تأثیر فرهنگ یونانى بر تمدن امروز اروپایی

گزارشگر:داوود خدابخش/ 9 قوس 1392 - ۰۸ قوس ۱۳۹۲

mandegarبخش نخست

میان دو فرهنگ یونانى و رُمى باید تمایز قایل شد. اگر پرسش از پى فرهنگ‌سازى است، آن‌گاه فرهنگ یونانى بیشتر مورد توجه ماست. در مورد سهم رُمى‌ها، غیر از دو حوزۀ حقوق و سازمان سیاسى و نیز یک امپراتورى جهانى که رد پاى خود را در حوزۀ دریاى مدیترانه با تمامى اسطوره‌هایش برجاى گذاشت و در حافظۀ مردمان این منطقه نقش بست (و این را به هیچ‌وجه نباید دست‌کم گرفت)، باید از دین مسیحیت نیز نام برد که بر بستر همین فرهنگ رُمى فرا رویید و بسیارى جوانب منفى و مثبت از خود باقى گذاشت.

در این‌جا نخست از یونان باستان و فرهنگ آن دوران آغاز مى‌کنیم. فرآیند شکل‌گیرى فرهنگ یونانى را باید متمایز از دیگر فرهنگ‌هاى دور و نزدیک به اروپا دانست، آن‌هم از مصر و میان‌رودان (بین‌النهرین یا مِزوپوتامیا) گرفته تا ایران و هند و چین و امریکاى لاتین و تا حدودى افریقاى سیاه. یکى از موارد بسیار متمایز نقشِ متفاوتِ حکومتِ سلطنتى در یونان از دیگر مناطق است. یونان مسیر تاریخىِ خود را بدون یک اقتدار سلطنتى و از دل خود جامعه و در درجۀ نخست با کمک اشراف گشود. در مراحل آغازین این مسیر تاریخى و فرهنگى، قدرت سیاسى استیلاگر و پراهمیتى را نمى‌‌‌یابیم که قادر باشد معیارهاى اولیۀ تاریخى را مشخص سازد و برنامه‌‌ریزى مشخصى را دنبال کند و به مسیر تاریخى شکل معینى ببخشد. در آن‌جا بیشتر شاهد مجموعه‌یى از جوامع مستقل و کوچک سیاسى هستیم و اثرى از فکر برپایى یک اقتدار واحد جهان‌گشا و تشکیل یک امپراتورى را نمى‌بینیم.
در این مراحل آغازین هزارۀ اول پیش از میلاد، یعنى در سده‌هاى هشتم، هفتم و ششم پیش از میلاد، یک عامل تعیین‌کننده و پراهمیت نیز بروز کرد که آن سنت پیشین را نقض مى‌کرد. این عامل تعیین‌کننده، شکل‌گیرى یک فرهنگ شهرى بود که در شهر آتن متمرکز شده بود. این فرهنگ جدید شهرى چنان نوآورى‌هایى را با خود به همراه آورد که چه به‌طور عمودى در طول تاریخ بشر و چه به‌طور افقى در سطح جهان تأثیرى ژرف از خود برجاى گذارد. در این مرحله بود که انگیزش سیاسى جامعۀ یونانى قدرتى فزاینده گرفت، آن‌هم چه از نظر پویایى، تجربه و هویت اجتماعى و نیز پرسش‌گرى و یا حتا از نظر کفر و معصیت. ولى با این حال در این مرحله نیز نشانى از یک استیلاى سلطنتى مشاهده نمى‌شود و همین امر گویاى بسیارى چیزهاست.
اهمیت تأثیرگذارى اولیه توسط یک سلطنت مقتدر را مى‌توان در تمدن‌هاى غیراروپایى دید. تا جایى که مى‌توان تشخیص داد و مشاهده کرد، تنها بدیلى که در برابر سلطنت وجود داشته، آشوب و هرج‌‌ومرج بوده است. و اگر یک امپراتورى سقوط مى‌کرده، آن‌گاه شاهزاده‌ یا حکمرانى وجود داشته که وحدت و یک‌پارچه‌گى از میان رفته را بار دیگر در قالب یک فرمان‌روایى جدید بازسازى کند. همین امر بدان‌جا مى‌انجامد که در فرآیند شکل‌گیرى فرهنگ، هرچند که مورد به مورد متفاوت است، نه تنها دستگاه حاکمیت سیاسى، بلکه هم‌چنین دین (با تمامى ابزارها، سازوکارها و سازمان‌هایش)، اسطوره‌ها، ادبیات، معمارى، هنر، علم و سلوک در رفتار و گفتار و کردار به نوعى متأثر از سلوک حاکمیت و اقتدار سلطنتى مى‌شود و معطوف به قدرت جهت مى‌گیرند و راه گریزى برای‌شان باقى نیست. در پى آن است که امکان اندیشیدن به گونه‌یى دیگر از بین خواهد رفت. ولى یونان دوران باستان راهى دیگر پیمود.
