احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دکتر شهرام پرستش - ۰۶ جدی ۱۳۹۸
نقطۀ عزیمتِ پییر بوردیو در مطالعۀ پدیدۀ ادبی، نقد رویکردهای مرسومِ عینگرایانه و ذهنگرایانه در مواجهه با مادۀ ادبی است. در حقیقت، رهیافت پیشنهادی او با فراروی از این اقطابِ دوگانه شکل میگیرد و بر ترابطِ موضع و موضعگیری استوار است. مطابق این رهیافت، بین موضع نویسنده در میدان تولید ادبی و موضعگیریهای بیان شده در جهان رمان، نوعی رابطۀ تناظری وجود دارد که بوردیو آن را هومولوژی متن و میدان مینامد. آشکار است که با این رویکرد، نه جهان درونی متن در پای جهان بیرونی میدان تولید ادبی قربانی میشود و نه بالعکس؛ بلکه این دو دنیا به منزلۀ دو دنیای مکمل به حساب میآیند که با هم به لحاظ ساختاری انطباق دارند. مکانیسم این انطباق از رهگذر عمل نویسنده و قهرمان در جهانهایشان رؤیتپذیر است. عمل نویسنده در میدان تولید ادبی، از منطقی تبعیت میکند که ویژهگیهای منشِ نویسنده و قواعد میدان آن را دیکته مینماید. منش نویسنده، توانایی ادراکِ دیگرگونۀ جهان را به او میدهد و نویسنده در سایۀ تعلیمات سخت، به منش زیباییشناسانهیی دست مییابد که به او نگاه زیباییشناسانه را ودیعه میدهند. نگاه زیباییشناسانه در تقابل با نگاه سادهانگارانه معنی میگیرد.
به بیان دیگر، در کنه نگاه زیباییشناسانه، استقلال وجودی اثر نهفته است، حال آنکه نگاه سادهانگارانه به ضرورتها و کارکردهای اثر معطوف میباشد. همۀ این موارد، به خصوصیات تاریخی منش زیباییشناسانه اشاره دارند و همخوانی آن را با روح خودارجاع مدرنیته نشان میدهند. بدین ترتیب، منش و نگرش زیباییشناسانه محصول نهادهای تربیتی مدرن میباشند که جریان نابگرایی را در همۀ وجوه زندهگی اجتماعی تعقیب مینمایند. هنرمندان و نویسندهگان نوآور با استقرار در یک موقعیت متناقض، به منشی دست مییابند که جهتگیری عملی آن متوجه استراتژی تمایز است. استراتژی تمایز نشانگر آن است که این دسته از هنرمندان و نویسندهگان از جمع گریزان بوده و به تنهایی پناه برده اند. اما این برج عاج در حقیقت برساختۀ روح تمایزطلبی است که در اعماق جامعۀ مـدرن جریان دارد.
به هر تقدیر، تمایزطلبی هنرمند مدرن به جایگاه طبقاتی متناقضِ او در میدان قدرت باز میگردد، چرا که به فرودستان این میدان تعلق دارد. این موقعیت موجب آن میگردد که هنرمند مدرن بهطور کامل از طبقۀ بورژوا جدا نشود، ضمن آنکه با عامۀ مردم نیز به طور کامل ارتباط برقرار نکند. به تعبیر بوردیو، او خویشاوند فقیرِ یک خانوادۀ بورژوا باقی میماند. اما همین موقعیت شرایطی را فراهم میآورد که هنرمند به سوی هنر ناب گرایش پیدا کند؛ زیرا نفی طبقۀ مسلط به اثبات طبقه تحت سلطه از جانب او نمیانجامد. بنابراین هنرمند مدرن در حالتی از تعلیق به سر میبرد که نگاه او را به سوی هنر ناب سوق میدهد. بدین ترتیب، شیوۀ زندهگی هنرمند نوآور، بیشباهت به شیوۀ زندهگی پیامبرگونه نیست؛ زیرا او نیز سنتهای رایج را گردن نمیگذارد وبا رفتن به راه خود در حقیقت، قدم در راه بیبرگشت میگذارد. همۀ اینها موجبات نوعی زندهگی زاهدانه را برای هنرمند و نویسندۀ مدرن فراهم میآورند. نوعی از زندهگی که با مولفههایی همچون دگراندیشی، بیقیدی، دودلی و ناکامی مشخص میشود. در حقیقت هنرمند و نویسندۀ مدرن با رنج بردن به جاودانهگی راه مییابد.
منش زیباییشناسانه به لحاظ وجودی قائم بالذات نیست، بلکه مقوم به میدان تولید ادبی است. میدان تولید ادبی، یکی از میدانهایی است که با پیشرفت تمایز به منزلۀ ذات مدرنیته در جامعۀ مدرن شکل میگیرد. این میدان از قواعد عملکردی خاصِ خود تبعیت میکند که مهمترینشان قاعدۀ بیغرضی (Disinterestednes) است. قاعدۀ بیغرضی همچون قانون اساسیِ میدان تولید ادبی عمل میکند که به اوضاع و احوالِ این قلمرو سامان میدهد، و همۀ عاملانی که در ذیل این میدان فعالیت میکنند، ناگزیر از پذیرش این قانون میباشند؛ زیرا با قبول قاعدۀ بیغرضی، شهروند جمهوری ادبیات شمرده میشوند. نقطۀ مقابل این قاعده در اصل منفعتطلبی نهفته است که در میدان تولید اقتصادی حاکمیت دارد. بنابراین میدان تولید ادبی وارونه جهان اقتصادی است و عقلانیت حاکم بر آن از نوع عقلانیت کنشهای اقتصادی نیست. از این قضیه میتوان به اصول رتبهبندی مستقل و وابسته به عنوان اصول ساماندهندۀ میدان تولید ادبی دست یافت.
