زمان در هستی زمان در داستان

گزارشگر:سیامک وکیلی - ۲۸ سرطان ۱۳۹۲

بخش سوم

هستی گاهی بخشی از رهش خود را تکرار می‌کند. این رهش‌ها بیشتر مربوط است به رهش‌هایی که انجام شده، یعنی گذشتۀ هستی. اما گاهی پیش می‌آید که هستی رهش‌هایی را تکرار کند که هنوز انجام نشده‌اند، یعنی آینده را. این‌گونه رهش‌ها مربوط است به آن بخش از هستی که هنوز انجام نشده، اما هستی انجامِ آن‌ها را حتمی و یا نزدیک به حتمی می‌داند و به گفته‌یی، در دستور کار خود دارد. ما تکرار این‌گونه رهش‌ها را پیش‌بینی هستی دربارۀ خودش می‌نامیم. زیرا هستی قوانین خودش را خوب می‌شناسد و این پیش‌بینی‌ها بر اساس همین شناخت انجام می‌گیرد. اما این بدان معنا نیست که این تکرارها آگاهانه صورت می‌پذیرد. چرا که هستی دارای شعوری هم‌چون ما نیست.
هر چند که زمان در هستی تابع رهش است، اما در داستان چنین نیست. زمان در هستی هیچ‌گونه نقشی ندارد، اما در داستان می‌تواند همۀ هستی داستان را در اختیار داشته باشد و آن را رهبری کند. این یکی از مهم‌ترین تفاوت‌های هنر با اصل خود او، یعنی هستی، است. از این رو هیچ‌گونه مرزی در بهره‌بری از زمان در داستان وجود نخواهد داشت، به شرطی که اصل «شیوۀ واقعیت» رعایت شود.
اکنون نگاهی خواهیم داشت به سفر به گذشته یا آینده!
سفر به گذشته و یا آینده، در یکی دو سدۀ گذشته، یکی از موضوعات هیجان‌انگیز و جالب توجه در آثار هنری بوده است، و بسیاری کوشیده‌اند تا خیال‌پردازی خود را در این زمینه بیازمایند. در میان بخش‌های گوناگون، سینما به دلیل سود جستن از جلوه‌های ویژۀ رایانه‌یی از خیال برتری برخوردار بوده است. در فلم «ماشین زمان» Time Machine که در دهۀ شصت ساخته شده (فیلمی که در دهۀ نود ساخته شد بر اساس همین فیلم بود)، شخصیت فلم ماشینی ساخته که به وسیلۀ آن به آیندۀ بسیار دور سفر می‌کند. هنگامی که ماشین شروع به کار می‌کند، شما تنها رهش هستی (جهان پیرامون ماشین) را می‌بینید. جهان با شتابی بسیار زیاد رو به جلو می‌رود و شما دگرگونی فصل‌ها را می‌توانید در مدت چند ثانیه ببینید. سوپرمن نیز برای آن‌که بتواند به چند ساعت گذشته سفر کند، در مدار زمین، به دور آن می‌گردد، اما برعکس حرکت زمین به دور خودش. گردش سوپرمن آن‌قدر تند است که حرکت زمین به دور خودش را برعکس می‌کند و به این ترتیب سوپرمن برای سفر به گذشته، همۀ زمین را به عقب برمی‌گرداند. در فیلم پیشتازان فضا نیز ـ در دهۀ هشتاد ـ برای سفر به سه‌صد سال گذشته، کشتی فضایی «انترپرایز» با سرعتی چند برابر سرعت نور، یک دور به دور مدار خورشیدی می‌گردد، اما در جهت مخالف گردش خورشید، و به این ترتیب وارد زمان گذشته می‌شود. پس از آن در دهۀ نود، فیلم «بازگشت به آینده» Back to the future است که در آن دکتر براون برای سفر به گذشته یا آینده از خودروی(موترِ) ساخت خودش استفاده می‌کند. به این ترتیب که خودرو را بر روی سال و ماه و روز مورد نظر تنظیم می‌کند و با سرعت بسیار زیادی زمان را می‌شکند. در فیلم «پاسبان زمان» Time Cop، افراد به وسیلۀ یک دستگاه به زمان‌های گوناگون فرستاده می‌شوند.
