احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:1 سنبله 1393 - ۳۱ اسد ۱۳۹۳
بخش نخست
نویسنده : Phanish Puranam
مترجم: مریم رضایی
وقتی مأموریتِ تولید اولین نوع نرمافزارِ ماشینحسابِ گرافیکی شرکتِ اپل در سال ۱۹۹۳ لغو شد، رون آویزور و گرگ رابینز، تولیدکنندهگان مستقلِ نرمافزار، اهمیتی به موضوع ندادند. آنها فقط درخواست کردند که از نشان شناساییِ اپل برای دسترسی به امکاناتِ این شرکت استفاده کنند و به این ترتیب، ۶ ماه متوالی بدون دریافت دستمزد روی این پروژه کار کردند. اکنون سالها پس از تکمیل این پروژه، نرمافزار ماشین حساب گرافیکی روی ۲۰ میلیون دستگاه نصب شده است. این نمونهیی متقاعدکننده از چیزی است که محققان سازمانی آن را «اکتشاف پایین به بالا» مینامند که یعنی کارمندان از استراتژی رسمی منحرف شده، اما تلاش آنها به دستاوردهای بزرگی برای شرکتها منجر میشود.
اپل تنها شرکت تکنالوژی امریکایی نیست که به کارمندانِ خود اجازه داده تفکراتشان را دنبال کنند و در نهایت از این روند بهره برده است. شرکت گوگل هم معروف است که به کارمندانِ خود اجازه میدهد، ۲۰ درصد زمانِ خود را در پروژههای شخصی مرتبط با شرکت صرف کنند. این سیاست به ساخت Google News، AdSense و Gmail منجر شده است.
اما با وجود اینکه میدانیم این روند انحراف از استراتژی اصلی است و نیز این حقیقت را میدانیم که استراتژیهای مدیران بهندرت کامل و تمامعیار اند، آیا معقول است که مدیران بر اجرای این نوع استراتژیها تأکید کنند؟
من و همکارم اکمان لی، اخیراً در مقالهیی با عنوان «توضیح لزوم اجرا: چرا اجرای موثر یک استراتژی حتا بد، میتواند موثر باشد»، یک تیوری را مطرح کردهایم که توضیح میدهد چرا پیگیری اجرای موثر یک استراتژی میتواند معقول باشد. منظور از موثر بودن اجرای یک استراتژی، میزان همخوانیِ فعالیتهای یک سازمان با مقاصد استراتژیکِ آن است. بنابراین، شرکتی که میخواهد یک استراتژی ارزانقیمت را دنبال کند، اگر بتواند هزینههایش را نسبت به رقبا کاهش دهد، میتوان گفت در اجرای استراتژی خود موفق بوده است؛ صرفنظر از اینکه به سودآوری برسد یا نرسد.
اجرای استراتژی در فضای مجازی
ویژهگی اساسیِ اجرای استراتژییی که ما در تحقیقمان بر آن متمرکز شدیم، تفکیک بین عقاید و اعمال است. به عبارت دیگر، در یک شرکت افرادی که استراتژیهایی را مطرح و آنها را اصلاح میکنند، معمولاً اجراکنندۀ این استراتژیها نیستند. در تلاش برای بررسی عواقب این تفکیک، یک «مدل عاملمحور» را ساختیم که در اصل نوعی برنامۀ کمپیوتری است که منطق تعامل بین افراد را تکرار میکند، آنهم به شیوهیی که به ما امکان میدهد آنچه را قرار است در این تعاملات در شرایط کاملاً متنوع اتفاق بیفتد، به تصویر بکشیم.
مدلِ ما یک مدیر و فرد زیردستِ او را شامل میشود که قرار است با انتخاب از میان گزینههای مختلف از طریق آزمون و خطا، به بیشترین سود ممکن برسند. در هر دوره، مدیر یک استراتژی را انتخاب میکند و به زیردستش می گوید، چه کاری باید انجام دهد و او هم به محض اینکه توجیه شد، استراتژی مورد نظر را اجرا میکند. در پایان، یک خروجیِ عملکرد وجود خواهد داشت که مدیر عقایدش را در مورد ارزش استراتژی بر اساس عملکرد مشاهده شده، اصلاح خواهد کرد. ما این مدل را در دورههای متعدد و در انواع ویژهگیهای مختلف که با دنیای واقعی مطابقت داشت، پیاده کردیم.
ما دریافتیم که در شرایط مختلف، درحقیقت بهتر است کارآیی نحوۀ اجرای کارمند زیردست را ارتقا دهیم؛ حتا وقتی استراتژی انتخابی مدیر، لزوماً استراتژیِ خوبی نباشد.
Comments are closed.