احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:14 حوت 1392 - ۱۳ حوت ۱۳۹۲
بخش سوم و پایانی
طی این یازده سال، نخبهگان سیاسی ما، زمینههای شکلگیری وحدت ملی یا شکلگیری ملت را در افغانستان به وجود نیاوردهاند و یا عملاً اقداماتی را که نخبهگان سیاسی در رأس قدرت انجام دادهاند، نه تنها باعث شکلگیری ملت نشده، بلکه تضادهای قومی را هم تشدید کرده است. این امر باعث نگرانیهای فزایندهیی میشود که پس از خروج نیروهای بینالمللی از افغانستان، احتمال واگرایی و فروپاشی در افغانستان وجود دارد.
فرایند دولتسازی نسبت به فرایند ملتسازی، میشود گفت که صوریتر و عملیتر است. ما میتوانیم با شکلدهی به نهادهای سیاسی، قانون اساسی و… دولت را بهوجود بیاوریم؛ اما مهم “ملت” است که میتواند قوام دولت را به دنبال داشته باشد.
به هر حال، ما میدانیم که دولت، مجری ارادۀ ملت است و تداوم این دولت هم در نتیجۀ اجماعِ ملت ممکن است. یعنی اگر مردم ارادۀ خودشان را در قالب دولت نبینند، هر آن امکان فروپاشی دولت وجود دارد. آیا ملت را هم میتوانیم مانند دولت با حمایتهای مالی و سیاسی و نظامی جامعۀ جهانی به وجود بیاوریم؟… خیر! این پروسهییست که مربوط به نخبهگان سیاسی کشور میشود. ملتسازی یک پروژۀ بیرونی نیست؛ این موضوع مربوط میشود به همۀ اقوام و تودههای مردمی کشور که با هم احساس همبستهگی داشته باشند. این احساس همبستهگی زمانی بهوجود میآید که نخبهگان سیاسی کشور ضرورت شکلدهی به ملت را درک کنند و منافع خودشان را در این فرایند ملتسازی ببینند، نه در واگرایی گروههای قومی و سمتی و مذهبی.
به نظر میرسد که نخبهگان سیاسی افغانستان، هنوز به این درک نرسیدهاند و ضرورت فرایند ملتسازی را درک نکردهاند. موضوع این است که ما با چیزی به نام منفعت سیاسی مواجه هستیم. در قالب منفعت سیاسی، نخبهگان سیاسی کشور درکی از ملتسازی را دارند؛ اما وقتی احساس کنند که در قالب ساختارِ قدرت نمیتوانند به آن منافع سیاسی دست پیدا کنند، سعی میکنند خودشان را گره بزنند به منافع قومی و به منافع مذهبی و با جداسازی گروههای قومی و نژادی، میخواهند قدرتشان را از درون مردم که پایگاه سنتگرایانه دارند، حفظ بکنند.
از این منظر، من تأکید دارم که کماکان باید ساختار قدرت به گونهیی باشد که مشارکت نخبهگان سیاسی، گروههای قومی و سیاسی و نژادی را حفظ بکند. تا وقتی که ما نتوانیم ساختار دولت را به گونهیی شکل بدهیم که این توافق نخبهگان حفظ شود، ملتسازی در افغانستان کار مشکلی است.
بنابراین تا دولت در افغانستان ثبات نداشته باشند، ملت هم به وجود نخواهد آمد؛ چون همانطور که گفتم، ملتسازی اساساً یک پروژۀ بیرونی نیست. تنها راه ممکن توافق نخبهگان سیاسی، شکلگیری یک دولت است، تا دولت بتواند مبتنی بر یک برنامۀ مشخص ملت را بازنمایی بکند.