دولت‌شهرهاى یونانى یا «پولیس» (Polis) از شگفتى‌هاى تاریخ هستند. این دولت‌شهرها واحدهاى سیاسى مستقل و پراکنده‌یى بودند که از درون یک فاجعه سر برآوردند. آن‌ها زادۀ فروپاشى پادشاهى‌هاى قدسى مرکزمدار از نوع میکِنى (Mykene: سلسلۀ پادشاهى مقتدر در نواحى جنوبى یونان) در حوالى ۱۲۰۰ پیش از میلاد در سرزمین یونان هستند. در پى این فروپاشى، یک دوران سیاه طولانى سده‌‌هاى میانۀ پیش از میلاد آغازید. این دورۀ سده‌هاى میانه را از آن رو “سیاه” مى‌نامند که خطّ براى چندین سده ناپدید ‌مى‌شود. بر پایۀ دستاورد‌هاى باستان‌شناختى، خطّ بار دیگر از عصر اشعار هومر، یعنى از اواخر و اواسط سدۀ هشتم پیش از میلاد آثارى از خود برجاى مى‌گذارد. در این دوره شاهد بروز یک جهش تکاملى هستیم، و آن زایش دولت‌شهر یا «پولیس» است.
ژان پی‌یر ورنان، تاریخ‌شناس فرانسوى این دگرسانى تاریخى را به سیاست‌مداران و اندیشه‌ورزانِ یونانِ باستان (موسوم به «هفت خردمند» و امثال ایشان) نسبت مى‌دهد. از نظر وى، این تحول شگرف برآیند چند ویژه‌گى تاریخى بود:
۱. بحران حاکمیت
«پولیس» (یا دولت‌شهر یونانى) هنگامى پدید مى‌‌آید که نیروى اعجازى ـ مذهبى پادشاه مقدسِ میکِنى (Mykene)، که تمامى کارکردهاى اجتماعى در شخص وى جمع بودند، فرومى‌پاشد. در پى آن وظایف پادشاه به شمارى بسیارى از دبیران دولت (Magistrat) در عرصه‌هاى مختلف واگذار مى‌شود، مانند: نظامیان، قضات، اعضاى دولت، موبدان و… . بدین گونه سلطنت براى جمهورى جاى باز مى‌کند و قدرت سیاسى جمعى شده و گرانی‌گاه آن به درون جامعه و حوزۀ عمومى انتقال مى‌یابد. از این پس قدرت سیاسى ”امرى همه‌گانى” است.
۲. پیدایى فضاى همه‌گانى
در حالی که قدرت پادشاه میکِنى در تالارهاى اندورنى و سرّى کاخ سلطنتى پنهان است، در عوض قدرت دبیران در پولیس‌هاى جدید، همه‌گانى و در فضایى باز عمل مى‌کند. از شواهد این فضاى همه‌گانى میدان‌‌هاى «آگورا» (Agora) هستند که محل تجمع شهروندان بوده است. شاهد دیگر، موقعیت جدید خطّ است که در این دوره به ابزارى براى انتقال اندیشه‌ و در معرض قضاوت همه‌گان قرار دادن اندیشه بدل شده بود. در این زمان، قوانین به شکل نوشتارى اعلام مى‌شوند. هرچند که قدمت خطّ در آن دوران به دو هزار سال مى‌رسد، ولى در این برهه براى اولین مرتبه در پولیس یونانى متن‌هایى منتشر مى‌شوند که مى‌توان آن‌ها را «کتاب» نامید.
۳. گسترش بیان و عقلانیت
از آن‌جا که «قدرت» در مجلس آزاد «آگورا» به نمایش گذارده مى‌شود و هر کس قادر بوده آن را مورد تردید قرار دهد، بنابراین یک تصمیم و یا یک قانون‌گزارى زمانى به تصویب مى‌رسد که بتواند همه‌گان را قانع سازد. این امر خود تنها زمانى ممکن بوده است که تصمیم‌ها و قانون‌گذارى‌ها از یک‌سو با چنان دلایل عینى و فراگیرى توأم باشند که پیشاپیش امکان هر نوع اعتراض و ایراد بدان را کاهش دهد و از سوى دیگر، این دلایل با یک برهان‌‌آورى باوربرانگیز مطرح شوند، به طوری که وضعیت روحى و میزان دریافت عقلانى مجلس آگورا نیز در نظر گرفته مى‌شود.
از نظر تاریخ‌شناس فرانسوى «ورنان»، فکر متکى بر عقل و هنر گفت‌وگو، دو خلاقیت هوشمندى است که برآیند جمعى کردنِ قدرت در پولیس‌هاى نوبنیان بوده است. بعدها علومى نظیر منطق، فنّ جدل و فنّ سخنورى (logic, dialectic, rhetoric) فرآیند برهان‌آورى به‌شدت عقلانى را شکل مى‌دهند. این علوم باستانى در واقع به آن چیزى مى‌پردازند که پیش از آن به‌طور خودانگیخته از درون مجلس آگورا فراروییده بود.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.