احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:22 سرطان 1393 - ۲۱ سرطان ۱۳۹۳
برای اولینبار الکساندر کویره۱ در سال ۱۹۳۹ قسمتی از تاریخ را که شامل اواخر قرن شانزده تا اوایل قرن هجدهم میلادی در اروپا است را اصطلاحاً «انقلاب علمی» خواند. اما در حدود سال ۱۹۵۴ با کتابها و مقالاتِ روپرت هال۲ و برنال۳ این اصطلاح در جوامع علمی شهرت گرفت. هربرت باترفیلد۴ یکی از تاریخنگاران مشهور، انقلاب علمی را به عنوان بزرگترین اتفاق بعد از میلاد مسیح میخواند. ریشۀ اتفاقاتی که در طرز تفکر مردم و دانشمندان این زمان در مورد علم رخ میدهد، در مبادی جهان مدرن۵ و روحیات مدرن است. روپرت هال معتقد است در این عصر، شیوۀ تفکر تغییر موضع میدهد.
اصطلاح انقلاب اصالتاً از علمِ سیاست گرفته شده است و هرگز صرفاً به معنای یک دور و چرخش نیست، بلکه در درون محتوی یک چرخش بازگشتناپذیر است. در مسالۀ انقلاب علمی، دستهیی قایلاند که اصلاً سیری در علم وجود ندارد که بخواهد انقلابی داشته باشد. ولی در نقطۀ مقابل، کسانی هستند که معتقدند علم سیر رو به پیشرفت دارد. درون این دسته نیز دو گروه متمایز وجود دارند. عدهیی معتقدند در قرن هفدهم هیچ انقلابِ خاصی رخ نداده است و علم همانگونه پیشرفت کرده است که تا آن موقع پیشرفت کرده بود (گالیله و کپرنیک، حاصل طبیعیِ پیشرفتِ علم تا قرن هفدهم بودهاند). اما عدۀ دیگری مانند استیو شیپین معتقدند در قرن هفدهم انقلاب خاصی رخ داده است و شیوۀ اندیشه در این سالها تغییر کرده است. به همین خاطر است که کسانی که درونِ این دسته قرار میگیرند، انقلاب علمی را با the میخوانند۶٫
دربارۀ اصطلاح انقلاب علمی بحثهای بسیاری شده است. دو نظریه دربارۀ ساخت مفاهیم وجود دارد. عدهیی معتقدند مفاهیم بهصورت شناور و آزاد تولید میشوند و در مقابل عدهیی معتقدند مفاهیم در ساحتهایی فرهنگی و اجتماعی ساخته میشوند۷٫ یکی دیگر از پرسشهایی که بعد از تولید این مفهوم در اذهان ایجاد میشود آن است که چرا ما دورهیی از تاریخ را (قرن هفدهم) با انقلاب علمی میخوانیم. در ذیل دلایل مختلفی که مطرح شده است را بیان میکنیم:
۱ـ دانشمندان۸ قرن هفدهم خود معتقد بودند که در این سالها انقلابی رخ داده است. آنها خود را در مقابل نسلهای پیش از خود مدرن میدانستند. (اما در پاسخ باید گفت که آنان چنین نمیپنداشتند.)
۲ـ ما آن عصر را با انقلاب علمی میخوانیم، چرا که ما به اجدادِ خود علاقهمندیم و معتقدیم در آن دوره اتفاقی رقم خورده که در علم امروزین موثر است. البته این به نوعی تاریخنگاریِ امروزمحور است. در دستۀ دوم دلایلی که برای انقلاب علمی خواندنِ برههیی از تاریخ بیان شد، ما از دستاوردهای قسمتهایی از تاریخ و افراد خاصی به نفع زمانِ خود بهرهبرداری کردهایم. ما انسانها به عنوان دانشمندان، فیلسوفان و تاریخنویسان، همیشه از قدرت انسان بودنِ خود استفاده میکنیم و اطلاعاتِ خود را آنگونه که میل داریم، تألیف میکنیم. گرچه نامی که هربرت باترفیلد بر این عمل (نوعی تاریخنگاری) میگذارد، “ویگیسم” است و آن را بهشدت مورد نکوهش قرار میدهد، ولیکن امری گریزناپذیر است. در تاریخنگاری ویگی، دانشمندان یک عصر گزینشی از مطالب و رویدادهای اجتماعی یا علمی را برگزیده و آنها را به عنوان پیروزیهای تاریخی قلمداد میکنند.
