ما را به‌رندی افسانه کردند پیـرانِ جاهل، شیـخانِ گمـراه!

گزارشگر:12 جوزا 1393 - ۱۱ جوزا ۱۳۹۳

مشقِ دموکراسی در جوامعِ جهانِ سوم خالی از دشواری نیست؛ حتا که گاهی به ناممکنات پهلو می‌زند. به‌ویژه زمانی که در چنین جوامعی، دموکراسیِ پس از جنگ چیره شده باشد. تا جایی که از شواهد پیداست؛ یکی از این دشواری‌ها، چالش‌ها و منازعاتِ قومی ‌در چنین جوامع است. اکثراً در اجتماعاتی که منازعاتِ قومی ‌بسیار حاد است و سیاست‌های آن‌جامعه بر مبنای آن استوار و تعریف می‌شود، همواره سعی بر آن است که با تحکیم و حمایت دموکراسی، این چالش را کمرنگ ساخته و در نهایت محو سازند.
بی‌تردید که انتخابات، یکی از ارکانِ مهمِ دموکراسی به‌شمار می‌آید و نیز روشن است که تنها با توسل به انتخابات، دموکراسی و… می‌توان به دنبال حلِ منازعاتِ قومی‌ در افغانستان بود. اما اینک دیده می‌شود که به‌عکس، دموکراسی و انتخابات، خود ابزاری شده برای بازی‌های قومی ‌و در نهایت، سودجویی‌های سیاسی.
یکی از مسایلی که در انتخابات دورِ نخست بسیار برجسته می‌نمود، مسالۀ قوم ‌بود. تا جایی که کارشناسان به این دیدگاهِ مشترک رسیدند که تمام آرایش‌های سیاسی و انتخاباتی در دور نخست انتخابات، بر محور قوم و قومیت شکل گرفت. هرچند این پدیده در انتخابات دور دوم ـ زمانی که دو نامزد پیشتاز به مصافِ هم می‌روند ـ کمرنگ شده است، اما اینک بازهم دیده می‌شود که برخی از نامزدان و حامیان‌شان دست به تبلیغاتِ قومی ‌و سمتی می‌زنند که سخت خطرناک و تفرقه‌افگن می‌نماید.
به‌تازه‌گی، جناب صبغت‌الله مجددی، یکی از رهبران جهادی، در گفت‌وگو با یک رسانۀ داخلی گفته است که مردمِ افغانستان به حکومتِ غیرپشتون‌ها عادت ندارند. او هم‌چنان تذکر داده است که وقتی ایشان به جهاد آغاز کرده بودند، پنجشیری‌ها جهاد را نمی‌شناختند.
این طرزِ گفتار چه معنا دارد؟!… بی‌تردید که آدرسِ گیرندۀ سخنانِ آقای مجددی به همه‌گان روشن است، اما این طرز گفتار، از شخصی که خود را قافله‌سالارِ جهاد می‌خواند و نیز یک مرجع مسایل دینی به شمار می‌آید، بسیار بعید است.
البته داعیۀ حکومت پشتونی، سخنِ جدیدی نیست و حرفِ آقای مجددی را دیگران نیز گفته بودند. تاریخ صدسالِ پسین بر بنیاد چنین باوری رقم خورده و نسل اندر نسل مردمِ ما تاوانِ چنین باورِ متعصبانه را ‌پرداخته‌اند. اعتقاد به این‌که مردمِ افغانستان به حکومتِ غیرپشتون عادت ندارند، از همین نگاهِ تاریخی به مسالۀ سیاست برمی‌خیزد؛ اما استمرار آن در زمانی که همه‌چیز به شایسته‌گی و توانایی بسته‌گی دارد و در روزگاری که مسالۀ نژاد و خون و سمت، دیگر یک باورِ خرافی و غیرعلمی‌است، بسیار تأسف‌بار می‌نماید. بی‌تردید هر آن کسی که مدافعِ چنین طرزِ دیدی است و این‌گونه سخنان را بر زبان می‌راند، فکری پریشان و پوسیده دارد؛ خواه این شخص حضرتِ مجددی باشد، خواه هر آدمِ دیگری.
جای بس شگفت آن‌‌ است که روزگاری، آقای مجددی در لویه جرگۀ سنتی سخنی بر زبان رانده بود با این عبارت که: «ما برای وصل کردن آمدیم، نه برای فصل کردن». اینک هر صاحب‌خردی که سخنِ دیروزِ وی را با امروز مقایسه می‌کند، درمی‌یابد که آن سخن چیزی جز فریب و تزویر نبوده است. به‌ویژه زمانی که می‌بیند سخنان تفرقه‌افگنانۀ بعدی، در ایام و روزهای انتخاباتی از زبانِ کسی بیرون می‌شود که قبای جهاد و منافعِ مردم را با خود یدک می‌کشد و بر مسند امامتِ دین و دنیا تکیه زده است.
وصف حالِ این‌گونه شیخان را سده‌ها قبل، خواجۀ شیراز به‌خوبی بیان کرده است:
ما را به‌رندی افسانه کردند
پیران جاهل، شیخان گمراه.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.