گزارشگر:شیلا یوسف زاده/ 3 حوت 1392 - ۰۲ حوت ۱۳۹۲
افغانستان، کشوریست که صفحاتِ تاریخش از اندوه و مصیبت و ناکامی آکنده است و هیچ فصلی از فصولِ رنجبار سیاسیاش، قرینِ یک اراده و برنامۀ منسجمِ عقلانی و منطقی برای پیشرفت نبوده است. بیش از دو قرن است که شکست و ویرانی، در تار و پود جامعۀ ما رخنه کرده و هر سال و هر ماه و هر روز، امیدهای مردم را برای رهایی از عقبماندهگی و استبداد، نقش بر آب میکند. تجددخواهی و اصلاحات حکومتی، از نود سال پیش بدینسو همواره با ناکامیهای مکرر و خشونتبار مواجه شده و هر از گاهی، این اصلاحات، عقبگردهای ویرانبارتر را بهدنبال آورده است. تلاشهای روشنفکران افغانستانی در قرن بیستم، آنقدر خام و بیریشه بوده که هرگز نتوانسته آحاد مردم را حولِ یک محور جمع سازد و از آنها موجی برای تغییر و اصلاحاتِ پایدار بهمیان آورد. چهار دهه است که نسخههای غیربومی و بیگانه با واقعیتهای کشور، بهجای حل مشکلات افغانستان، بر دامنۀ معضلات و نابهسامانیها افزوده و بارقههای امید و بیداری را به یأسِ رخوتآور بدل ساخته است. سیزده سال پیش نیز با برگزاری کنفرانس بن و تمرکزِ جهانیان روی مسالۀ افغانستان، گمان شد که تحولی بنیادین و شگرف بهسراغ افغانستان آمده و میخواهد همۀ سنگبناهای کج کارگذاشتهشده در پیکرۀ کشور را درنوردد و طومار غمهای تاریخیِ مردم را بپیچد. اما افسوس که همه دیدیم که کنفرانس بن، محکوم به شکست شد و سیزده سالِ دیگر نیز به تاریخِ ناکامیهایمان افزوده گشت و ما همچنان در دور باطل قرار داریم.
ده روز پیش بود که از قضا، توفیق اشتراک در جلسهیی را یافتم که صحبتهای صورتگرفته در آن، مرا به آیندۀ افغانستان امیدوار ساخت و به من یادآوری نمود که هنوز هستند کسانی که اندیشۀ نیک و ارادۀ راسخ برای آوردنِ اصلاحات در کشور و گشودنِ بابی نو در تاریخِ مالامال از درد و ناکامیمان دارند. «اجندای ملی، ریفورم سیاسی و تشکیل دولت وحدت ملی»، حرف و برنامهیی شنیدنی و تأملبرانگیز است که به همت احمدولی مسعود و جمعی از نخبهگان رضاکار، وارد فضای سیاسی و گفتمانی افغانستان شده و توانسته مرا به عنوان یک شهروند پرسشگر و کنجکاوِ این سرزمین، مخاطب قرار داده و به خود جلب کند. چنانکه در دیداری که همراه با شماری از بانوانِ فعال و آگاهِ کشور با بنیانگذار این طرح داشتم، مشتاقانه به صحبتهای آقای مسعود گوش سپردم و پاسخِ بسیاری از دغدغههایم را در آن یافتم.
شش سال است که از عالمِ مهاجرت با کولهبارِ کوچکی از تجربه و دانش، به آغوش زخمیِ میهن بازگشتهام و هر روز و هر شب، سخنان و وعدههای سیاستمدارانمان را میشنوم؛ سخنان و وعدههایِ شاید جذاب و پُرطمطراقی که صرفاً میتواند احساساتِ تودههای کمسواد و بیسواد را برانگیزد و موجی از نشاط و شادمانیِ زودگذر را بر دلهای دردمندی بنشاند که سالهاست به انتظار منجی نشستهاند و کسی نیست یاریشان رساند. اما در اینمیان، من کمتر سخنِ دلپذیر و عقلپسند و مهمتر از همه برنامهمحوری از دهانِ سیاستمردانِ کشور شنیدهام که بتواند مرا جذب کند، به دغدغههایم پاسخ دهد و قناعتم را حاصل سازد. فضای سیاسی حاکم در جامعۀ افغانستان و معادلات جاری در آن طی این سالها برایم چنان مکدر و خستهکننده بوده، که دیگر انتظار شنیدنِ حرفهای حسابی و مدون در این میان را نداشتم. ولی جای بسی خُرسندی و امید است که این حس یأسآلود، با مطالعۀ رسالۀ اجندای ملی، در من ترک برداشت و شعاعِ امید را بر ذهن و روانم تاباند.
