احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:27 دلو 1392 - ۲۶ دلو ۱۳۹۲
۲۵ سال از خروجِ نیروهای شوروی سابق از افغانستان گذشت. از سرِ تقدیر و اتفاق، خاطرۀ این خروج زمانی به یاد میآید که خروجِ نیروهای جامعۀ جهانی از افغانستان نیز در شرفِ وقوع است. گاهی رسانهها از این دو خروج یادآوری کردهاند و شباهتها و تفاوتهایی را نیز پیرامونِ این دو رویداد سنجیدهاند؛ اما آن چیزی که در این بحث بسیار قابل توجه است، رفتارهای سیاسیِ آقای کرزی با همان موضعگیریهاییست که داکتر نجیب در اواخر حکومتش در برابر کریملین از خود نشان داده بود.
جدای از اینکه حضور دو ابرقدرت جهانی (شوروی پیشین و ایالات متحده) در افغانستان کاملاً متفاوت است؛ اما در طول دوازده سال گذشته، مخالفانِ نظام کنونی از جمله طالبان و حکمتیار، همواره این دو حضور را اشغال دانستهاند که هرگز بهجا نبوده است. تفاوتِ نخست در مبارزات برحقِ مردم افغانستان در هنگام جهاد است که برای پایان تجاوز و اشغالگری، جانهای شیرینِ خود را قربان میکردند. تفاوت دیگر، نحوۀ ورود نیروهای شورویست که بدون درنظرداشت مردمِ افغانستان و به درخواست حاکمیت وقت، صورت گرفته بود. همچنین، ورود نیروهای شوروی بدون درنظرداشتِ نورمها و قوانین بین المللی بود. به معنای دیگر، سازمان ملل با حضور نیروهای شوروی، هرگز موافق نبود و این خود میتواند اشغال شمرده شود و همینگونه دهها مسالۀ دیگر که کاملاً تجاوز آشکار شوروی بر افغانستان را مستدل میسازد. بنابراین، میان حضور نیروهای شوروی در افغانستان و نیروهای جامعۀ جهانی، هیچ شباهتی وجود ندارد.
اما مسلماً میانِ موضعگیریها و رفتارهای سیاسیِ آقای کرزی و آخرین مهرۀ حاکمیتِ حزب خلق و پرچم در افغانستان (داکتر نجیبالله)، شباهتهای آشکاری وجود دارد. یکی از رفتارهای سیاسی داکتر نجیب، اعلام مشی مصالحۀ ملی بود که پس از خروج نیروهای شوروی برای توجیه حکومتِ خودش روی دست گرفت. او میخواست با اعلام این مصالحه، نیروهای مجاهدین را به سوی خود بکشاند و حاکمیتِ خود را قانونی جلوه داده و ابقا سازد. رفتار آقای کرزی نیز دقیقاً در همین جهت است.
گشودن بابِ مذاکرۀ صلح با طالبان، برای جلب توجه و ساختن یک پایگاه قدرت در میانِ آنهاست. آقای کرزی تلاشهایش را در جهت کشیدن پای طالبان به مذاکره، نه برای آن بهخرج داد که واقعاً طرفدار صلح است؛ بل این سیاست را برای آن روی دست گرفته که بهنحوی شورشیان را با خود همراه کند و در آینده بتواند نقش پُررنگی در بازیهای سیاسی داشته باشد. ورنه همه میدانند که رهایی زندانیانِ جنگجو و شورشی، کمکی به صلح نمیکند.
نکتۀ دیگر دهنکجیهاییست که داکتر نجیب به ولینعمتش (حکومت شوروی سابق) روا داشت. داکتر نجیب نیز در سخنرانیهای سالهای پایانی حکومتش میگفت که شوروی تجاوز کرده بود و اینک بر اثر سعی و تلاش حکومت، از افغانستان خارج شده است؛ پس باید مجاهدین او را به عنوان منجی افغانستان بشناسند و با او به بیعت کنند. اینک آقای کرزی نیز چنین رفتاری را پیشه کرده است. محدود کردن عملیاتهای نیروهای جامعۀ جهانی، امضا نکردن پیمان امنیتی با ایالات متحده و لفاظیهای تندوتیزِ دیپلماتیک توسط وی، همه و همه ریشه در آن دارد که میخواهد طالبان به وی به چشمِ یک منجی نگاه کنند و به ندای دادخواهیِ او لبیک گویند.
اکنون پرسش اصلی آن است که آیا رییسجمهور کرزی خواهد توانست مثل داکتر نجیب حداقل دو سال ـ آنگونه که داکتر نجیب حکومتش را سر پا نگهداشت ـ نظام کنونی را بدون کمک جامعۀ جهانی و حضور فعال طالبان، سر پا نگه دارد؟!
پاسخ این پرسش، منفی است. زیرا همانگونه که شرایط این دو حضور فرق میکند، نتایجِ این دو موضعگیری هم متفاوت خواهد بود؛ به گونهیی که آقای کرزی حتا یک روز هم بدون جامعۀ جهانی، نظام کنونی را سر پا نگه داشته نخواهد توانست.
هرچند آقای کرزی پس از انتخابات، مأموریتش پایان مییابد؛ اما بهیقین که این بحران، حکومتِ آینده را به مشکلاتِ زیادی سردچار خواهد ساخت.
Comments are closed.