- ۰۳ عقرب ۱۳۹۲
یکی از مشکلاتی که فعالان و پژوهشگران روانشناسی در بحث هیجان با آن روبهرو هستند، فهمیدن علت یا علتهای هیجان است. در این بررسی علیتی، دیدگاههای متعددی مطرح شده است که دیدگاههای زیستی، روان تکاملی، شناختی رشدی، روانکاوی، اجتماعی، جامعهشناختی، فرهنگی و انسانشناختی از جملۀ آنها هستند.
باید گفت که هیجانها چندبعدی هستند که به صورت پدیدههای ذهنی، زیستی، هدفمند و اجتماعی وجود دارند. هیجانها از این نظر، احساسهای ذهنییی هستند که باعث میشوند به صورت خاصی مثل عصبانیت یا شادی احساسشان کنیم. هیجانها واکنشهای زیستی هم هستند. آنها پاسخهای بسیجکنندۀ انرژی اند که بدن را برای سازگار شدن با هر موقعیتی که روبهرو میشویم، آماده میکنند. برای مثال، خشم نوعی انگیزش در ما ایجاد میکند تا کاری انجام دهیم که معمولاً آن را انجام نمیدهیم، مثلاً با یک دشمن بجنگیم یا به یک بیعدالتی اعتراض کنیم. هیجانها، پدیدههای اجتماعی نیز هستند. وقتی هیجانی میشویم، علایم قابل تشخیص چهرهیی، بدنی و کلامی میفرستیم که کیفیت هیجانپذیریِ ما را به دیگران منتقل میکند.
ابعاد هیجان
عنصر ذهنی به هیجان احساس میدهد، یعنی تجربۀ ذهنییی که هم معنی و هم اهمیت شخصی دارد. هیجان از نظر شدت و کیفیت در سطح ذهنی احساس میشود.
عنصر کارکردی (هدفمند) به این مربوط میشود که وقتی فردی هیجانی را تجربه میکند، چه فایدهیی از آن میبرد. آدم بدون هیجان از لحاظ تکاملی در مقایسه با سایر آدمها اشکال دارد. برای مثال تجسم کنید فردی که قابلیت ترس، علاقه یا عشق ندارد، از نظر بقای جسمانی و اجتماعی چهقدر در وضعیت نامساعدی قرار دارد.
عناصر بیانگر جنبۀ اجتماعی و ارتباطی هیجان است. تجربههای خصوصی ما از طریق زبان بدن یعنی ژستها، آواها و بهویژه جلوههای صورت، به دیگران ابراز و منتقل میشوند. پس هیجانها کل بدنِ ما را درگیر میکنند. احساسها و پدیدارشناسیمان، زیست شیمی و نظام عضلانیمان، امیال و هدفهایمان و ارتباط و تعاملمان با دیگران است.
دیدگاه زیستی
این دیدگاه معتقد است که هیجانها از تأثیرات بدنی گذرگاههای عصبی لیمبیک، الگوهای شلیک عصبی و پسخوراند صورت میگیرد.
دیدگاه شناختی
این دیدگاه معتقد است که هیجانها از رویدادهای ذهنی نظیر ارزیابیها، دانش و حافظه، زمانی که فرد معنی شخصی رویدادهای محرک را تعبیر میکند، ناشی میشود. چون مواردی نظیر داروها، تحریک برقی مغز و پسخوراند صورت هیجان را فعال میکند. معلوم است که نیروهای زیستی بدون دخالت شناختی یا با دخالت آن تجربۀ هیجانی بهبار میآورند، چون افراد تقریباً همیشه ارتباط شخصی و اهمیت شخصی رویدادها را تعبیر میکنند، پس معلوم میشود که نیروهای شناختی هم موجب تجربۀ هیجانی میشوند.
در کل چند نوع هیجان وجود دارد؟
گرایششناختی بر هیجانهای اصلی مثل خشم و ترس تأکید میکند و به اهمیت هیجانهای ثانوی یا اکتسابی، کم بها میدهد. گرایششناختی قبول دارد که هیجانهای اصلی مهم هستند، اما معتقد است جالب بودن تجربههای هیجانی، بهخاطر تجربههای فردی، اجتماعی و فرهنگی است. در نهایت پاسخدهی به پرسشِ فوق بسته به اینکه طرفدار گرایششناختی باشیم یا زیستشناسی، فرق میکند.
دیدگاه زیستی معتقد است که انسانها چیزی بین دو تا ۱۰ هیجان دارند. دیدگاه شناختی معتقد است که انسانها خزانۀ هیجان بسیار متنوعتری از هیجانهای اصلی دارند. این نظریهپردازان میگویند درست است که تعداد معدودی مدار عصبی و واکنش بدنی مثل جنگ و گریز وجود دارد، اما چند هیجان مختلف میتواند از واکنش زیستی یک ایجاد شوند، برای مثال یک پاسخ فیزیولوژیکی تنها مثل بالا رفتن سریع فشار خون، میتواند مبنای زیستی خشم، حسادت یا رشک باشد.
از دیدگاه کارکردی، هیجانها به صورت واکنشهای زیستی تکامل یافتهاند تا به ما کمک کنند که با تکلیف اساسی زندهگی مثل مواجه شدن با تهدید بهخوبی کنار بیاییم. علاوه بر این، هیجانها به هدفهای اجتماعی نیز کمک میکنند. هیجانها احساساتِ ما را به دیگران منتقل میکنند، بر نحوۀ تعاملِ دیگران با ما تأثیر میگذارند، ما را به تعامل اجتماعی فرا میخوانند و نقش مهمی در برقراری روابط میانفردی، حفظ و قطعِ آن دارند.
منبع: آفتاب
Comments are closed.