دقیق‌ترین این فلم‌ها همان سلسله فلم‌های «بازگشت به آینده» است. با این وجود پر از اشتباه است. برای نمونه؛ مارتی Marty به گذشته می‌رود و زنده‌گی پدر و مادرش را تغییر می‌دهد، و حتا مادرش، پیش از ازدواج با پدر مارتی، عاشق خود او یعنی پسرش می‌شود. اما هنگامی که مارتی به زمان حال باز می‌گردد، نه پدرش و نه مادرش به‌خاطر نمی‌آورند که کسی را در گذشته دیده‌اند که زنده‌گی‌شان را دگرگون کرده و چه‌قدر شبیه به پسر خودشان بوده است. اما در واقع مارتی به چنین سفری نمی‌تواند دست بزند. حقیقت این است که هستی به گونه‌یی برنامه‌ریزی شده است که هر رویدادی تنها قرار است یک بار رخ دهد.
تکرار رهش که پیش از این درباره‌اش گفتیم به معنای رخ دادن نمودن دوباره یا سه‌باره و یا بیشتر یک رویداد نیست، بلکه تکرار ضبط شدۀ آن است. در واقع این تکرار، تصویر یک رهش است و نه اصل آن. از این‌رو چنین تصویری هرچند که دیدنی است، اما دست نیافتی است و قابل تماس نیست. بنابراین رویدادی که در هستی انجام شد، دیگر دسترس‌پذیر نخواهد بود. به این جهت اگر دستی از بیرون از هستی بخواهد رویدادی را وارد آن کند، همانند این است که ما یک قطرۀ روغن را در یک کاسۀ آب بیاندازیم. هستی هرگز این رویدادی را که از بیرون وارد شده، در خود راه نخواهد داد، و این بدان معناست که چنین رویدادی برای ابد در زمان سرگردان خواهد شد و به سرنوشت «گاو مولوی»۶ دچار خواهد گشت. چرا چنین است؟
فرض کنیم که ما بتوانیم هم‌چون فلم‌های نام‌برده، به آینده و گذشته سفر کنیم. البته بعد خواهیم دید که چنین سفرهایی ناشدنی است، اما ما فقط قرض می‌کنیم. نمونه‌وار؛ من به ده سال آینده سفر می‌کنم تا در پارک لاله شما را ببینم و چیزی به شما بگویم که قرار است آن را فقط در ده سال آینده بدانید. پس از آن به گذشته، یعنی زمان حال، باز می‌گردم و این‌گونه می‌اندیشم که ماجرا تمام شده. اما چنین نیست. شما در ده سال آینده مرا خواهید دید و من دوباره به گذشته بازمی‌گردم به نزد شما و دوباره شما در ده سال آینده مرا خواهید دید و دوباره من به گذشته به نزد شما باز می‌گردم و باز شما قرار است که ده سال آینده مرا ببینید و پس از آن من به گذشته باز می‌گردم و باز…
می‌بینید که این زنجیره، تمام‌ناشدنی است. سفر به گذشته نیز دارای چنین تکراری خواهد بود. هستی، مرا که یک رویداد بیرونی هستم، مدام هم‌چون یک ویروس به بیرون پرتاب می‌کند. او توانا به هضم من نخواهد بود، چون جزوی از وجود او نیستم. هستی یک «بی‌پایان دربسته است.» ما نه می‌توانیم با شکستن زمان، از آن خارج شویم و نه می‌توانیم با سفر در زمان‌های گوناگون بدان وارد گردیم. اکنون اگر روزی، بر اساس زمانی که اکنون می‌شناسیم، بتوانیم به گذشته و آینده، همان‌گونه که به شهرهای گوناگون سفر می‌کنیم، سفر کنیم، هستی پر از روح‌ها و ویروس‌های سرگردان خواهد بود که توانا نیستند زمان واقعی خود را بیابند و آسوده زنده‌گی کنند.
