شـورای عالـــی صـــلح؛ واقعیت یا توهم؟

گزارشگر:هادی میران/ 26 عقرب 1392 - ۲۵ عقرب ۱۳۹۲

شورای عالی صلح، نامی خوشایند و آشنا برای مردم افغانستان است که از ادامه جنگ و مصیبت‌های ناشی از آن به ستوه آمده‌اند. این شورا در ماه سنبله ۱۳۸۹ پس از برگزاری یک لویه‌جرگه، به حکم رییس‌جمهور تأسیس شد تا زمینه‌های گفت‌وگو و آشتی را میان دولت افغانستان و مخالفین مسلحِ آن فراهم نموده و بر ادامه جنگ، نقطه پایان بگذارد.
اکنون سه سال از عمر این شورا می‌گذرد، اما جنگ هم‌چنان ادامه دارد و صلح نیز به‌سانِ رویایی دست‌نیافتنی در خواب و خیالاتِ مردم افغانستان جا خوش کرده است.mandegar اعضای شورای صلح را بیشترینه رهبران و فرماندهان جهادی، متنفذین قومی و چهره‌های در گذشته نزدیک به طالبان شکل می‌دهند که کثیری از آن‌ها عمری در جنگ زیسته‌اند و از جنگ تغذیه کرده‌اند.
متن حاضر در چشم‌انداز نخست، با تأمل مختصر بر واژه صلح، آن را به عنوان یک پارادایم ذهنی ـ رفتاری مورد تحلیل قرار می‌دهد و سپس در پرتو همین تحلیل، نگاهی اجمالی به متن و محتوای کارکردهای سه‌ساله شورای صلح می‌اندازد که این شورا تا کجا توانسته است راهِ آرزوهای سرگردانِ مردم افغانستان را از بیابان جنگ‌وجنون به سوی شهر آرامش و خرد هموار نماید.
صلح:
صلح یک واژه عربی است و معنای فارسی آن، آشتی و سازش میانِ دو فرد یا دو نیروی متخاصم می‌باشـد. اما واژه صلح در مفهوم ذهنی و فهم رفتاری، به عنوان یک پارادایم فکری و رفتاری قابل تفسیر می‌باشد که قبل از این‌که در گستره رفتار آدم‌ها تجلی نماید، در جغرافیای تفکر و اندیشه آدم‌ها پیکربندی گردیده و سپس در مناسبات و مراودات اجتماعی وارد الگوهای رفتاری می‌شود. از آن‌جایی که گستره ذهن و تخیلِ آدم‌ها قابل نشانه‌گذاری مرزی نمی‌باشد، پهنای خطوط اندیشه و تخیل آدم‌ها تاهنوز در معیارهای سنجش نگنجیده است. از همین‌رو جغرافیای ذهنی صلح، خیلی فراتر از جغرافیای عملیِ آن می‌باشد که با شکل‌گیری آن در جغرافیای ذهن، به صورتِ آموزه‌های برتر اخلاقی در الگوهای رفتاری زمینه ظهور می‌یابد.
در گستره مناسبات عملی اما هر آرامشی صلح و سکون خوانده نمی‌شود. چه بسیار سکون و آرامش‌ها که جغرافیای زنده‌گی را شبیهِ جزیره‌یی متروک می‌سازند تا هیچ صـدایی بلند نگردد. جنگ یک شکل از اشکال ناامنی است که مرگ، غارت و ویران‌گری دارد؛ اما اشکال دیگری از ناامنی گاهی تلخ‌تر از جنگ، روان انسان‌ها را نابود می‌کنند که با ابزارهای دیداری قابل سنجش نمی‌باشند. در چنین وضعیتی، صلح به شرایطی اطلاق می‌گردد که در آن امکانِ زیست و فرصتِ تبارز اندیشه و تعاملِ آدم‌ها در سایه قراردادهای توافق‌شده همه‌گانی فراهم آمده و عوامل تهدید امنیت مهار گردیده باشد.
