چه‌قدر منتظر بوده‌ام

گزارشگر:2 دلو 1392 - ۰۱ دلو ۱۳۹۲

مریم وزیری

mandegar-3اگرچه بی‌تو رسیدم به فصل پایانی
چه‌قدر منتظرت بوده‌ام؛ نمی‌دانی

چه‌قدر منتظرت بوده‌ام که برگردی
رها کنی نگه‌ام را از این پریشانی

همیشه غایب این قصه بوده‌ای و مرا
کشانده فکر گناهت به صد پشیمانی

نخواه عذر بخواهی؛ نگو گرفتاری
نگو تو وقت نداری که سر بخارانی

همیشه در غزلم حس اتفاق کم است
به نام عشق بیا در غزل به مهمانی

تو اتفاق شو و مثل رود جاری شو
که متهم نشود شاعری به نادانی

نخند! دل‌خوشی‌ام مضحک است، می‌دانم
تو سال‌هاست که شعر وداع می‌خوانی

و من نشسته‌ام اقرار می‌کنم یک عمر
مرا به بند کشید آن دو چشم شیطانی

ببین به چشم نشان می‌دهند رهگذران
مرا که سنبل عصیانم و بد ایمانی

دوباره با غزل پوچ رنگ می‌بازد
نگاه خاطره در تلخ‌بیت پایانی

===================================================================================

شب گریه‌های یک درد

نگین افشاری
دریا، غروب، ساحل و غم، اشک‌های من
امشب شمیم هر نفسی در هوای من

یک سو منم، نگاه تو، لب‌های بسته‌مان
یک سو تویی، شبیه مسافر برای من

پیچیده هق هقم که چرا می‌روی؟ دگر
هر دم به آسمان برسد های های من

«رفتن»، ترانه‌یی که به اجبار خوانده شد
حالا بخوان به نام خودت هم‌صدای من
دیگر گذشته از سر من فکر بودنت
پایان گرفت قصه ما ناخدای من

 

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.