یگانه‌انگــارى چیست؟

گزارشگر:احمد رضا همتی مقدم/ 15 سرطان 1393 - ۱۴ سرطان ۱۳۹۳

mnandegar-3همه دوگانه‌انگاران با این مشکل اساسى روبه‌رو هسـتند که باید توضیح دهند چه‌گونه دو جوهر با ماهیت‌هاى متفاوت مى‌توانند با یک‌دیگر تعامل داشته باشند. برخى متفکرین براى حل این مسأله، صور مختلف یگانه‌انگارى را مطرح کرده اند.

یگانه‌انگارى (Monism) دیدگاهى است که معتقد است تنها یک نوع جوهر در جهان وجود دارد.
«باروخ اسپینوزا»، براى تبیین رابطه بین ذهن و جسم، قایل به «یگانه انگارى» بود. وى نظر دکارت را مبنى بر این‌که جسـم و ذهن با وجود ماهیت متباین‌شان مى‌توانند با یک‌دیگر تعامل داشته باشند، مورد انتقاد قرار داد.
او معتقد بود تنها یک جوهر وجود دارد و آن هم «خدا» است. جهان روانى و مادى از منظر او؛ جوهراً با هم تفاوتى ندارند بلکه آن‌ها وجوه مختلفِ جوهر واحد یعنى خـدا هستند.
از دیدگاه اسپینوزا، دیگر تعاملى بین ذهن و جسم وجود ندارد، چون حالت‌هاى مادى و روانى وجوه مختلف یک رویداد واحد هستند. اما مشکل مهمى که با این دیدگاه به وجود مى‌آید، مسأله اختیار انسان است. نظریه اسپینوزا با اختیار انسان سازگار نیست.
اسپینوزا معتقد است، وقتى شخصى تصمیم به انجام کارى مى‌گیرد، تجارب گذشته و وضع جسمى و روحى و قوانین طبیعت در آن لحظه او را به انجام کار، سوق مى‌دهـند.
اسپینوزا، در واقع، جبرى‌گراست و اعتقاد دارد که ما بخشى از طبیعت، به عنوان یک کل، هستیم و باید از نظم آن پیروى کنیم. این دیدگاه محل چالش است، و خود بحث مفصلى در مبحث جبر و اختیار است.
«لایب نیتس» نیز براى حل مشکل رابطه ذهن و جسم یا به عبارت دیگر روح و جسم به نوعى «یگانه انگارى»، معتقد است که «یک‌گرایى روحى»، نام دارد. از دیدگاه لایب نیتس، جسم، از تعداد بى‌شمارى ذره‌هاى زنده و روحى یا «موناد» ساخته شده است و خداوند از روز ازل بین موناد جسم و روح، هماهنگى برقرار کرده است و کلیه حالات روانى و تمام حرکات بدن را مقابل هم قرار داده است. لایب نیتس آن را «هماهنگى از قبل برقرار شده» مى‌نامد. این دیدگاه نیز مستلزم جبر مطلق یا «قدرگرایى» است.
پیشرفت‌هاى اخیر در حوزه‌هاى نور و فیزیولوژى، روان شناسى و فلسفه، دیدگاه ما را نسبت به قبل تغییر داده است و فهم ما را از مسایل افزایش داده اند. بیشتر فیلسوفان برخلاف دکارت، راه اسپینوزا را در پیش گرفتند و نظریه هاى یگانه انگار عالمانه ترى را ارایه دادند. نظریه هایى چون «فیزیکالیسم»، «پدیدارگرایى»، «یگانه انگارى بى‌طرف»، «کارکردگرایى»، «مکتب اصالت حذف»، «تحویل‌گرایى» نمونه‌یى از آن‌ها است. «ماتریالیسم» که نظریه یگانه انگارانه‌یى براى تبیین تعامل ذهن و جسم است، در واقع شکل یک‌پارچه‌ترى از «فیزیکالیسم» است.
پوزیتیویست‌هاى منطقى از مبدعان این نظریه (فیزیکالیسم) بودند. آن‌ها معتقد بودند که گزاره‌هاى مشاهده‌یى نباید راجع به داده‌هاى حسى باشـند، بلکه باید راجع به اشیاى فیزیکى باشند. در این دیدگاه براى هر جمله، جمله‌یى متناظر با آن در زبان فیزیکى وجود دارد، به طورى که هر دو جمله قابل ترجمه به هم هستند. در دیدگاه «فیزیکالیسم»، مثلاً «شخصى اکنون هیجان‌زده است»، یعنى ساختار بدنى او، ضربان قلب تند، تنفس سریع، پاسخ هاى پرحرارت و حرکات سراسیمه دارد. چون در این صورت، که فیزیک گرایانه تفسیر شود، این حالت‌ها قابل آزمون است و در غیر آن، براى دیگران بى‌معنى است.
«ماتریالیسم» را به دو صورت «نرم» (soft) و «سخت» (hard)، تقسیم کرده اند. «ماتریالیسم» بر این ادعا است که تنها ماده اصالت دارد اما واقعیت ذهن را نیز مى پذیرد ولى آن را موجودى مستقل نمى‌داند. «مکتب اصالت حذف» و «تحویل‌گرایى» دو نوع رویکردى از «ماتریالیسم سخت» است و تبیین رابطه بین ذهن و جسم از طریق «Supervenience» که نوعى رابطه خاص است، بدون آن‌که وابسته‌گى على در میان باشد، «ماتریالیسم نرم» مى‌گویند.
اشکال ماتریالیسـم سخت را مى‌توان در قالب «رفتارگرایى منطقى» (logical behaviorism) توضیح داد. «گیلبرت رایل»، فیلسوف بریتانیایى و از حامیان پوزیتیویسـم منطقى، نماینده پیشگام این دیدگاه است. به طور دقیق‌تر، رفتارگرایى منطقى همان آموزه فیزیکالیسم است.
«رفتارگرایى منطقى» یا به عبارت دقیق‌تر «رفتارگرایى تحلیلى» مدعى است که حالت‌هاى روانى، صرفاً چیزهایى درباره پاسخ هاى رفتارى افراد به تأثیرات محیطى است. از این پدیده مثلاً شرم مشخصه هیچ عینى نیست؛ شرم، تنها یک واژه است که آ ماده‌گى براى برافروخته‌گى چهره و رفتار ناشیانه را نشان مى‌دهــد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.