اجندای ملی، به من و تمام کسانی که از ناکامیهای مکررِ تاریخی افغانستان به ستوه آمدهاند، میگوید که باید تاریخِ کشور را با چشم عبرتبین مطالعه کرد و از صفحاتِ تاریک آن، پندهای روشن گرفت. اجندای ملی به بزرگان و سیاستمدارانِ کشور میگوید که تمامِ تلاشهای شما در کشور محکوم به شکست است مادامی که نگاهی دوباره و از سرِ اندیشه به افغانستان نیاندازید و به برنامهیی مشترک و سراسری رو نیاورید که تا به حال همهگی از آن غافل بودهایم. اجندای ملی به مردم افغانستان و بهویژه نخبهگان میگوید که طی سالها نبود برنامه و اندیشۀ ملی، همهگی شکست خوردهایم، فرسوده شدهایم، هستوبودمان به فنا رفته است و اگر به این وضع ادامه دهیم، روزگارمان از اینهم بدتر خواهد شد؛ چنانکه سیزده سال حکومتداریِ بیبرنامۀ آقای کرزی، ثمراتِ تلخ و زهرآگینی را برای ما به ارمغان آورده که اگر عزم و برنامهیی برای اصلاح به میان نیاید، مطمیناً صفحاتِ تاریکتر و خشونتبارِ دیگری را به نظاره خواهیم نشست. این سیزده سال بهرغم آنکه زیباییهای صوری و ظاهری را در گوشه و کنارِ کشور بهبار آورده؛ ولی در عوض، به عمقِ شکافهای قومی، زبانی و هویتیمان افزوده و دامنِ بیاعتمادیها و گسستهای اجتماعی را گسترده است. این وضعیت به همه هشدار میدهد که باید چارهیی اندیشید و برنامهیی تدارک دید؛ ورنه، گذشت زمان و وقوع فاجعه، تمام فرصتها را از ما خواهد گرفت و چیزی جز حسرت و پشیمانی بهجا نخواهد ماند!
من به نوبۀ خود، طرح اجندای ملی را که به همۀ مردم افغانستان و نخبهگان و متنفدینِ کشور فراخوان داده تا زیر یک چتر کلانِ ملی گرد آیند و برای تمام مسایل چاره بجویند، یک طرحِ پسندیده و قابلِ قبول میدانم و به ندای آن لبیک میگویم. اجندای ملی اکنون در فضای سیاسی افغانستان به همتِ آقای احمدولی مسعود و جمعی از نخبهگان، طنینافکن شده و میخواهد با یاری و همراهیِ آحاد مردم و بهویژه سیاستمداران و صاحبنظران، خانۀ گفتوگو و تولید فکرِ افغانستانیها را اساس گذارد و یک نسخۀ بومی و کلان را برای انبوه مشکلاتِ کشور تجویز کند؛ نسخهیی که پاسخِ همۀ دغدغهها باشد، قناعتِ همه را جلب کند و تمامِ گروهها و جریانها خود را در آیینۀ آن تماشا کنند.
این طرح و آنچه پیرامون آن گفته و شنیده میشود، مسودهییست که بهتدریج به کمال خواهد رسید ولی به این شرط که با اقبالِ عمومی روبهرو شود و هر کس سهمِ خود را در این راهِ خیر ادا سازد.
مسلماً این نوشته، دینِ بسیار کوچکیست که نسبت به این فراخوانِ پسندیده ادا میگردد و سزاوار است که صاحبان اندیشه و نظر، در این وادی بسیار قلم و قدم زنند تا صـدای اجندای ملی، خاموشی نگیرد و به منزلِ نهایی رهنمون گردد.
Comments are closed.