احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:25 اسد 1393 - ۲۴ اسد ۱۳۹۳
بخش پنجم و پایانی
متأسفانه برخلاف نظر دکتر لی لی ینتال، هرتزل در کتاب «دولت یهود» نوشته است: «در یک آمارگیری که در امریکا به عمل آمد، ۵۳ در صد از یهودیان اظهار عقیده کردهاند که اعراب، افراد تنبل و تنپروری هستند. ۷۴ درصد از اعراب را از لحاظ هوش و ذکاوت، پایینتر از یهودیان شمردهاند و ۸۲ درصد هم معتقدند که یهودیان شجاعتر و بیباکتر از اعراب هستند. یکچهارم آنان گفتهاند که حتا حاضر نیستند با اعراب در یک رستورانت غذا بخورند. نیمی از آنان نمیخواهند با اعراب در یک خیابان ساکن باشند. و بالاخره ۶۶ درصد از یهودیان گمان میکنند که بر اعراب برتری دارند.» ۴۱ بنابرین، آنها لیاقت آن را ندارند که صاحبِ یک کشور باشند. پس بهتر است ریشۀ آنها کنده شود.
لذا با توجه به این طرز تفکر، زیاد هم بعید به نظر نمیرسد که هرتزل فلسطین را خالی از سکنه دانسته باشد و در جای دیگر با تنفر بیش از حد بگوید: «اعراب را ریشهکن کنید!»
جالب توجه است که وقتی هرتزل از فلسطین بیسکنه صحبت میکرد، یکی از نزدیکان او کاملاً باور کرده بود که فلسطین سرزمین متروکه و نفرین شده است. بنابرین، وقتی برای زیارتِ خانۀ داوود رفت و جمعیت عرب را در آنجا دید که به زندهگی معمول خود مشغول هستند، به سختی تکان خورد. او در سال ۱۸۹۷ گریهکنان به سوی هرتزل رفت و گفت: «ولی در فلسطین، اعراب زندهگی میکنند. من نمیدانستم.» ۴۲
این موضوع، پنجاه سال قبل از تشکیل دولت یهود در فلسطین اشغالی اتفاق افتاد. همچنین «بن یهودا» پدر «هیبروی مدرن»، وقتی به فلسطین رفت، نگران و حیرتزده احساس خود را چنین بیان کرد: «… به عنوان یک تازهمذهب، یک غریبه، فرزند یک کشور بیگانه و یک فرد بیگانه، در این سرزمین پدرانم، من نه حق سیاسی و نه حقوقی دارم. … من یک بیگانهام… ناگهان خُرد شدم. چیزی مثل پشیمانی در اعماق وجودم درخشید… پای من روی زمین مقدس قرار داشت؛ سرزمین اجدادم. [اما] در قلب من شادی نبود … من سنگها را در آغوش نگرفتم… حیرتزده ایستادم. وحشت، نگرانی و…» ۴۳
به هر تقدیر، جنبش صهیونیستها کشور اسراییل را به وجود آورد و یهودیان را در سرزمینی که گمان میکنند مالِ خودشان است، جمع کرد. آنها با غرور و افتخار در محدودهیی که هر روز مرزهایش تغییر مییابد، زندهگی میکنند. زبان، اعیاد و فرهنگِ خاصِ خود را دارند؛ ولی با وحشت و نگرانی. در این زمینه، دکتر ناهیوم گلدمن ۴۴ رییس سابق آژانس یهود، چه هوشیارانه اظهار عقیده کرده است. او در مقالهیی زیر عنوان «چشمانداز نو» در سال ۱۹۷۴ به یک نکتۀ بسیار حساس اشاره کرده مینویسد: «… بدون جلب رضایت دنیای عرب، هیچ آیندهیی برای تحقق اندیشۀ صهیونیسم وجود ندارد.» ۴۵
عدهیی بر این عقیدهاند که صهیونیسم مروج و زندهکنندۀ خصوصیات استعمارگری است. یا به عبارتی، «میراثخوار استعمار است.» از جمله یوسف زیق نوشته است: «طرح استعمارییی که صهیونیستها ارایه دادهاند، متضمن مطالبِ زیر است:
۱٫ استعمار فلسطین، با خصوصیات ذاتی مشخص مبنی بر ادعای مالکیت بر فلسطین؛
۲٫ از بیخ و بن بر کندنِ ریشۀ اعراب بر اساس تعالیم هرتزل و ویرانسازی خانه و کاشانۀ آنها برای ساختن جا و مکان جهت سکنا دادن یهودیان؛
۳٫ ایجاد کشوری بر پایۀ اصول نژادپرستی و قومگرایی؛
۴٫ و بالاخره، توسعهطلبی مداوم و بیرحمانه.» ۴۶
وقتی مهاجرین یهودی به سرزمین فلسطین وارد میشدند، چنان بود که گویی صاحبخانهیی پس از یک سفر طولانی به خانۀ خود باز گردد. آنها بدون توجه به حقوق صاحبخانه و خواستهای آنان، بساط زندهگی خود را میگستردند و آرزوهای مردم واقعیِ آنجا را فدای هوسهای خود میکردند.