اما بازنمایی ملت چه راهکارهایی دارد؟
در گذشتۀ تاریخی، تجاربی را که کشورهای مختلف داشتند؛ مثلاً در ترکیۀ آتاتورک، در ایران رضاشاه، در عراق نوری سعید، اینها سعی کردند که استراتژی ملتسازی را بر اساس سرکوب اقوام، گروههای قومی، گروههای مذهبی و ارایۀ یک الگوی قومی از ملت تعریف کنند. مثلاً آتاتورک سعی کرد که ملت ترکیه را در قالب قوم ترک بازنمایی کند؛ اما در این پروسه گروه کردها از دایرۀ هویت ملت ترک بیرون ماندند و بعدها دیدیم که در دهۀ ۸۰ و ۹۰ میلادی، پ.ک.ک. در قالب گروههای رادیکال در مقابل دولت ترکیه قرار گرفتند. در ایرانهم رضاشاه میخواست که تمام گروههای قومی و مذهبی را تحت عنوان قوم ایرانی گرد بیاورد، یا هویت تاریخی ایرانیت. اما دیدیم که عربها و ترکمنها و کردها از این هویت ایرانی دور ماندند. حتا میبینیم که در دورۀ جدید، وقتی جمهوری اسلامی ایران میخواهد ملت را بر اساس ایدیولوژی شیعه بازنمایی کند، اینجا هم گروههای مذهبی سنی از دایرۀ ملت شدن بیرون میمانند.
بنابراین، راهکارهایی که در ایران، ترکیه یا در عراق در دهههای قرن بیستم به وجود آمد، ناکارآمدی خودشان را برای ملتسازی نشان دادند. حتا در افغانستان شما دیدید که در دورۀ امیر عبدالرحمان خان، دورۀ داوود خان یا دورۀ امانالله خان سعی میکردند مبتنی بر استراتژی سرکوب گروههای قومی، دولت را بر اساس هویت پشتونی شکل بدهند؛ اما دیدیم که این تجربه هم ناکام ماند و شکست خورد و بعد در دورۀ جهاد، این گروههای قومی بودند که خودشان را تبارز دادند.
در دولت مجاهدین نیز همان مسالۀ قومی، باعث شد که بسیاری از گروههای دیگر بیرون از دولت بمانند و اختلافات درونی بهوجود آید و نتوانند به یک سازوکارِ نتیجهبخش دست پیدا کنند. در دورۀ جدید هم اگر دولت در طول ده سال ثبات پیدا میکند به این خاطر است که در اجلاس بن، تعیین میشود که هر گروه قومی و مذهبی متناسب با نفوس خودشان باید در ساختار قدرت سهیم باشند. این تقسیم قومی قدرت پس از بن صورت گرفت. ولی وقتی شخصی که در رأس قدرت در نظام ریاستی متمرکز که ما نسبت به آن انتقاد داریم قرار میگیرد، چون نمیتواند نمایندۀ وحدت ملی باشد، باعث میشود که بهتدریج برخی از گروههای قومی از دایرۀ قدرت کنار بروند. کنار رفتن آنها باعث میشود که واگرایی سیاسی در کشور به وجود بیاید و ملتسازی با خطر مواجه شود. با این وصف، افغانستان دوباره با چالشها و بحرانهای سالهای گذشته مواجه خواهد شد که متأسفانه دقیقاً داریم به همان سمت حرکت میکنیم. راهکار هم این است که دولت باید برآمده از خواست عمومیِ گروههای قومی، سیاسی و مذهبی باشد. دوم اینکه این دولت ارادۀ ساختن ملت را داشته باشد. ارادۀ ساختن ملت را اینگونه باید داشته باشد؛ باید با شکلدهی به ارزشهای مشترک فرهنگی و ارزشهای مشترک تاریخی. در برخی از کشورها حتا هویتهای تاریخی خودشان را به گونهیی بازنمایی میکنند که مجموعهیی از گروههای قومی خودشان را در داخل آن ببینند، تا بتوانند با این همگرایی احساس ملت بودن کنند.
در طول یازده سال گذشته، در افغانستان در حوزۀ معارف، ما فرصت داشتیم و اکنون هم فرصت داریم به کودکان از همان ابتدای رشد بیاموزیم که افغانستان ملتی متشکل از مجموعهیی از گروههای قومی، نژادی و مذهبی است و همۀ اینها هم در برابر قانون برابر هستند. میتوانیم دانشگاهها را در حوزههای علمی و پژوهشی به گونهیی شکل بدهیم تا کمک کنند به اینکه بین گروههای قومی و مذهبی، همزیستی بهوجود بیاوریم. در سطح دیگر، دولت باید تلاش کند که عناصر مشترکی را که باعثِ همزیستی مسالمتآمیز بین گروههای قومی و نژادی میشود، شناسایی کرده و به کار ببندد.
Comments are closed.