احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:گئورگ زیمل/ 12 قوس 1392 - ۱۱ قوس ۱۳۹۲
بخش دوم
برگردان: حمیــرا بناییف
تمام تاریخ جامعه در تعارضات ناگهانی، مصالحهها، پیروزیهای تدریجی و شکستهای سریع، میان تطابق سوسیالیستی با جامعه و فرار ِ فردی از لزومات آن بازتاب مییابد. ما نمونههایی از اشکال کوته فکری در محرکهای دوگانه داریم که معتقد به سرنوشتهای فردی بوده و زندهگی بیرونی را مثل زندهگی درونی و عقلانیت را مثل وجود روح میدانند و دچار نوساناند. اگرچه این محرکها از نظر فلسفی و تضاد بین cosmotheism (دیکشنری وبستر: آیینی که به عقیده آن بشر آفریننده اجزای جهان است و بشر و این اجزا درحقیقت یکی هستند) و تفاوتهای ذاتی و همچنین وجود جداگانه اجزای جهان، میتوانند توضیح داده شوند، و یا با اینکه میتوانند از طرفی اساس کشمکشهای اجتماعگرایانه و از طرف دیگر فردگرایی قرار گیرند، ما همواره مجبوریم با یک سری مبانی مشابه یکدیگر سر کنیم که نمود بیالوژیکی آن، تضاد بین شباهتهای مورثی و اختلافات است. این مسأله، ایده عمومیسازی مثل یکسانسازی و شباهتهای یکنواخت در شکل و محتوای زندهگی را بازنمایی میکند و خود را در حرکات، تفاوتها، اختلاف بین عناصر و سلسله تغییرات پایانناپذیر در زندهگی فردی نشان میدهد. شکل ضروری زندهگی در تاریخ بهصورتی تغییرناپذیر، اثر دو محرک متضاد را نشان میدهد. هر کدام در حوزه خود تلاش میکنند تا منافع خود در بقا، اتحاد و تشابه را با تغییر، ویژهسازی و حالت انفرادی ترکیب کنند. بدیهی است که هیچ نهاد، قانون و یا هیچ گفتهیی در زندهگی نمیتواند تقاضاهای این دو محرک متضاد را به طور کامل برآورده کند. تنها تشخیص این شرط ممکن است برای انسانیت توضیحاتی را بیابد که دایماً تغییر میکند، همواره تلاشها را تکذیب میکند و همواره امیدها را زنده میکند. این همان چیزی است که توسعه و رفاه ما، انگیزههای پیشرفت، امکان بهدست آوردن نسبت بسیار زیادی از ترکیب بیکران عناصر و ویژهگیهای بشری که میل به نامحدود کردن خود را دارد، تشکیل میدهد. در تجسم اجتماعی این تضادها، به طور کلی یک طرف قضیه به وسیله امیال فیزیولوژیکی نگهداری میشود. افسون تقلید، در وهله اول در این حقیقت یافت میشود که میتواند امکان مناسبی برای آزمایش قدرت باشد. امکانی که نه خلاقیت شخصی خاصی میطلبد و نه چیز خاصی لازم دارد. اما به این دلیل که محتوای آن “داده شده است”، به آسانی و آرامی نشان داده میشود. ما میتوانیم از این قضیه به عنوان فرزندان “فکر” و “بی فکری” نام ببریم. این مسأله موجب میشود که بدون کمک هیچ نیرو و محرکی، دایماً امکان بالقوهیی از عالیترین خلاقیت روح بشری به وجود بیاید و این نیروها در واقع خود شرط به وجود آمدن این امکان بودند. علاوه بر این، تقلید، به افراد نوعی از رضایت را میدهد که در آن افراد دیگر خود را تنها نمیبینند. ما هرگاه تقلید میکنیم، نه تنها تقاضا برای فعالیت خلاقانه را ردوبدل میکنیم، بلکه مسوولیت عمل را از خود به دیگری نیز منتقل میسازیم. همچنین فرد، از این نگرانی که که در گروه و اجتماع فردی ساده به نظر برسد، رها میشود.
میل به تقلید کردن، مرحلهیی از توسعه را شکل میدهد که در آن اشتیاق برای فعالیتهای شخصی وجود داشته، اما ظرفیت برای دارا بودن دستاوردهای شخصی، وجود ندارد. جالب است به این مسأله دقت کنیم که کودکان چهگونه بر تکرار واقعیتها پافشاری میکنند و چهگونه مدام درخواست میکنند تا بازیها یا تفریحات مشابه را تکرار کنند و اینکه چهگونه بر کوچکترین تغییری که در گفتن یک قصه انجام میدهیم، آنهم در صورتی که دهها بار شنیدهاند، اعتراض میکنند. در این تقلید و سازگاری دقیق بر گذشته، نخست، کودک بر حضور کوتاه خود غلبه میکند. محتوای بیواسطه زندهگی نیز به گذشته نگاه میکند و مانند انسان اولیه، زمان حال را برای کودکان، بزرگتر میکند. و این سازگاری دقیق و وسواسیگونه با فرمولهای داده شده، نیازی به در نظر گرفته شدن به عنوان نشانهیی برای فقر و یا محدودیت ندارد. در این مرحله، هر گونه انحراف از واقعیتهای موجود، اتصالات را در هم میشکند که میتواند زمان حال را با چیزی بیشتر از آن یکی کرده و میل به گسترشِ “وجود” دارد. مراحل بالاتر، در شرایطی بازتاب یافتهاند که اندیشهها، اعمال و احساسات ما به وسیله آینده مشخص و همچنین گذشته ثابت و نامشخص سنتی تعیین میشود. فرد غایی(teleological)، تقلیدی کاملاً متضاد با آنچه که هست را بازنمایی میکند. فرد تقلیدگر، فردی منفعل است که به شباهتهای اجتماعی باور دارد و خود را با عناصر موجود سازگار میکند، اما فرد غایی همواره در حال آزمودن و تلاش بیحدوحصر است و همواره به آنچه که درون خود ایمان دارد، عمل میکند.
اگرچه ما میبینیم تقلید به هر نوعی که باشد، فاکتوری تولیدکننده است و ظاهراً یکی از گرایشهای اساسی شخصیت ما را بازنمایی میکند؛ اما محتوای آن شباهت، یکسانسازی و سازگاری خاص با عام است و بر عنصر خاص در تغییر تأکید میکند. متقابلاً هرکجا که امتیازی به تغییر داده شده باشد، هرکجا که تفاوتهای فردی، استقلال و عقیده عمومی به دنبال باشد، تقلید امری منفی و محدود کننده است. تبصره ملحق شده به فرمولهای داده شده درباره شبیه بودن و رفتار کردن مثل دیگران، با تلاش برای همیشه جدید بودن و شکل ویژه زندهگی در تضاد است. به همین دلیل است که زندهگی اجتماعی عرصه جنگ است و در قدم به قدم آن، لجاجتها و اعتراضات و ایراد گرفتنها دیده میشود و نهادهای اجتماعی به وسیله معاهدههای صلح میخواهند به آن رسیدهگی کنند و تضادهای همیشهگی هر دو قانون را کاهش داده و به شکل همکاری درآورند.
Comments are closed.