نکتۀ قابل ذکر این است که لازم نیست کسی یهودی باشد تا صهیونیست باشد. همۀ صهیونیستها یهودی نیستند. چرچیل عیسوی بارها اعتراف کرده بود که «یک صهیونیست است»؛ گرچه بعداً، پس از کشته شدن لردموین، فرمانده انگلیسی در مصر بهدست دو جوان یهود، انگشت تأسف از حمایتِ آنها به دندان گزید و «آنان را گانگسترهای» جدید نامید. در حقیقت، بسیاری از مسیحیان، صهیونیست هستند.
پروفیسور اینشتین بزرگمرد عالم ریاضیات، تأسیس دولت یهود را خلاف رسالتِ اسراییل میدانست. او بهتکرار گفته بود که: «تشکیل دولت اسراییل منطبق با خواستِ من نیست. من نمیتوانم بفهمم [این کار] چه لزومی دارد. این کار مربوط به مغزهای معلول و مسایل اقتصادی است. من معتقدم که این کار صحیحی نبوده است و همیشه هم علیه آن بودهام.» او کامنولث یهودیان را «به عنوان تقلیدی از اروپا که سرانجام به ناسیونالیسم ختم شد، مسخره میکرد.» ۴۷
اینشتین معتقد بود که در فلسطین باید دولتی مرکب از اعراب و یهودیان تشکیل شود. او شدیداً رفتار تروریستی صهیونیستها را که با کشتار دستهجمعی اهالی دهکدهها و شهرها در سال ۱۹۴۵ آغاز شد، محکوم میکرد، و خواهان همزیستی مسالمتآمیز با اعراب فلسطین بود.
آلفرد لیلی ینتال نویسندۀ کتاب «اسراییل به چه قیمت؟» متذکر شده است که اینشتین همیشه نگران بود از اینکه «دبیر اجرایی سازمان بینالملل یهود، اولیویا ترل ۴۸ این قسمت از نظراتِ او را برای چاپ در روزنامهها سانسور کند.» او خود، برای اینکه شخصاً از عقاید و نظرات اینشتین در اینباره آگاه شود، به دانشگاه «پرینستن» رفت؛ به جایی که اینشتین تدریس میکرد. پروفیسور اینشتین در این ملاقات به آلفرد لی لی ینتال گفته بود: «خیلی عجیب است. من هرگز صهیونیست نبوده و هرگز علاقهیی هم به تشکیل کشور اسراییل نداشتهام.»
نامبرده از صحبتهایی که وقتی وایزمن به ملاقات او رفته بود، سخن به میان آورده و گفته است: من از وایزمن سوال کردم: «اگر فلسطین به یهودیان داده شود، اعراب چه؟»
وایزمن گفت: «چه عربی؟ آنها محلی از اعراب ندارند. ۴۹»
در آن جلسه، وایزمن از اینشتین خواسته بود که عنوان «ریـیسجمهور افتخاری» اسراییل را بپذیرد؛ ولی او قبول نکرد؛ اما صهیونیستها برای کسب افتخار، همیشه نامِ او را در سرلوحۀ اسامی دولتِ خود قرار میدادند.
اینشتین از جمله یهودیانی بود که به زبان و ادبیات هیبرو یا عبری علاقهمند بود و آرزو داشت که یهودیان آن را زنده نگه دارند. او علاقهمند بود که دانشگاه هیبرو، عبری، در فلسطین تشکیل شود. این نکته را صهیونیستها به عنوان تأیید نظر اینشتین نسبت به صهیونیسم و تشکیل دولت یهود میدانستند؛ در حالی که او مکرراً به تروریسمِ صهیونیسم حمله کرده و گفته بود: «صهیونیسم بیش از همیشه، عمیقاً با اعتقادات یهودیت منافات دارد.» ۵۰
به اعتقاد اینشتین، «نظر آنان دربارۀ ملت یهود، نوعی نژادپرستی است. از نظر صهیونیستها چیزی که یک شخص یهودی را میسازد، اعمال او بر اصول مذهبِ یهود نیست. بسیاری از آنان در حقیقت ملحد ناموافق هستند». ۵۱ کافی است که «یهودی» به دنیا آمده باشد. «یک بار یهودی، همیشه یهودی»؛ همین و دیگر هیچ. در این میان، اعتقاد به قوانین الهی مطرح نیست.
Comments are closed.