اصل رتبهبندی مستقل بدون توجه به معیارهای بیرونی آثار ادبی را رتبهبندی میکند، درحالیکه اصل رتبهبندی وابسته نظر به معیارهایی همچون موفقیت اقتصادی دارد و آثار ادبی را با توجه به فراوانی فروش و یا اموری از این قبیل دستهبندی مینماید. به بیان دیگر، اصل رتبهبندی مستقل ناظر بر قطب تولید محدود است که در آن آثار ادبی ناب تولید میشوند؛ آثاری که مصـرف داخلی دارند. اما اصل رتبهبندی وابسته در قطب تولید گسترده تجلی مییابد؛ جایی که جهتگیری آثار متوجه بازارهای خارجی است. منازعۀ این دو اصل، ساختار دو قطبی میدان تولید ادبی را شکل میدهد؛ ساختاری که بنا بر شرایط تاریخی مختلف به تفوقِ یکی از این اقطاب میانجامد. این ساختار همچنین وضعیت توزیع سرمایههای اقتصادی و فرهنگی در میدان تولید ادبی را نشان میدهد، زیرا قطب مستقل با تمرکز سرمایۀ فرهنگی همراه است، در حالی که قطب وابسته محل تجمع سرمایۀ اقتصادی است. جایگاه عاملان ادبی نیز با توجه به میزان سرمایههای اقتصادی و فرهنگی آنها در این میدان تعیین میگردد. بازنمود این ساختار تقاطعی در منازعات ادبی میدان تولید ادبی مشهود میباشد. این منازعات به دو دستۀ اصلی و فرعی تقسیم میشوند. منازعۀ اصلی بین قطب مستقل و قطب وابستۀ میدان تولید ادبی جریان دارد که در قالب منازعه بین ادبیاتِ ناب و ادبیاتِ متعهد (غیر ناب یا وابسته) تجلی مییابد. منازعۀ فرعی نیز در هر قطب بین قطبهای داخلی تحقق پیدا میکند، چنانکه منازعه بین آوانگاردهای نسلهای مختلف در قطب مستقل و منازعه بین طرفداران ادبیات اشرافی و ادبیات عامهپسند در قطب وابسته، بازنمود این نوع منارعه در میدان تولید ادبی است. آشکار است که نحوۀ درگیری عاملان ادبی در این منازعات بر اساس موقعیت آنها و میزان دستیابیشان به سرمایههای اقتصادی و فرهنگی در میدان تولید ادبی تعیین میشود. ضمن آنکه ساختار دو قطبی این میدان، همتای ساختار تقاطعی میدان قدرت میباشد.
بدین ترتیب با تعریف منش نویسنده از سویی و میدان قدرت از سوی دیگر، میتوان به منطقِ عمل در این میدان دست پیدا کرد و تمایز آن را از منطقهای عمل در میدانهای دیگر دریافت. در این رویکرد، فعالیت ادبی نه محصول علتهای بیرونی و نه دلایل درونی است؛ بلکه دیالکتیک منش زیباییشناسانه و ساختار میدان آن را شکل میدهد. واضح است که روشهای سنتی در علوم اجتماعی، توانایی مطالعۀ عمل ادبی موافق با الگوی تلفیقی بوردیو را ندارند؛ زیرا این روشها یا بر وجه عینگرایانۀ واقعیت ادبی تأکید میگذارند و یا بر وجه ذهنگرایانۀ آن، در حالی که برنامۀ پژوهشی رابطهگرای بوردیو به ترابط این وجوه وفادار میباشد.
به هر روی، رابطهگرایی روششناختی بوردیو در روشی بهنام ساختارگرایی تکوینی نمود مییابد. این عنوان خواست تعالی از دوآلیسم روششناختی در علوم اجتماعی را نشان میدهد، چرا که ساختار به مثابۀ یک امر انتزاعی تلقی میشود که نقطۀ مقابلِ سرگذشت یا تاریخچۀ تکوین یک پدیده است. بدین ترتیب، ساختارگرایی تکوینی بهنوعی یک اصطلاح پارادوکسیکال میباشد که بوردیو با اقتباس آن از لوین، پیاژه و گلدمن، در حقیقت بنیاد رابطهگرایانۀ روششناسی پیشنهادی خود را نشان میدهد. در ذیل این روششناسی، تبیین عمل ادبی نه مبتنی بر علت خواهد بود و نه مبتنی بر دلیل؛ بلکه تبیین میدانی است که این دو لحظۀ متفاوت را با هم ترکیب میکند.
به هر تقدیر، ساختارگرایی تکوینی با هدف برقراری هومولوژی میان مسیر زندهگی نویسنده در میدان تولید ادبی و مسیر زندهگی قهرمان در جهان رمان راهاندازی میشود. بدین منظور، ابتدا موقعیت نویسنده در میدان قدرت ترسیم میگردد و بر اساس آن، موقعیت همتای وی در میدان تولید ادبی بازسازی میشود. پس از آن است که میتوان بازتابِ این موقعیت را در میدان رمان مشاهده کرد. بدین ترتیب، با برقراری هومولوژی ساختاری بین موضع و موضعگیری، شرایط برونرفت از دوگانهگرایی مواجهۀ بیرونی و درونی با اثر ادبی مهیا میگردد.
Comments are closed.