احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:علی امیری/ دو شنبه 15 عقرب 1396 - ۱۴ عقرب ۱۳۹۶
لازم نیست همیشه به کتابها مراجعه کنیم تا در جنگ دروغین «دری» و «فارسی» که اکنون به راه افتاده است، سندی به سود یا زیان یکی از دو طرف بیاوریم. در واقع دو طرف وجود ندارد. یک طرف بیش نیست. کسانی که دانش تاریخی و ادبی و زبانی ندارد، تجربۀ شخصیشان هم میتواند روشنگر این جدال باشد. چند تجربه را با دوستان در میان میگذارم:
۱٫ ما در کودکی، وقتی که «رادیو دری» مشهد را میشنیدیم، به ویژه بخش پاسخ به نامههای آن برای من جالب بود، من نمیدانستم که «دری» نام یک زبان است، ولی از پدر و مادرم یاد گرفته بودم که زبان ما فارسی است.
۲٫ من پشتو را هم نمیدانسم که نام یکی از زبانهای کشور است، ولی «افغان» و «زبان افغانی» را میدانستم که چیست. پدرم چند واژۀ شکستۀ پشتو بلد بود و آن را زبان «اوغانی» میگفت. در سال ۱۳۶۶ که قرار شد معلمِ صنف پنجم زبان پشتو به من بیاموزد، من برای نخستینبار فهیمدم که زبان پشتو همان زبان افغانی است.
۳٫ دخترم شهرزاد(صنف پنجم مکتب) همیشه «دری» میگوید و از «کتاب دری» و «مضمون دری» و «کارخانهگی دری» یاد میکند، اما هلن(هنوز در سن مکتب نرسیده)، فارسی میگوید. پیش من به کتابخانه میآید و به نوشتۀ روی جلد کتابها نگاه کودکانه میاندازد و میگوید: «این فارسی است و آن انگلیسی است». احتمالاً چندی بعد که به مکتب رفت، مانند خواهر بزرگترش از «از کارخانهگی دری» و «مضمون دری» سخن خواهد گفت.
۴٫ چند سال پیش به یک مناسبتی در انستیتوت گویته(سفارت آلمان)، شاهدخت اندیا، دختر امانالله خان را دیدم. پرسیدم که پشتو بلد است؟ گفت: «نه. زبان مادری ما فارسی است. من چیزی در بارۀ پشتو و دری نمیدانم.»
۵٫ بعدها که کتابخوان شدم، دیدم که حافظ شعر خود را «دری» خوانده است و مولانا از دری یادی نکرده است. همان حافظ ترکان سمرقندی را در عین حال «ترکان پارسیگو» هم خطاب کرده است. ابن سینا «دانشنامۀ علایی» را در همدان نوشته و گفته است که «برای مجلس عالی… کتابی کنم به پارسی-دری» و در سراجالتواریخِ ملافیض محمد کاتب، تاریخنویسِ رسمی دربار شاهان افاغنه، نه واژۀ «دری» به عنوان زبان به کار رفته است و نه واژۀ «پشتو» به عنوان نام قوم؛ بلکه همیشه «فارسی» و «افغان» گفته است و سه شاه متأخر عبدالرحمن و حبیبالله خان و امانالله خان، زبانشان فارسی میگفته و تا سال ۴۳ بر روی کتابهای درسی، «قرائت فارسی» مینوشت و در یکی از فرمانهای رسمی امانالله خان آمده است که «زبان فارسی که زبان اکثریت مردم ساکن ممالک محروسۀ افغانستان است….»
۶٫ براساس چنین تجاربی، نمیدانم که تصمیم بیبیسی به چه معنا است؟ اگر فرضش این باشد که «دری» یک زبان جداگانه به غیر از فارسی است، عین کجسلیقهگی، نابهخردی، بداندیشی و بیسوادی و بدنیتی است. ما با این کار به دهها نویسنده و دانشمند وطن خود مانند عبدالحی حبیبی، عبدالشکور رشاد، سیدبهأالدین مجروح، سیدقاسم رشتیا، مولوی حبیبالله قندهاری، ملا عبیدالله سلیمانخیلی، مولوی واسع قندهاری و محمد اسماعیل مبلغ که فارسی را زبان اول یا دوم خود میدانسته اند و به آن زبان دهها مقاله و رساله نوشته اند، اهانت میکنیم و ابنسینا را که زبان مادری خود را «پارسی دری» میگفت، از سرزمین پدریاش تبعید میکنیم.
۷٫ و نکتۀ آخر اینکه، گرچه برای ما اصحاب «پارسی-دری» شوربختی اندکی نیست که «بیبیسی» در مورد یگانهگی و دوگانهگی فارسی و دری تصمیم میگیرد، اما بیخیال آنکه در مخیلۀ تنگِ بداندیشان نابهخرد چه میگذرد، «پارسی» را پاس بداریم و «دُرِّ لفظِ دری» را در پای خوکان نریزیم. حلهیی را که دستهای فرخی سیستانی، فردوسی، حافظ، سعدی، بیدل، امیر خسرو و حتا خوشحالخان ختک در بافتن آن در کار بوده است، به این سادهگی نمیتوان با مقراض سیاست دو نیم کرد. به حکم فرهنگ، تاریخ و تجربه، فارسی و دری یکی است.
Comments are closed.