به عنوان مثال در انقلاب علمی، افراد مشهوری مانند نیوتن، گالیله، کپرنیک و کپلر رخ مینمایند. اما چرا ما این افراد و دستاوردهای آنان را مد نظر قرار میدهیم و آنها را میستاییم؟ غیر از آن است که اهمیتِ نیوتن در فیزیکِ نیوتنی است؟ ما از فیزیک نیوتنی بهره میبریم، ستارهشناسی کپرنیک و کپلر مبنای جهانبینی ما از حرکتِ زمین و آسمان را تشکیل میدهد. ما هرگز نمیتوانیم کسی را که غالب علم کنونیِ ما را تشکیل داده است، مورد نفرت قرار دهیم. اما چه میشود اگر روزی متوجه شویم که نیوتن در اشتباه بوده است؟
این حادثه در اوایل قرن بیستم رخ داد. اینشتین بر دوش بسیاری از دانشمندان و فیزیکدانان دیگر، نظریۀ نسبیتِ خاص و در ادامه نسبیتِ عام را مطرح کرد. این خلل بزرگی بر فیزیک نیوتنی بود. شاید بیشتر خوانندهگان ندانند که نیوتن معتقد به وجود مادهیی بهنام اتر در سرتاسر فضای هستی بود. اتر مادهیی بیبو و بیرنگ است که تمام هستی را پُر کرده و واسطۀ انتقال نیرو بین اجسام سماوی است. این عقیده که امروزه بُطلانِ آن اثبات شده است، هرگز در فیزیکِ نیوتنی ذکر نمیشود. این نظر باطل، حاصل تأثیر بسیار شگرفی بوده است که نیوتن از دکارت به ارث برده است. آنها معتقد بودند خلأ امکان دارد و انتقال نیرو تنها از طریق تأثیر یک مادۀ میانجی و واسطهگر ممکن میشود. اما باز برگردیم به پرسش ابتدای بحث! چه چیز باعث میشود انقلاب علمی را انقلاب علمی بخوانیم؟
به نظر میرسد اصطلاح انقلاب علمی تا حدودی حاصل نظرِ دانشمندان و فلاسفۀ قرن بیست و بیستویک است. اما این ارتباط را نمیتوان بهصورت مطلق در نظر گرفت. مسلماً در نوع نگرش انسانهای قرن هفدهم اروپا، تغییر اساسی رخ میدهد. گالیله به یک نخ و یک گلوله بهصورت آونگ نگاه میکند و سطوح شیبدار را دقیقتر میبیـند. به نوعی میتوان گفت گالیله چیزهایی را میبیند که فیزیکدانان گذشته، آنها را نمیدیدند. نیوتن مسألهها و دنیایی دارد که سرتاسر با دنیای فیزیکدانان و حکمای مسلمان متفاوت است. شاید بتوان ادعا کرد که انقلاب علمی، حاصل تغییر نگرش دانشمندان و انسانها به جهان اطرافِ خود، تغییر مسایلِ آنها و تغییر پاسخهای آنها به پرسشهایی است که بارها و بارها در رویارویی با جهانِ پیرامون به ذهن متبادر میشود. توماس کوهن یکی از بزرگترین فلاسفۀ علم معاصر، مدعی است که در طول تاریخ انقلابهای علمیِ بسیاری رخ داده است که حاصلِ اعوجاجها و پدیدههایی است که قابلیتِ تبیین در نظام سابق را ندارند. این فرایند شرایط جامعۀ علمی را از حالت علمِ عادی به علمِ فراعادی و در نهایت انقلاب سوق میدهد. البته بازهم وقوع یا عدم وقوعِ این اتفاق، بستهگی تمام و کمال به انسانها دارد. آنها هستند که تصمیم میگیرند نگرشِ خود را نسبت به جهان تغییر دهند یا خیر. این نکته را در دو مثال مختلف شرح میدهیم. مسألهیی مانند اثبات وجود باد اتری توسط دانشمندانی مانند مایکلسون و مورلی، مورد مناقشه قرار میگیرد. ولی از آنجایی که جو غالب جامعه، مطیعِ فیزیک نیوتنی است و نمیتواند خارج از آن فکر کند، درب آزمایشگاه مایکلسون پلمب شده و مسالۀ بادهای اتری پس از مقدار زیادی تحقیق و تألیف به آیندهگان سپرده میشود. اما در مثالی دیگر مشاهده میکنیم که عدم پاسخدهی فیزیکِ نیوتنی به سرعتهای بالا (در حدود سرعت نور) در ابتدای قرن بیستم، منجر به ظهور نظریهیی به نام نسبیت میشود. این نظریه، مورد قبول غالب دانشمندان و فیزیکدانان قرار میگیرد و به پارادایم غالبِ جامعۀ علمی تبدیل میشود.
پینوشتها:
۱٫Alexander Koyre
۲٫ A. Rupert
۳٫ J.D. Bernal
۴٫ H. Butterfield
۵٫ مبادی جهان مدرن معمولاً بین تاریخنگاران بین سالهای ۱۵۵۰ تا ۱۸۰۰ است، ولی شیپی آن را بین سالهای ۱۷۰۰ تا ۱۷۳۰ فرض میگیرد.
۶٫The Scientific Revoloution
۷٫Concept making V.S. Free-Floting Concept
۸٫ اصطلاح Scientist تنها در قرنِ نوزدهم ابداع شده است.
گرفته شده از: باشگاه اندیشه
Comments are closed.