مورخین نامدار یکی هم امام طبریست که معتقد است ابوبکر (رض) چهار فرزند داشت که همه متولد عهد جاهلیت بودند. ابن هشام کسی که برای نخستینبار سیرت نبوی را نگاشت، مینویسد: عایشه از نخستین پیروان محمد (ص) بود. این پیرو باید دستکم چهار یا پنج سال عمر داشته باشد، بدین ترتیب تا سال دوم هجرت که ازدواج عایشه با محمد (ص) صورت پذیرفت، سن عایشه صدیقه به هیچ صورت ۹ سال بوده نمیتواند.
جوانی تنها سنِ ازدواج نیست، بلکه تکالیف دینی از جمله روزه، زکات و حج در جوانی فرض میگردد. خود داوری کنید که یک دختر در چنین سنوسالی میتواند از عهدۀ این تکالیف دینی بیرون آید. جوانی، دوران قبولِ مسوولیتهای حقوقی هم است، آیا در ۹ سالهگی به یک دختر میراث پدریاش سپرده میشود، در دادگاه شهادتش پذیرفته میگردد و آیا گفته نمیشود که هنوز کودکی بیش نیست… و آیا در صورت ارتکاب جرمی، استدلال نمیشود که هنوز این دختر به رشد و بلوغ نرسیده و دادگاه باید در حقش تخفیف روا دارد و بهجای زندان، به دارالتأدیب فرستاده شود. و یا اگر ۹ سالهگی سن بلوغ دختران است، آیا میتوانند از حق رای دادن و رای گرفتن برخوردار شوند و یا اینکه دختر تنها در ۹ سالهگی برای ازدواج بالغ میشود و در بقیه موارد همچنان کودک میباشد؟
روایت دیگری هم است که عایشه صدیقه (رض) در مکه نامزدی هم داشت، ولی مانند شماری از زنان و دختران مسلمان که اسلام میان آنها و شوهرانشان جدایی آورد، نامزدی عایشه نیز فسخ گردید و پس از آن بود که به نامزدی پیامبر اسلام در آمد و یک سال بعد از هجرت، این ازدواج صورت پذیرفت. اگر ازدواج عایشه با پیامبر در ۹ سالهگی صورت گرفته باشد، در چند سالهگی نامزدی اولش صورت پذیرفته بود؟
دوستـی آتشیـن و افـراطی در هر کاری به جای سود، زیانهایی را بهبار میآورد. مفتیان عاشق جامعۀ ما که در هوای دفاع از حریم اسلام و سودرسانی به مسلمانها، به ۹ سالهگیِ سن ازدواج حضرت عایشه (رض) هر دو پا را در یک کفش میفشارند، عنایت ندارند که با این کارشان جناب پیامبر اسلام را، شخصی شهوانی و کودکآزار معرفی میدارند! و بدین ترتیب، تبر مبلغان مسیحی و یهودی را که از هر حربهیی برضد اسلام کار میگیرند، دسته میکنند. در فرجام این است عاید افراطیگری و دفاع بیدلیل و برهان. افزون بر آن، روایت نباید در تضاد با قواعد عمومی احکام اسلام که در آن سهولت، واقعبینی از اصول مسلماند، قرار داشته باشد. آیا اناتومیِ بدن یک دختر ۹ ساله برای مادر شدن مساعد است و آیا از رهگذر تجارب زندهگی، یک کودک در این سنوسال آمادۀ تنظیم امور خانواده میباشد، یا اینکه زن موجودی است که تنها برای کامجویی مرد آفریده شده است؟
طلب علم و دانش از فرایض مسلمِ دینی است و درحال حاضر، هر دختر دستکم باید ۱۲ سال درس بخواند و تعلیم ببیند و اگر به ۹ سالهگیِ سن ازدواج دختران صحه گذاشته شود، آیا بهجاست که طلب علم که فرض است، به موجب ازدواج که سنت است، ترک گفته آید؟
یکی دیگر از مظاهر متنگرایی شدید، در تفسیر آیۀ ۳۳ سورۀ احزاب دیده میشود. در آیۀ مبارکه آمده است:
«و در خانههای خود بمانید و همچون جاهلیت پیشین در میان مردم ظاهر نشوید و خودنمایی نکنید و نماز را برجا دارید و زکات را بپردازید و از خدا و پیامبرش اطاعت کنید. خداوند قطعاً میخواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و شما را کاملاً پاک سازد.»
