گزارشگر:ناصر فکوهی/ 21 ثور 1393 - ۲۰ ثور ۱۳۹۳
بخش نخست
بحثِ خود را با تأکید بر نکتهیی اساسی آغاز میکنم: لزوم پرهیز از نوعی تفکرِ خودمدارانه و خودمحوربینانه نسبت به مسایلی که در جهان امروز میگذرد، و توجه به این امر که ما امروز بیش از هر زمانِ دیگری در جهانی زندهگی میکنیم که عناصر تشکیلدهندۀ آن در ارتباطی پیوسته و موثر با یکدیگر قرار داشته و عمل میکنند. بنابرین سر را در لاکِ خود فرو بردن و برای خود گفتن و نوشتن و شعار دادن، نه تنها گرهی از گرههای پیچ در پیچِ مشکلات ما نمیگشاید، بلکه خود یک سازوکار تحمیقکنندۀ نظام جهانی است که تلاش میکند با تقلیلدهندهگی اندیشه به سادهترین اشکال آن، امکان عملی رشد و پویش و تأثیرگذاریِ آن را از میان ببرد.
با توجه به این موضوع، بحران «اقتصادی» امروز «غرب»، که بیشتر بحرانی است که جهان توسعهیافته با سیاستهای نادرست و هژمونیک خود ایجاد کرده، تا اینکه خود قربانیاش باشد، نه یک مسالۀ جدید، بلکه نمود جدیدی از مسالهیی است که از مدتها پیش آغاز شده و از این لحاظ، این بحران را شاید بتوان تنها با واقعۀ یازده سپتمبر قابل مقایسه دانست. متفکران بسیاری اظهار کردند که جهان بعد از یازده سپتمبر به جهان دیگری تبدیل شده است و امروز به گمان من میتوانیم باز هم بر این نکته پای فشاریم که این واقعۀ جدید نیز ورود ما به جهانی جدید را نشان میدهد.
با این وصف، به گمان ما اشتباهی اساسی در تحلیل این بحران صورت پذیرفته و آن استناد و تکیۀ بیش از اندازه بر مفهوم «سرمایهداری» است. گویی موضوعِ امروز بر سرِ این است که سرمایهداری به عنوان یک سیستم اقتصادی باید ادامه پیدا کند یا نه؟ سالهاست که اقتصاددانان نولیبرال، بهغلط ادعا میکنند که دعوا، یک دعوای اقتصادی بین طرفدارانِ سیستم سرمایهداری و اقتصاددانان سوسیالیست (یا طرفداران بهاصطلاح دخالت اقتصادی دولت) است. و این در حالی است که خود این اقتصاددانان بهتر از هرکسی میدانند که در تاریخ دوصد سالۀ اقتصاد لیبرالی، دولت همواره در اقتصاد دخالت میکرده است و همین امروز، بیشترین مناقشات در دادگاههای سازمان تجارت جهانی میان قدرتهای اقتصادی بزرگی است که با دخالتهای خود در بازارها، آنها را به انحراف میکشند و تازه این سوای بودجههای نظامی عظیمی است که برای مثال به کشوری چون ایالات متحده امکان میدهد پول خود را به رغم اقتصادهای شکنندۀشان تضمین کند و آن را همچنان به مثابه کالای مورد استناد حفظ نماید.
گفتمان «ضد سوسیالیستی» و «ضد کمونیستی» گفتمانی کاملاً تحمیقکننده است؛ زیرا بیش از بیست سال از سقوط شوروی و کمونیسم گذشته است. بیش از سی سال است که یکی از بزرگترین کشورهای سوسیالیستی یعنی چین، سیاستهای کاملاً سرمایهدارانه پیش گرفته است و امروزه دیگر بحث بر سر مناقشۀ سرمایهداری و سوسیالیسم، بحثی انحرافی و بیهوده است. در این حال کسانی که اصرار دارند به این اسطوره ادامه دهند، کسانی هستند که بیش از هر چیز به نتیجهگیریهای تحمیقکننده و پیامدهای ایدیولوژیک این اسطوره نیاز دارند و نه آنکه باوری به پیامدهای واقعی اقتصادی آن داشته باشند. در تقلیلدهندهبودن و سادهپندارانهبودن این سازوکارهای فکری همان بس که بگوییم امروز بر اساس اسناد و مدارک میتوان کاملاً نشان داد که سیستم بهاصطلاح سوسیالیستی هرگز در هیچ کشوری وجود خارجی نداشته است و در اردوگاه موسوم به سوسیالیسم بهجز از اقتصادهای حزبی و الیگارشیک و کاملاً زورگویانه و استبدادی که صرفاً می توانستند در بهترین حالت (برای مثال در آلمان شرقی پیشین) زندهگی در سطح متوسط فقیرانهیی را برای اکثریت فراهم کنند، در حالی که زندهگی بسیار مرفهی را برای سردمداران حزبی ایجاد میکردند، چیزی به نام سوسیالیسم با ادعاهایی که چه در سوسیالیسم کلاسیک چه در سوسیالیسم جدید با آن روبهرو می شویم، وجود نداشته است و تنها اشکال اولیه سیستمهای سوسیالیستی در آن معنا را میتوان در دولتهای رفاه اروپایی پس از جنگ جهانی دوم یافت.
در واقع نیز بحثی که امروزه در میان اهل علم، مطرح است، این است که آیا ما باید از یک سیستم سرمایهداری کینزی دفاع کنیم یا نه. یعنی آیا میتوانیم دولت رفاه را در شکلی تعمیمیافته و جهانی و نه صرفاً در قالب گروهی از دولتهای توسعهیافته به یک واقعیت بدل کنیم یا نه؟… کینز معتقد بود بعد از جنگ جهانی، جهان نباید به سوی یکپارچهکردن همۀ سیستمهای اقتصادی برود؛ زیرا نخواهد توانست از پسِ مدیریتِ این سیستمها برآید. او هشدار میداد که سیستم جهانی بهخصوص باید از حرکت به سمت همگونی همۀ سیستمهای مالی پرهیز کند و نباید مرجع استناد سیستمهای اقتصادی را به صورتی گسترده در سیستمهای سیاسی قرار دهد (کاری که بعدها با تغییر استناد به طلا به استناد به یک پول ملی یعنی دالر انجام گرفت و سرآغاز امپراتوریگرایی امریکایی برای تضمین پولش شد). کینز میپنداشت باید بخش مالی کنترل شود، چون بزرگشدن این بخش مثل یک حباب به ترکیدنِ آن منجر خواهد شد. این مناقشات در کنفرانس برتن وودز میان تیم انگلیسی که کینز در آن حضور داشت و تیم امریکایی درگرفت، اما در پایان تیم امریکایی پیروز شد و سیستم جهانی را به سمتی که امروز ما به آن رسیدهایم، کشاند. یعنی سرمایهدارییی که اصطلاحاً به آن سرمایهداری «کاملاً آزاد» (laissez faire) گفته میشود. یعنی سرمایهدارییی بدون ضابطه، بدون قانون و بدون دخالت دولت.
Comments are closed.