احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۳ حوت ۱۳۹۲
بخش دوم
وقتی در مورد چهگونهگی به وجود آمدن افغانستان بحث میکنیم، یکی از معروفترین نظریهها این است که افغانستان یک کشور حایل است که بر اثر رقابت دولت استعماری بریتانیا و دولت تزاری روسیه در قرن نوزده به وجود آمده است. در کشورهای جهان سوم در ابتدا بحث دولتسازی مقدم بر ملتسازی مطرح است،. اینها در گام نخست سعی میکنند که ساختارهای سیاسی را بر اساس الگوهای غربی شکل دهند، یعنی ابتدا ظرف را میسازند و بعد هم میبینند که مظروف این ظرف هنوز ساخته نشده است، زیرا در این جوامع، مجموعهیی از نژادها و مذاهب و زبانها گردهم آمدهاند، بدون اینکه به خودآگاهی جمعی دست پیدا کنند.
بنابراین، کار دولت و نخبهگان سیاسییی که در رأس دولت هستند، این است که این مجموعهها را به عنوان یک ملت سازماندهی کنند و این ملت بتواند در چهارچوب دولت، هم در داخل کشور و هم در بیرون، نقش ایفا کند. ببینید بحث من این نیست که توطیههای استعمارگران باعث شده که ما ملت نباشیم یا ما دولت ملی نداشته باشیم، بلکه میخواهم بگویم که یک نظریه این است که افغانستان بر اساس همان رقابت قدرتهای بزرگ به وجود آمده و بحث دیگر هم این است که آمدن یک قوم و غلبه بر اقوام دیگر، باعث شکلگیری جغرافیایی به نام افغانستان شده است. البته نظریاتِ دیگری هم وجود دارد.
مسأله این است که ما با کشوری مواجه هستیم که در آن دولت به عنوان یک مفهومِ مدرن شکل نگرفته و ملتی هم که در این کشور وجود دارد، بر اساس خودآگاهی بهوجود نیامده. بنابراین ما با تودههای انسانییی مواجه هستیم که در درون این جغرافیا تمرکز پیدا کردهاند و زندهگی میکنند بدون اینکه نسبت به هم خودآگاهی داشته باشند یا حتا احساس همبستهگی. در نتیجه، ما در افغانستان با بحران هویت، بحران مشروعیت و بحران مشارکت روبهروییم و بنابراین در بیرون هم نمیتوانیم نمایشی از دولت ملی داشته باشیم. در نتیجه به عنوان دولتی ناکام و ضعیف یاد میشویم؛ زیرا ما هنوز دولت ـ ملت مدرن را در درون این جغرافیا شکل ندادهایم.
بعد از درگیریهای درونییی که بهخاطر ضعف ساختارهای دولت ملی داشتیم، یا اصلاً این مفهوم شکل نگرفته و قبل از آنهم نظام سیاسی ما در قالب پادشاهی و سلطنتی بوده. وقتی که ما تجربههای نخستین دولت ـ ملت را در دوران مارکسیستها داشتهایم، میبینیم که در اینجا هم نقشی را که نیروهای سنتی و مذهبی دارند، عملاً با ناکامی مواجه میشود. یا تجربههای اولیهیی که در دوران امانالله خان برای شکلگیری نظام دولت ـ ملت داشتیم، با توجه به همان نقش فرهنگ سنتی ما با ناکامی مواجه میشویم.
بعد از نشست بن نیز نخبهگان سیاسی ما به توافقی در راستای ملت شدن نمیرسند و در عین حال، فرهنگ سیاسی ما هم رشد پیدا نمیکند تا بتوانیم ملت را تولید کنیم و بعد هم دولت ملی را شکل بدهیم. میبینیم که بعد از بن و بعد از سه ـ چهار دهه درگیریهای داخلی، سرانجام جامعۀ جهانی در قالب اجلاس بن، نخبهگان سیاسیِ گروههای قومی را در قالب یک ساختار جدید، گرد هم میآورد تا زمینۀ شکلگیری دولت مدرن را در افغانستان به وجود بیاورد.
شکلگیری دولت بر اثر فشار بیرونی بر نخبهگان سیاسی، عملی است که ما آن را در نشست بن شاهد بودیم و دیدیم چهطور حکومت و نهادهای سیاسی و قانون اساسی شکل گرفتند. اما باید توجه داشته باشیم که این دولت مدرن، در عین حال ملت مدرن هم میخواهد. در اینجا نه تودهها به خودآگاهی رسیدهاند و نه نخبهگان هم گامی را در راستای ملتسازی برمیدارند. در نتیجه ما شاهد انواع بحرانها و کشیدهگیها در درون این دولت هستیم.
جامعۀ جهانی میخواست ابتدا تأسیسات و ساختارهای دولتِ مدرن را در افغانستان به وجود بیاورد و بعد هم میخواست از طریق توافق نخبهگان، ملت را به وجود بیاورد. اگر نخبهگان سیاسی در قالب ساختار قدرت با هم توافق داشته باشند، ما میتوانیم امیدوار باشیم که ملت هم در درون دولت شکل بگیرد. اما ما شاهد هستیم که نخبهگان سیاسی در مورد ساختار سیاسی، هر روز توافقشان کمرنگتر میشود. اینها در حالِ برگشت به ساختارهای قومی و دینی و ساختارهای سنتیِ قدیمیشان استند. به هر حال، پروسۀ ملتسازی در افغانستان فوقالعاده مشکل دارد و بنیانهایش با خطر مواجه است.
حال پرسش اینجاست که آیا تجارب تاریخیِ نخبهگانِ سیاسی افغانستان در طول بیش از ۳۰۰ سال باعث خواهد شد که آنها به فرایند ملتسازی روی آورند، برای ختم چالشها و بحرانهای طولانیمدت در افغانستان و نتایج ویرانگرشان؟… به نظر من، این حرف نیاز به تأمل دارد؛ یعنی نخبهگان سیاسی، باید خطرات ناشی از دور شدن و فروپاشی دولت را بیشتر از این هماهنگی موجود ببینند و در مسیر یکی شدن حرکت کنند، نه دوری و افتراق.
وقتی ما نتوانیم یک ساختار دولت ـ ملت مدرن را در افغانستان بازنمایی کنیم، مجموعهیی از گروهها در قالب افراطیتشان، مجموعهیی از گروههای قومی، گروههای نژادی و … قدرت سیاسی را بازنمایی میکنند که نمایش آنها را ما در ۱۱ سپتمبر و یا در زمان طالبان دیدیم. این نیروهای بنیادگرا، امنیت بینالمللی را با خطر مواجه کردند و حادثۀ ۱۱ سپتمبر بهوجود آمد. از این نظر، جامعۀ جهانی تلاش دارد که ساختار دولت را به عنوان ظرفی که میتواند افغانستانیها را در درون خودش نگه دارد و ملت را شکل دهد، حفظ کند. این فرض مسلماً با فشار نظامی، سیاسی و مالی ممکن شده است، اما در ۲۰۱۴ که این فرض کمتر میشود، یعنی کمکهای مالی و سیاسی و نظامی هم کمتر میشود، احتمال فروپاشی بهوجود میآید. چرا؟
Comments are closed.