احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:حمیدرضا اسدزاده/ 2 جدی 1392 - ۰۱ جدی ۱۳۹۲
پرفورمنسآرت چیست؟
«پرفورمنس» یعنی وادار کردن مخاطب به داوری؛ داوری اثری که خود بخشی از اجرای آن است. «پرفورمنس» یا «هنر زنده» گونهیی از هنرهای اجرایی است که با بهرهگیری از هنرهای نمایشی و تجسمی و در مکان و زمان مشخصی توسط گروه یا به شکل یکنفره اجرا میشود. زمان، فضا، بدن بازیگر و ارتباط دوسویۀ بازیگر و مخاطب، چهار عنصر سازنده و اصلی یک اجرای پرفورمنس را شامل میشود. در یک اجرای پرفورمنس، هنرمند مجبور به رعایت قواعد خشک و الزامات رعایت یک سبک خاص نیست.
برای اجرای یک اثر پرفورمنس، هنرمندان شاخههای هنرهای تجسمی و نمایشی، برای انتقال بهتر مفاهیم به مخاطبـان خود میتوانند از دیگر هنـرها نیز بهره بگیرند. برای درک بهتر و عمیقتر این موضوع فرض کنید که وارد یک کارگاه نقاشی شدهاید و نقاشی چیرهدست در حال خلق اثری بر روی بوم نقاشی است. نقاش بنا به حالوهوای خود موسیقی دلنشینی گوش میدهـد، و شما تا پایان کار نقاش، در کنار او ایستادهاید. چه اتفاقی میافتـد؟!
شما در زمانی خاص و در مکانی خاص در کنار یک هنرمند نقاش، شاهد تمام مراحل خلق یک اثر بودید. شما با رنگها، ترکیب رنگها، موسیقی و حرکاتِ دست نقاش و تخیلی که رنگها را با قلممو بر روی بوم مینشاند، همراه شـدید و به همراه نقاش، این اثر را خلق کردید. با تماشای کار نقاش، بیشتر با کار نقاشی آشنا شدید و با دل سپردن به موسیقییی که نقاش در کارگاه خود گوش میکرد، پی به حالات روحیۀ نقاش بردید و شیفتۀ حرکت دستها و سکوت نقاش تا پایان کار شـدید. و این اجسام و نشانهها بودند که همصحبت تخیل و افکار شما شدند. این مثالی بود برای تشریح بهتر یک اثر پرفورمنس.
با تماشای یک کار تیاتر پرفورمنس، مخاطب به جای همراهی با کلمات و ازدحام واژهها، تنها به نور، موسیقی و بازی بدنی بازیگر چشم میدوزد و اگر هنرمند خالق اثر در پیچیدهگی تخیل خود گم نشده باشد و اثری ساده اما بامفهوم ارایه دهـد، کمتر قربانی سلیقهها خواهد شـد. چرا که پرفورمنس فراتر از کلام پا نهاده است و راهی است برای توجیه بهتر مخاطبان.
برخی از کارشناسان هنری، هنر پرفورمنس را اجرای مدرنِ هنرهای تجسمی عنوان میکنند. در این گونۀ هنری، انتقال پیام در صدر خواستۀ هنری هنرمند قرار دارد و به همین دلیل برای رساندن مفهوم به مخاطب، از تمامی امکانات از جمله شیوههای کلامی، حرکات آکروباتیک، اجرای موسیقی زنده یا پخش موسیقی، هنر مجسمهسازی، نقاشی و هر آنچه بتواند وی را در این امر یاری کند، استفاده مینماید. تنوع تکنیکهای مورد استفاده در اجرای پرفورمنس، سبب شده است تا آن را زیرمجموعۀ هنرکا نسبت نیز بنامند.
