- ۰۴ اسد ۱۳۹۲
یکسالواندی قبل، روزنامۀ ماندگار در گزارشی خبر داد که برنامههای مذاکرات صلح، به طرح پنهانییی انجامیده که در آن برخی از جناحها سعی دارند بخشی از کشور را به طالبان بسپارند. در آن گزارش، از هشت ولایت جنوبی نام برده شده بود که تا اکنون به گونهیی زیر نفوذ طالبان قرار دارند. با باز شدن دفتر طالبان در قطر این مسأله به گونه رسمی از جانب پاکستان و باحمایت امریکا مطرح شد و واکنشهایی را در قبال داشت.
هرچند این گمانه تا حال یکی از نتایج احتمالی مذاکرات صلح شمرده میشود، اما در این اواخر بار دیگر برخی از رسانههای غربی تحلیل کردهاند که راهحل بحران افغانستان، تنها سپردن برخی از ولایتهای جنوبی و شرقی به طالبان میباشد.
پرسش این است که چرا رسانههای غربی به این صراحت طالبان را بزرگ میسازند و راهحل بحران را در سپردن بخشی از افغانستان به آنها میدانند؟
پاسخ دادن به این پرسش، نیازمندِ دانستنِ استراتژیهای استخباراتی کشورهایی مثل ایالات متحده و عمق استراتژیک پاکستان در منطقه است که به این آسانی ممکن نیست.
نخست میتوان به ادامۀ گفتوگوهای صلح و اصلِ این طرح دقت کرد که با موافقت ایالات متحده انجام پذیرفته است. ایالات متحده میدانست که طرح مذاکره با طالبان، به معنای رسمیتبخشی به آن گروه است، اما به رغم این دانایی، گفتوگوها تا کنون ادامه دارد.
طرح سپردن هشت ولایت جنوبی نیز از طرحهای امریکاییها بود که یکی از سناتوران آن کشور، آن را مطرح کرده و اینک ظاهراً به عنوان یک راه حل، بیشتر مطرح نظر است.
نکتۀ دیگر در این مبحث، رشد دوبارۀ این گروه است که برمیگردد به سالهای خیلی قبل. چنانکه این نقد همواره متوجه ایالات متحده بوده که چرا در همان سالهایی که طالبان یک گروه فراری در غارهای تورهبوره بودند و ایالات متحده توانایی ریشهکن کردنِ آنان را داشت، این کار را انجام نداد؟
پاسخ این پرسش را در بازیهای پاکستان باید جستوجو کرد که آن کشور با سیاستهای ماهرانهاش، ایالات متحده را از اهدافش منحرف نمود و در نتیجه، طالبان مجال بازسازی دوبارۀ خود را یافتند.
نکتۀ دیگر، برخورد دوستانۀ ایالات متحده با پاکستان بود که با توجه به اینکه بارها ثابت شد پاکستان حامی درجه یک طالبان است؛ رفتار ایالات متحده در برابر آن کشور تغییر نکرد.
نکات بالا میرسانند که نقش ایالات متحده در افزایش نیروی طالبان نیز کم از پاکستان و سیاستهای آقای کرزی نبوده است؛ اما شکی نیست که طرح یاد شده، بیشتر بر بنیاد لابیگریهای پاکستان از سوی ایالات متحده مطرح شده است. زیرا تجربه ثابت کرده که اکثر سیاستهای ایالات متحده در افغانستان، بر بنیاد دادههای پاکستانیها شکل گرفته و اکثراً در بین این اطلاعات، پاکستانیها منافع خودشان را از یاد نبردهاند.
اینکه بخشهایی از افغانستان به طالبان تعلق گیرد نیز، یک طرح پاکستانی مینماید و چیزی جز تضمین منافع پاکستان را به نمایش نمیگذارد.
این نکته، هنگامی که دفتر طالبان در قطر گشایش یافت نیز به مشاهده رسید. چنان که طالبان به گمان اینکه بخشهایی از خاک افغانستان به آنها سپرده میشود، پرچم امارت اسلامی را بالا کردند.
اکنون میتوان گمان برد که رسانههای غربی با بالا کردن دوبارۀ این مسأله، سعی در عملی ساختنِ این طرح پاکستان دارند. در واقع، این طرز کار رسانههای امریکایی، نوعی همسو کردنِ اذهان عامۀ جامعۀ امریکا با این طرح است. به احتمال قوی که سیاستمداران امریکایی به نتیجۀ موافقی در این زمینه رسیدهاند که اکنون در پی تبلیغ آن هستند.
بنابراین، ثابت میشود که ایالات متحده به دنبال از بین بردنِ بحران نیست و برعکس، سعی در فراگیر کردن بحران دارد. زیرا نامِ این کار را غیر از تجزیۀ مستقیم افغانستان، چیز دیگری نمیتوان گذاشت. سپردن ولایتهای جنوبی کشور به طالبان، به معنای به رسمیت شناختن یک کشور طالبانی و تروریستی است که ایالات متحده در تبانی با پاکستان، عملاً سعی در اجرای آن دارد و این طرح هیچ سودی به حال بحران کنونی نخواهد داشت، برعکس تشدید این بحران را هم در پی دارد؛ اما نه اینکه چنین بحرانی تنها در افغانستان محصور بماند، بل تمام منطقه را فرا خواهد گرفت و هیچ کشوری از تب ساریِ تجزیه در امان نخواهد ماند.
پیش کشیدن این طرح و حمایت از آن در شرایطی که افغانستان دارد به مرحله انتقال سیاسی و اتمام انتقال نظامی خود از نیروهای خارجی به نیروهای داخلی نزدیک می شود، به عنوان یک سایه سیاه و شوم بر سرنوشت مردم افغانستان قلمداد شده و به باجدهی به پاکستان مانند شده است.
تاکید بیش از حد روی این طرح نامیمون سبب خواهد شد که مردم افغانستان در مقابله با این باجدهی، یک صدا شوند و این برای امریکاییها هم گران تمام خواهد شد.
Comments are closed.