میزان برقراری صلح و تأمین امنیت در یک جامعه، با گرافِ عوامل بالقوه ناامنی قابل سنجش می‌باشد. عوامل ناامنی قبل از این‌که در بیابان و یا در خیابان پدیدار گردند، در جغرافیای ذهن آدم‌ها بازتولید می‌شوند. روان‌کاوان پاره‌یی از این عوامل را آمیخته با سرشت آدم‌ها می‌دانند؛ مثل میل به جنایت، فوران احساسات و افزون‌خواهی که به همین دلیل، تعریف و تدوین و اعمال قوانین تنبیهی ملزم گردیده است. اما کثیری از عوامل ناامنی، ساختارشده دانسته می‌شوند که در بستر تعاملات اجتماعی به ظهور می‌رسند. مهار قدرت، رفع تبعیض، انسانی ساختن شرایط پرورش اجتماعی و تأمین رفاه اجتماعی از جمله اقدامات ساختاری‌اند که عوامل برجسته ناامنی را مهار کرده و شرایط ذهنی و عملی را برای همزیستی مسالمت‌آمیز فراهم می‌کنند. در پرتو این پیش‌پرداخت نظری از مفاهیم صلح، کارکردهای عملی و تیوریکِ شورای صلح مورد مطالعه قرار می‌گیرد تا نگریسته شود که داده‌های کاری این شورا چه‌قدر بیگانه یا همخوان با مفاهیم صلح می‌باشند.
شورای عالی صلح:
شورای عالی صلح چهار دیپارتمنت به نام‌های دیپارتمنت انکشافی، دیپارتمنت اوپراتیفی، دیپارتمنت اطلاعات و ارتباطات و دیپارتمنت پالیسی دارد که ظاهراً هرکدام با وظایف مشخص برای دست یافتن به یک هدفِ تعریف‌شده ایجاد شده است. این شورا مبلغ قابل توجهی را به عنوان بودجه از اداره Afghan Peace & Reconciliation Program دریافت می‌کند که سقف دقیق آن مشخص نیست اما گفته می‌شود که اداره تمویل‌کننده از آغاز فعالیت این شورا در حدود شش‌صد میلیون دالر بودجه در اختیار داشته است. آن‌گونه که از تارنمای این شورا فهم می‌شود، تمرکز فعالیت‌های آن در زمینه ایجاد رابطه با طالبان و تمامی مخالفین مسلح دولت افغانستان، ترغیب آن‌ها به دست کشیدن از جنگ و تلاش برای ایجاد زمینه‌های گفت‌وگو میان دولت افغانستان و طالبان بوده است. اما دستاوردهای این شورا در این زمینه خیلی کمتر از آن محاسبه می‌گردد که بتواند افق نیمه‌روشنی را از ورای دود و غبارِ جنگ به سوی صلح و امنیت فرا روی مردم بگشاید.
جنگ ادامه دارد، جغرافیای ناامنی و اعمال خشونت هر روز گسترده می‌شود و شعله‌های امید مردم به فردای روشن، هر روز بیشتر محکوم به خاموشی می‌گردد.
با توجه این واقعیت، به نظر می‌رسد که از یک‌سو فهم این شورا از پارادایم صلح، فهمی کاملاً انتزاعی و بیگانه با مفاهیم نظری صلح می‌باشد که از آن اشاره رفت و از سوی دیگر، هیچ پیش‌پرداخت نظری در مورد شرایط ذهنی و جغرافیای رفتاری صلح از سوی این شورا ارایه نگردیده است تا بتواند به عنوان تفکر مادر، برسازه‌های صلح را تعریف نموده و عوامل ناامنی را نیز شناسایی نماید. از چشم‌انداز این شورا، صلح در میادین نبرد قابل جست‌وجو می‌باشد و هر تک جنگ‌‎جویی که تفنگ بر زمین می‌گذارد، فاصله مردم تا صلح را یک قدم کمتر می‌کند. اما این شورا به عوامل و شرایطی که تفنگ را بر شانه این جنگ‌جو نهاده است، دقت و تأمل نمی‌کند و از کنار آن با بی‌تفاوتی عبور کرده است. به نظر می‌رسد که شورای صلح تا هنوز به این فهم نزدیک نشده است که صلح قبل از این‌که در جغرافیای رفتار تجلی نماید، در جغرافیای اندیشه ظهور می‌نماید و از کانال اندیشه وارد الگوهای رفتاری می‌گردد. به همین دلیل است که شورای صلح تا حال هیچ‌گونه تولیدات فکری و نظری در زمینه مبانی صلح، نرم‌افزارهای دست یافتن به صلح و چه‌گونه‌گی تحققِ آن را نداشته است تا بتواند فهم و تحققِ آن را امکان‌پذیر نماید. شورای صلح تا هنوز هیچ‌گونه تعریف نظری از صلح ارایه نکرده است که هیچ، حتا تعریفی روشن و یک‌دست از دشمن نیز ارایه نکرده است تا مردم افغانستان بفهمند که دشمنان آن‌ها کی‌هایند و مکانیزم رفتار با دشمن توسط شورای صلح تعریف و تدوین می‌گردد یا توسط نیروهای امنیتی که مسوولیت تأمین امنیت کشور را بر عهده دارند. گذشته از این، به‌رغم امکانات قابل توجهی که در اختیار این شورا قرار داده شده است و به‌رغم دسترسی این شورا به میدان وسیع الکترونیکی و اطلاع‌رسانی، تاهنوز کمترین اطلاع‌رسانی از طرف این شورا برای اقناع افکار عامه صورت نگرفته است تا مردم بفهمند که طول و عرضِ این شورا در کدام گوشه از افغانستان فراهم‌کننده صلح بوده است!