شماری از مفسرین این آیه را مختص به اهل بیت پیامبر (ص) میدانند، بهویژه شیعیان بر این نظر تأکید میورزند. ولی شماری دیگر از مفسرین از جمله ابن کثیر، مخاطب این آیه را عموم مسلمانها میداند. در دورههای معاصر، ناصرالدین البانی یکی از حدیثشناسان معروف، بر اساسِ این آیه، کار سیاسی و اجتماعی را بر زنان حرام میخواند. در مقابل، فهمی هویدی از نواندیشان مسلمان، برداشتِ ابن کثیر و پیروان وی از جمله البانی را در مغایرت با واقعیتهای صدر اسلام میداند؛ زیرا در صدر اسلام زنان دوشادوش مردان در امور اجتماعی و سیاسی شرکت ورزیدند. بر پایۀ این برداشت، آیۀ مبارکه، گشتوگذارهای نابهجا را قدغن کرده و به هر کاری، مقصدی و هدفی در نظر گرفته است، نه آنکه زنان را در منزل زندانی سازد. در حال حاضر دیدگاه سلفیهای سنتی که متنگرایی را به حد اعلای آن پذیرفتهاند، تسلط یافته است؛ ولی در عالم واقع، همانگونه که در مخالفت با واقعیات صدر اسلام قرار دارد، با زندهگی زنان مسلمان در اکثریت کشورهای اسلامی نیز سازگار نمیباشد.
ب. تفسیر مذکر
در روایاتی که در دسترس ما گذاشته شده، زن به عنوان انسانی ناقصالعقل و دین، عامل هبوط حضرت آدم از بهشت معرفی شده است. گاهی هم روایتِ تورات زبان به زبان میگردد و برخی از مفسرین، آن را به اشتباه ذکر کردهاند. بر اساس آن، زن از قبرغۀ چپِ مرد خلق شده، از اینرو موجودی کجفطرت، بیوفا و کجفکر بار آمده است. بر بنیاد این باورها که هیچ کدام ریشه در اسلام ندارند و از ادیان دیگر وارد تعلیمات اسلامی شدهاند، برای زن جایگاهی فروتر از مرد و بالاتر از حیوانات مطرح بوده است. این تعبیرها و تفسیرهای ناروا از زن تقریباً بر سراسر فرهنگ دینی غلبه یافته است. بر اساس همین باورهاست که زن موجودی ضعیف و ناتوان شمرده شده است، باید دستنگرِ مردان باشد، اگر برای او چیزی بدهند، بخورد و در غیر آن، صبر پیشه کنـد. انواع دشنامها و تحقیرهای مردان را با جبینِ باز بپذیرد و شکنجهها را خاموشانه تحمل کند و هرچه بر سرش میآید، با کس دیگری در میان نگذارد. این پدر یا برادر است که صلاحیت تصمیمگیری در مورد زن را دارد؛ پدر میتواند او را به هر کس که بخواهد، به همسری بدهد و اصلاً رضایت او در میان نیست، چه بسا که در بدل جرم و خیانت پدر یا برادر خود، «بد» داده شود و همۀ عمر را زیر بار ظلم و بیداد بهسر بَرد. زمانی که همسرش وفات میکند، چه بسا که مانند مال و متاع میراثی، زن نیز میان میراثخواران تقسیم میگردد.
Comments are closed.