احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دکتور لعلزاد/ 21 حوت 1392 - ۲۰ حوت ۱۳۹۲
(یادداشت: چکیـدۀ این مقاله، در «کنفرانس اجندای ملی» در دانشگاه بُرکبیک لندن به تاریخ ۲۳ فبروری ۲۰۱۴ ارایه شده است. اکنون متنِ کاملِ مقاله تقدیمتان میگردد.)
بخش نخست
مقدمه
در بخشِ اول این مقاله، نکات مهمِ برنامۀ “اجندای ملی” بهصورتِ مختصر بررسی شده که دربرگیرندۀ اهداف عمده، مراحل پنجگانه و نتیجهگیریِ آن مبنی بر ایجاد یک دولت وحدت ملی (نخبهگان و نیروهای مطرح) و اصلاحاتِ گسترده بهخاطر حل بحرانِ سیاسی کشور است. در بخش دوم، مشکلات و موانعی که در مقابلِ ایجاد “دولت وحدت ملی” قرار دارد، بررسی شده است. در بخش سوم، پیروزی در انتخابات و برقراری یک نظام پارلمانی ـ صدارتی دموکراتیک (با ساختار و مناسبات آن) به حیث یگانه راهحل بحرانِ سیاسی کشور مطرح شده و در پایان، یک نتیجهگیری کوتاه بهعمل آمده است.
بخش اول ـ نکات عمدۀ برنامه
“اجندای ملی” نام رسالهییست که توسط جناب احمدولی مسعود رییس بنیاد شهید احمدشاه مسعود نوشته شده و با راهاندازی کنفرانسها و سمینارها، در محضرِ نظرخواهی و گفتمانِ صاحبنظرانِ کشور قرار گرفته است.
قبل از همه، اقدام جناب مسعود در جهت تدارک این رساله، برگزاری کنفرانسها و راهاندازی یک گفتمان آزاد، اقدامیست در جهت ایجاد ارتباط و تبادلِ نظر میان شخصیتها، و گامیست در راستای روشنگری و تولید فکر و اندیشه که قابل تقدیر و ستایش است.
اهداف عمده
ـ مراجعه به نخبهگان (رهبران سیاسی، علمای دینی، متنفذین، شخصیتهای تأثیرگذار، مجموعههای جامعۀ مدنی، روشنفکران و… برای دریافت یک راهحل برای بحران کشور)
ـ فراهمآوری زمینه برای گفتوگو و تفاهم میان نخبهگان بهخاطر ایجاد یک “تفکر ملی” و اجماع بر محور یک “پروسۀ ملی” که متضمن منافع مردم باشد.
مراحل پنجگانه
۱ـ راهاندازی دیالوگ بینالافغانی، گفتمان ملی مدنی
۲ـ توافق روی دیدگاه مشترک ملی و اتخاذ استراتژی واحد
۳ـ راهاندازی پروسۀ اعتمادسازی
۴ـ توافق روی پایههای تشکیل دولت وحدت ملی
۵ـ ریفورم یا اصلاحات گستردۀ سیاسی ـ ایجاد صلح پایدار
در این برنامه، حقایقِ بسیار و جملاتِ زیبایی وجود دارند:
ـ امتناع رهبران سیاسی از بحث جدی دربارۀ واقعیتها
ـ توسعۀ سیاسی مقدم بر هر توسعۀ دیگری است
ـ هر مشکلی در وهلۀ اول ناشی از شرایط داخلی کشور است
ـ موجودیت بحران مشروعیت، بحران اعتماد، بحران هویت، بحران مشارکت و غیره در کشور
ـ تمرکز قدرت در دست یک نفر و سربازگیری عدهیی از اقوام در محور خود زیر عنوان مشارکت ملی
ـ تا زمانی که مردم ما در روشنی کاملِ جریانها و مسایل اساسی و سرنوشتسازِ خویش قرار نگیرند، نمیتوان توقع داشت که آرمانهای آنان توسط عناصر و حلقاتِ فرصتطلب به یغما نرود.