چنان‌که که اشاره شد، شورای صلح یک دیپارتمنت اپراتیفی دارد که فعالیت آن قاعدتاً باید در زمینه شناسایی و بازدارنده‌گی عناصر کلیدیِ تهدید‌کننده و تأمین‌کننده صلح متمرکز باشد، اما متأسفانه چنین نبوده است. همه باخبر شدیم که سال پارینه یک مغازه‌دار ساکن کویته پاکستان به‌نام یکی از فرماندهان طالبان به کابل دعوت شد و پس از مهمان‌نوازی‌های بسیار با دریافت یک مبلغ قابل توجه به کویته برگشت. اما به‌زودی حقیقت از پرده بیرون افتاد که او نه فرمانده بوده است و نه سرباز، بلکه یک بازاری ساکن کویته بوده که به خوبی توانسته شورای صلح و دولت افغانستان را اغفال کند. نحوه ترور استاد ربانی اما پرسش دیگری است که تا هنوز بی‌پاسخ مانده است.
اکنون که افغانستان در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری قرار داد و اگر قرار باشد که دولتی از دلِ این انتخابات پدید آید، مکانیزم برخورد با طابان نیز از اولویت‌های مهمِ این دولت خواهد بود که در آن صورت شورای صلح نیز نیاز جدی به بازنگری و بازتعریف خواهد داشت. اگر قرار باشد که این شورا تأثیر جدی در تعیین سرنوشت جنگ و صلح داشته باشد، قبل از همه چیز باید تعریف صلح و نرم‌افزارهایی که دست یافتن به آن را ممکن می‌سازد و هم‌چنین تعریف روشن از دشمن را در معرض خوانش مردم بگذارد تا همه بدانند که دشمن کیست و التزام مرم در روند صلح چیست؟
همان‌گونه که پرداخته شد، تاهنوز نه تعریف از صلح و ابزارهای تحقق‌بخشنده آن از سوی این شورا ارایه گردیده است و نه هم تعریف صریح و روشنی از دشمن در معرضِ خوانش مردم گذاشته شده است. از همین‌رو هیچ کس نمی‌داند که جایگاه حقوقی طالبان در قضاوت این شورا که نیت و التزام دولت افغانستان را بازتاب می‌بخشد، چیست. آیا صلح یک مکانیزم خشکِ رفتاری است که فارغ از پشتوانه اندیشه در میادین نبرد قابل جست‌وجو می‌باشد و در فروکش جنگ و در جزایر سکوت فراهم می‌گردد؟ آیا طالبان دشمنان مردم افغانستان و سربازان جنگ نیابتی اند؟ آیا طالبان متعلق به این وطن، برآمده از دل فرهنگِ این دیار و ناراضیان سیاسی‌اند که دست به اسلحه برده‌اند و در سنگر خشم نشسته‌اند؟
این‌ها و خیلی مسایل دیگر که طرح آن در این فضای محدود نمی‌گنجد، پرسش‌هایی‌اند که شورای صلح باید به آن‌ها پاسخ بگوید.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.