اما باید توجه کرد که پایهگذاران پرفورمنس در یک معنای کلی، به دنبال عنصر «اتفاق» در یک اثر هنری بودند؛ چیزی که بدون پیشبینی و در مقابل چشم مخاطب اتفاق میافتد. پس از این حیث میتوان گفت که پرفورمنس یک هنرکا نسبت صرف نیست. اما اتفاقی که ماهیت پرفورمنس را قوام میدهـد، رویکرد جالب دو هنرمند در سال ۱۹۷۰ به نامهای «کیلبرت» و «جورج» است. آنها به بدن خود به عنوان یک ابزار برای رسیدن به یک اثر هنری نگاه میکردند و اولین کسانی بودند که مدل مجسمههای زنده را ابداع نمودند. آنها نمایشگاه را تنها با انجام حرکات فُرم و بدون هیچ مجسمهیی برگزار کردند و از نمایشگاه آن دو استقبال شـد. شیوۀ اجرای این دو هنرمند، بهترین مثال برای نامگذاری پرفورمنس آرت به «هنر زنده» است.
در غرب، هنرمندان مکتب «داداییسـم» روشهای مختلفی را با ترکیب هنرهای تجسمی و نمایشی برای انتقال مفاهیم و ابداع روشی جدید بنیان گذاشتند. همهگیر شدن این شیوههای اجرایی در تمام جهان باعث شده است تا اصطلاح ظهور (رنسانس) جدید بر سر زبانها بیفتد. «رسلی گلدبرگ» در کتاب «پرفورمنس آرت: از جنس فوتوریسم تا حال» دربارۀ این شیوه اجرایی نوشته است: «هنر پرفورمنس راهی است که میتوان از طریق آن با گروه وسیعی از مردم ارتباط برقرار کرد و آنها را به معاشرت دوباره با فرهنگ و هنر واداشت. پرفورمنس هر آنچه برای جلب مخاطب لازم است را در کیسـۀ خود دارد و این به خلاقیت هنرمند بازمیگردد که برای همراه نمودن مخاطبش چه ابزاری را از کیسهاش خارج سازد. فضا در یک اجرای پرفورمنس محدودیتی ندارد. در گوشۀ یک رستورانت، کنار خیابان، زیر درختان پارک یا یک گالری هنری: تنها نکتۀ مهم در این اجرا حضور مخاطب است.
لذا پرفورمنس میتواند هر آنجایی که چشمان جستوجوگر مخاطبی انتظارش را میکشد، متولد شـود.»
گروهی بهاشتباه پرفورمنس را در تیاتر خلاصه میکنند، و تصور میکنند پرفورمنس تنها به واسطۀ تیاتر اجرا میشود. باید در نظر داشت که پرفورمنس از تیاتر گرفته شده است، اما به صورت بنیادی، متصل به تیاتر نیست. در واقع پرفورمنس آرت در ابتدا در دنیای نقاشی و مجسمهسازی زاده و بعد وارد تیــاتر شده است. املیا جونر میگوید: «با دی آرت و پرفورمنس چون از بنیاد رویکردی براندازانه نسبت به فرضیات مدرنیسـم که معانی ثابت را از طریق ساختار یک کار مجزا مشخص میکردند داشتهاند، به عنوان تشکیل دهندهگان پست مدرنیسم تعریف شدهاند.»
در رابطه با شکل اجرایی پرفورمنس در تیاتر باید گفت، عدهیی که هنوز قواعد نمایشی را در قالب سکبهای کلاسیک نمیدانند یا اصلاً از سبکشناسی سررشتهیی ندارند و به صرف تجربه به سمت اجرای پرفورمنس نمایشهای تیاتر میروند، ندانسته و بدون هیچ اشرافی به تعریف نشانهها در تیاتر مخاطب را گیج سرخورده و بیزار از سالونهای تیـاتر خارج میکنند؛ مخاطبی که عادت به شنیدن دیالوگ دارد، ناگهان با نمایشی روبهرو میشود که صرفاً بنا به سلیقۀ کارگردان به وجود آمده و هیچ اثری از عناصر چهارگانۀ «زمان، فضا، بدن بازیگر و ارتباط دوسویۀ بازیگر و مخاطب» در آن تعریف نشده است و کمتر مشاهده میشود که مخاطبین از این اجراها راضی باشند و یا تأثیر بگیرند. و در پاسخ کارگردانان شنیده میشود که معتقدیم «نباید هنر خود را قربانی سلیقۀ توده کنیم». بله شاید تا جایی حق با این عزیزان باشد، اما باید این مسأله را در نظر گرفت که: ۱ـ هیچ خبری از عناصر چهارگانه در آثار این هنرمندان نیست؛ ۲ـ مخاطب پارسیزبان میراثدار نمایشهایی است که تا حدودی نزدیک به عناصر سازندۀ پرفورمنس هستند؛ مانند تعزیه- نقالی- پردهخوانی- رجزخوانی- سیاهبازی- نمایش عروسکی- نمایشهای شادیآور (تخت حوضی، کچلکبازی و…). پس سلیقۀ این مردم به این سبک و روش نزدیکتر است اگر ارتباط بین پرفورمنس آرت و نمایشهای سنتی پارسی را با هم مقایسه کنیم، به نکات جالبی دست پیدا میکنیم: موسیقی یکی از ارکان اصلی نمایشهای پارسی است. در شمایلگردانی از هنر نقاشی کمک گرفته میشود. نمایشهای سنتی فارسی، بیشتر بدون متن هستند و به صورت فیالبداهه اجرا میشوند.