اما، ایشان بدین باوراند که:
ـ انتخابات به تنهایی نمیتواند حلال مشکلاتِ افغانستان در وضع کنونی باشد.
ـ باید در فرایند انتخابات ۲۰۱۴، دولت وحدت ملی از نیروهای سیاسی مطرح تشکیل گردد (بر اساس مکانیزم تصمیمگیری مشترک در قبال مسایل کلان کشوری)
ـ اصلاحات قانونی و تغییرات ساختاری صورت گیرد.
یعنی راه خروج از مشکلات و حل بحران سیاسی در کشور را، ایجاد یک دولت وحدت ملی و اصلاحات سیاسی از طریق مراجعه به نخبهگان میدانند.
شرایط ایجاد دولت وحدت ملی را چنین گفتهاند:
ـ کشور در حالت اضطرار یا شرایط جنگی قرار داشته باشد
ـ کشور با بحران، تهدید و چالش مواجه باشد.
بخش دوم ـ مشکلات و موانع
من در حالی که مراجعه به نخبگان، فراهمآوری زمینه برای گفتوگو و ایجاد گفتمانِ آزاد را تأیید میکنم، مفاهیم “دیالوگ بینالافغانی”، “تفکر ملی” و “دولت وحدت ملی” را بازتاب واقعیتِ جامعۀ چندقومی کشور نمیدانم. زیرا:
ـ در جامعهیی که هنوز ملتی شکل نگرفته، چهگونه میتوان از تفکر ملی سخن گفت؟
ـ در جامعهیی که نظرات متضادی در مورد مسایل تاریخی، قومی، زبانی، هویت، نظام سیاسی، مرزها و غیره وجود دارد و “تفکری” شکل نگرفته، چهگونه میتوان از همبستهگی و تفاهم بر محور آن سخن گفت؟
ـ در جامعهیی که نام و هویتِ یک قوم بر سایر اقوام تحمیل میگردد، چهگونه میتوان از وحدت ملی حرف زد؟
ـ در جامعهیی که “نخبگان” و “نیروهای مطرح” آن در مقابلِ قدرت و ثروت هر روز جامه بدل میکنند، چهگونه میتوان از تشکیل “دولت وحدت ملی” توسط آنها سخن گفت؟
ـ آیا دولت فعلیِ کرزی، محل تجمعِ همین نخبگان و نیروهای مطرح در ترکیب مشاورین ریاستجمهوری، شورای وزیران، شورای عالی صلح، شورای علما، رهبران جهادی و دهها نهاد بیمحتوای دیگر نیست؟
ـ در شرایطی که کدام “فشار جدی/مردمی” بالای حکومت/دولت وجود نداشته باشد، رییسجمهور چه نیازی دارد که دولت وحدتِ ملی بسازد (صلاحیتهای خود را تقسیم کنید) یا “خار بغل” در کنار خود ایجاد نموده و فیصلههای آن را بپذیرد؟
ـ آیا وضع موجود در کشور، محصول عملکرد آگاهانه و عمدیِ همین دولتمردان و طرفدارانِ آنها بهخاطر تأمین منافع شخصی، خانوادهگی، قومی و قبیلهیی خود آنها نیست (آیا تحمیل کرزی در بن، تحمیل نظام ریاستی و مصطلحاتِ جعلی در قانون اساسی، برادرخوانی طالبان، طرح دیورند، فراخوانی جرگههای مشورتی، تشدید مسایل قومی/زبانی و غیره شاهد مدعا نیست)؟
ـ آیا همین بنیادگذاران نظام ریاستی و طرفداران آنها (خلیلزاد، کرزی، غنی، احدی، جلالی، اتمر و…) این نظام را “بهترین گزینه” برای کشور نمیدانند؟ وجود هرگونه بحرانی در آن را انکار نمیکنند؟ دستاوردهای آن را بیسابقه نمیخوانند؟ علت وجود (بعضی) مشکلات در آن را مداخلۀ خارجیها نمیدانند؟ و نظام غیرمتمرکز را باعث تجزیه و فروپاشی کشور نمیدانند؟
Comments are closed.