گفتیم بر اساس زمانی که اکنون می‌شناسیم. اما اگر ما زمان دیگری را بیابیم چه؟ آیا بازهم سفر در زمان ناشدنی است؟
مسابقۀ خودرو رانی [موتر رانی] را به‌خاطر دارید؟ فرض کنید که همۀ آن را روی نوار ضبط کرده‌اید و اکنون دارید دوباره تماشایش می‌کنید. هنگامی که شما به دقیقۀ چهل‌وپنجم می‌رسید، به یاد می‌آورید که پیشتر از آن چیزی را در تصویر دیده‌اید. کنجکاو می‌شوید که چه بوده است. چه می‌کنید؟ نوار را روی تصویر به عقب برمی‌گردانید. متوجه می‌شوید که خودروها به همراه همۀ جهان پیرامون‌شان به عقب بر‌می‌گردند و به همراه آن زمان ـ که به وسیلۀ شمارشگر روی صفحۀ تلویزیون یا ویدیو نشان داده می‌شود ـ هم به عقب می‌رود. درست در زمان بیست‌وهشتمین دقیقه، چیزی را که به یاد آورده بودید، می‌بینید. اکنون متوجه می‌شوید که برای رفتن از دقیقۀ چهل‌و‌پنجم به دقیقۀ بیست‌وهشتم نمی‌توانید تنها بخشی یا بخش‌هایی از آن را به عقب برگردانید، در حالی که بخش‌های دیگر ثابت‌اند و یا به رهش معمولی خود ادامه می‌دهند. از این نظر، در میان نمونه‌هایی که پیش‌تر آوردیم، سوپرمن، از همه منطقی‌تر بود که برای رفتن به چند ساعت گذشته همۀ زمین را به عقب برگرداند، اما نه آن‌قدر منطقی که با واقعیت برابر شود. واقعیت این است که برای بازگشت به گذشته، باید همۀ هستی به عقب بازگردد. هنگامی که به بیست سال گذشته رسیدیم، سن ما هم بیست سال جوان‌تر شده، و شگفت این‌که، ما آینده، یعنی امروز، را به یاد نمی‌آوریم؛ ما به یاد نمی‌آوریم که در بیست سال آینده به گذشته سفر کرده‌ایم، بلکه وقتی به بیست سال گذشته رسیدیم، به نظر ما می‌آید که در زمان حال هستیم و تنها تفاوت در این است که دو تا از «ما» در یک زمان وجود خواهد داشت.
به همین دلیل است که ما نمی‌توانیم بخش‌بندی آقای هاوکینگ را درست بدانیم. در تعریف زمان، که یک ویژه‌گی هستی است و بدون آن معنی نمی‌دهد، زمان خود پا از هستی وجود ندارد، و از اساس و پایه عنصری به نام زمان دارای بود نیست، بلکه هر چه هست، قراردادی‌ست که ما آن را بر اساس رهش هستی تنظیم کرده‌ایم، آن‌هم رهش بیرونی هستی. بنابراین سفر درگذشته و آینده، نیازمند سفر در رهش هستی است. آیا ما روزی توانایی آن را خواهیم یافت که رهش کل هستی را به عقب یا جلو برانیم و به گذشته و آینده سفر کنیم؟ و گیریم که این کار را کردیم، چه‌گونه خواهد بود؟ و چه سودی خواهد داشت؟
با تعریفی که تا کنون از زمان داشته‌ایم، دیدیم که سفرهای زمانی امکان‌ناپذیر است، و همان به که درباره‌اش خواب ببینیم، داستان بنویسیم و فلم بسازیم. اما اگر زمان واقعی بیرون از این زمانی که اکنون می‌شناسیم و تعریفش کردیم باشد، چه؟
داستان خیالی ما از این‌جا آغاز می شود!