بازیگران نمایشهای فارسی، هیچگاه اندیشهیی را به مخاطبان تحمیل نمیکنند. و از همه مهمتر اینکه بازیگران نمایشهای فارسی در طول نمایش، ارتباط نزدیکی با تماشاچی دارند. نباید گفت اجرای پرفورمنسآرت در نزد فارسیزبانان غیرممکن است. بلکه باید با دقت بیشتر در انتخاب روش و شکل اجرا تصمیم گرفت و پیش رفت. مدتهاست در تیاتر ایران سبکگرایی و گرایش صرف به هنرمندان غربی فراگیر شده است و کارگردانان تیاتر در این کشور فضا را با نگرش کاملاً غربی به مخاطبان ارایه میدهنـد. و در نظر نمیگیرند که کارگردان باید در مورتور آنالیزگر خود پرورش دهد و ملاکها و نشانههای فرهنگی خود را چه در متن اثر و چه در طراحی صحنه، آهنگسازی، نورپردازی و نحوۀ بازی بازیگران انتقال دهد. اما مدتهاست که کارگردانان فارسیزبان خود را درگیر گرایشهای کاملاً غیربومی میکنند و در مواجهه با مخاطبی که از تیاتر مفهوم و فرهنگ از یاد رفتۀ خود را خواستار است، تنها سکوت میکنند و خود را جدای از جمعیت مخاطبان میدانند.
باید در نظر داشت دلیل بقای تیاتر، همان مخاطبان ثابت تیاتر هستند که در هر شرایطی، تماشای تیاتر را به هر چیزی ترجیح میدهند. پس اگر این مخاطبان از تیاتر فاصله بگیرند، مشکل از نمایشهاست نه چیز دیگری. تاختن به کارگردانانی که سالونهای اصلی را در دست دارند، زمانی واجب میشود که در سالونهای بدون امکانات و کوچک، نمایشهای به مراتب بهتری از سالونهای اصلی تیاتر انجام میشود و کارگردانان بهنامی هستند که برای پوشاندن معایب خود، رو به اجرای مثلاً پرفورمنس میآورند و نهتنها تأثیـری در شرایط جلب مخاطبان و آموزش بازیگران و دانشجویان رشتههای نمایشی ندارند، بلکه دانشجویان و مخاطبان را سردرگم میکنند.
و اجراهای سلیقهیی مانند سمی تأثیر منفی بر روی هنرجویان تیـاتر میگذارد. بهتر است برای رسیدن به یک نمایش ناب و پیدا کردن مسیری تازه در جهت اجرا و دور شدن از قواعد تکراری نمایش، با آنالیز کردن سبکها و روشهای مختلف نمایشی پارسی و نگاهی به پیشینۀ تیاتر و استفاده از فُرمهای نمایشهای سنتی پارسی، مخاطبان تیاتر را به سمت گرایشهای فرهنگی و بومی بکشیم. این دقیقاً همان چیزی است که معرف تیاتر فارسی در جهان به عنوان تیـاتری مستقل و کاملاً بومی خواهد بود و مخاطبان تیاتر را دوباره به سالونها خواهد کشید.
Comments are closed.