احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:البرز للـهگانی/ دوشنبه 29 عقرب 1396 - ۲۸ عقرب ۱۳۹۶
□ خاستگاه تاریخی
مکتب نوسازی را میتوان محصول تاریخی سه رویداد مهم در دوران بعد از جنگ جهانی دوم به شمار آورد.
اولین رویداد ظهور ایالات متحده به عنوان یک ابرقدرت بود. در حالی که جنگ جهانی دوم موجب تضعیف سایر کشورهای غربی مانند بریتانیای کبیر، فرانسه و آلمان شده بود، ایالات متحده قدرتمندانه از جنگ قدم بیرون گذاشت و با اجرای طرحی برای بازسازی اروپای جنگزده به یک رهبر جهانی مبدل گشت و در دهه ۱۹۵۰ ایالات متحده در واقع مسوولیت اداره امور همه جهان را بر عهده گرفت.
واقعه دوم، گسترش جنبش جهانی کمونیسم بود. اتحاد شوروی، نفوذ خود را نه تنها در اروپای شرقی، بلکه حتا در چین و کوریا و قاره آسیا نیز گسترش داده بود.
رویداد سوم، تجربۀ امپراتوریهای استعماری اروپایی در آسیا، افریقا و امریکای لاتین بود که موجب ظهور شمار بسیاری از کشور ـ ملتهای جدید در جهان سوم گردید.
□ بنیادهای تیوریک نوسازی
مکتب نوسازی از همان بدو پیدایش در جستجوی یک تیوری بود و برای توضیح نوسازی کشورهای جهان سوم از دو نظریه «تکاملگرایی» و «کارکردگرایی» بهره گرفت.
بسیاری از اعضای برجسته مکتب نوسازی مانند دانیل لرنر، ماریون لوی، نیل اسملسر، سامویل آیزنشتات و گابریل آلموند در چارچوب نظریه کارکردگرایی میاندیشیدند و مطالعات آنها در مورد نوسازی به نوعی از ویژگیهای کارکردگرایانه برخوردار گردید.
□ فرضیات تیوریک نوسازی:
۱- نوسازی یک فرایند مرحله به مرحله است؛ جوامع، نوسازی را از یک مرحله ابتدایی، ساده و سنتی آغاز کرده و حرکت خود را به یک مرحله پیچیده، مدرن و با ساختارهای متمایز و افتراق یافته به پایان میبرد.
۲- نوسازی، یک فرایند تجانسآفرین است و گرایش به همگرایی در میان جوامع را افزایش میدهد؛ چنانکه لوی عنوان میکند، هر چه زمان پیش میرود، آنها و ما به طور روزافزونی شبیه خواهیم شد. الگوهای نوسازی به گونهیی هستند که هر چه جوامع نوگراتر شوند، بیشتر شبیه یکدیگر میشوند.
۳- نوسازی یک فرایند اروپایی شدن است. تلقی این نظریات چنین است که چون کشورهای اروپای غربی و ایالات متحده پیشرفتهترین کشورهای جهان هستند، سایر کشورها باید از آنها تقلید کنند.
۴- نوسازی یک فرایند غیر قابل بازگشت است. به عبارت دیگر همین که کشورهای جهان سوم در تماس با غرب قرار گیرند، دیگر نمیتوانند از حرکت به سوی نوسازی اجتناب ورزند.
۵- نوسازی یک فرایند رو به پیشرفت است.
۶- نوسازی یک فرایند طولانی است و یک تغییر تدریجی و تکاملی است، نه یک تحول انقلابی.
□ نقد مکتب نوسازی
نظریه نوسازی عمدتاً مبتنی بر تمایز میان سنت و مدرنیته است. انگاره اصلی این نظریه آن است که توسعه بر حول محور استارها و ارزشها میچرخد و جوامع سنتی را افرادی اداره میکنند که ذهنیت سنتی دارند؛ بنابرین برای پذیرش نوآوری آمادگی ندارند. در حالی که جوامع مدرن نیاز به ذهنیت مدرن و کسانی دارند که مشتاق اند چیزهای نو را تجربه کنند. «مشکل اول تمایز بین سنت و مدرنیته است که چنان ناپرورده است که به لحاظ نظری اصلا کارساز نیست، چون محتمل است که منافع مادی روشنی در ورای بعضی از ایستارها و ارزشهای سنتی قرار داشته باشد، همچنان که منافعی در ورای بعضی از ارزشهای مدرن قرار دارد.
دومین انتقاد اصلی این است که نظریه نوسازی گرایش به آن دارد تا نقشی که طبقه و سایر منافع در ارتقاء یا بازدارندگی توسعه دارند را نادیده بگیرد .
Comments are closed.