زمان: چون حافظۀ هستی
من اگر فیزیک‌دان یا ستاره‌شناس بودم، شاید هرگز این بخش از مطلب را نمی‌نوشتم. دانشمندان به آزمایش و تجربه بیش از خیال اهمیت می‌دهند، اما برای کسانی چون من، خیال ارزش بسیار بیشتری دارد، هرچند که دانش هم با خیال می‌آغازد.
در یک برنامۀ مستند امریکایی، دربارۀ رویدادهای توضیح‌ناپذیر، مردی می‌گفت که برای دیدن ویرانه‌های باستانی روم به ایتالیا رفته بوده. هنگام تماشای یک جادۀ سنگ‌فرش باستانی، ناگهان سربازان روم باستان را می‌بیند که در آن جادۀ باستانی در حال رژه رفتن هستند. مرد دیگری در امریکا در رویایی میان خواب و بیداری، سقوط یک هواپیما را می‌بیند. این سقوط آن‌قدر واقعی بوده که به فرودگاه و مسوولان مربوطه زنگ می‌زند و هشدار می‌دهد. او حتا چه‌گونگی سقوط هواپیما را هم به دقت توضیح می‌دهد. کسی سخن او را نمی‌پذیرد، اما چند روز بعد هواپیمایی با همان نام، با همان تعداد سرنشین و در همان محل سقوط می‌کند. خانمی نیز در ساعت پنج عصر پای تلویزیون می‌نشیند و ناگهان شاهد اخبار ساعت هفت غروب می‌شود. در این ساعت خبری، گوینده از سقوط یک هواپیما اطلاع می‌دهد. او مشاهداتش را به مقامات مسوول اطلاع می‌دهد، اما کسی توجه نمی‌کند. ساعتی بعد هواپیمای نام‌برده در همان ساعت، و با همان چه‌گونه‌گی و تعداد سرنشین سقوط می‌کند و اخبار ساعت هفت همانی می‌شود که آن زن در ساعت پنج عصر دیده بوده.
چه‌گونه می‌شود این رویدادها را توضیح داد؟ تا کنون دانش از پس این توضیحات برنیامده است. اما به نظر می‌رسد که ذهن ما گاهی با یک جریان رویداد در هستی، به گونه‌یی تصادفی، برخورد می‌کند. این جریان رویداد چه می‌تواند باشد؟
فرض کنید که یک بانک رویداد در هستی وجود داشته باشد، که همۀ رویدادهای هستی در آن ثبت و بایگانی شود. این بایگانیِ رویدادها همانند یک حافظه برای هستی است، و به‌طور دقیق کارکردی هم‌چون حافظۀ ما دارد. همۀ رویدادها از لحظۀ انفجار بزرگ تاکنون در این حافظه بایگانی شده است. اگر ما در پی یافتن زمان واقعی هستیم، می‌توانیم این بایگانی یا حافظه را زمان نیز بنامیم. اما برخلاف باور رایج، این زمان دارای سرعت، و برخلاف بخش‌بندی آقای هاوکینگ، دارای جهت نیست، بلکه دارای درازنا و جنسیت است.
درازنا بدین معناست که درازای زمان با رهش هستی به سوی جلو ـ آینده ـ طولانی‌تر می‌شود، اما از زمان اکنون به بعد وجود ندارد. بلکه دارای درازنایی است به طول عمر جهان تا لحظۀ اکنون. از این رو، هستی دارای زمان آینده‌یی نخواهد بود. هرچه هست، درازنای آن است رو به عقب تا لحظۀ انفجار بزرگ. جنسیت این حافظه (یا زمان) باید چیزی باشد هم‌جنس حافظۀ خود ما.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.