احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۱ سنبله ۱۳۹۳
حفیـظالله مصداق – روزنامهنگار
برای من خیلی دشوار است در مورد شخصیتی که تاریخ به درگاه غرور و افتخاراتش جبینِ حرمت میساید، خامهفرسایی کنم و روی کاغذی را سیاه سازم. اما به نسلهای امروزی و پسینِ این مرز و بوم ضروریست تا از کارنامهها و رشادتهای این افتخارِ تاریخ معاصرِ افغانستان آگاهی داشته باشند و اگر واقعاً برای این خاک و این مردم صادقاند و دوستشان میدارند، در راهِ آن گام بردارند. درست به خاطر ندارم در چه سن و سالی بودم که نام سپهسالار جهاد، مقاومت و آزادی، شهید احمدشاه مسعود، قهرمان ملی کشور را شنیدم. اما این را میدانم که خیلی خیلی کوچک بودم. زمانی که با همقطارانِ خود در کوچهها و باغهای دهکدۀمان فارغ از هرگونه دغدغه و هموغم خاکبازی میکردیم، همه مشتاق بودیم که در بازیهای کودکانۀ خود، نامِ خود را «احمدشاه مسعود» بگذاریم. در آن آوان که ما جز دنیای یکرنگِ کودکانۀ خود چیزِ دیگری را نمیشناختیم، مسعود برای ما نمادی از شجاعت و غرور و افتخار بود.
من از زمانی حکایت میکنم که در وجب وجبِ این خطه، توسنِ جنگ جولان میکرد و سپاه اهریمنی طالبان با حمایت بالفعل و بالقوۀ پاکستان به کشورِ ما هجوم آورده بود. هرچند مقاومتگرانِ زیادی در مقابلِ آنان ایستاده بودند و با چنگ و دندان از ناموس و وطنِ خود دفاع میکردند، اما سدی که پیلوار جلو این طوفانِ بزرگ و ویرانگر را گرفت، قهرمان ملیِ کشور شهید احمدشاه مسعود بود. مسعود بزرگ با آن درایت و تدبیرِ جنگی و چریکییی که داشت، چون خون در رگهای پیکر جهاد و مقاومت بود.
صادقانه باید اعتراف کرد که دشوارتر از دشوار است که حقِ مطلب را دربارۀ آمرصاحبِ شهید با آن ویژهگیهای عالییی که داشتند، ادا کرد. نبشتهها و مقالاتی از ایندست که پیرامون شخصیت و کارکرد آن بزرگمرد نوشته میشود، بحری را در کوزه انداختن است. قهرمان ملی کشور، شخصیتی بود که عبدالله عزام، عالم و مجاهد معروفِ جهان اسلام که مدت زیادی با آمرصاحب شهید بودـ در موردش چنین میگوید: «بهراستی من کجا و مسعود کجا، او که با دستانِ پُرتوانش پای ظلم را به لرزه درآورد و بنیاد دیوارهای کفر را ورشکسته ساخت. آیا همۀ کارهایی که من کردهام، در برابر ساعتی که احمدشاه مسعود در میان آتش و خون، امواج گلوله، رگبار مسلسلِ صدها طیاره و هزاران تانک و توپ بهسر برده است، به اندازۀ پشیزی ارزش خواهد داشت؟ نه هرگز!»
قهرمان ملی کشور شهید احمدشاه مسعود، بیش از سه دهه از عمر پُربارش را صرف خدمت و مبارزه برضد استبداد داخلی و خارجی کرد. مسعود بزرگ تا دمی که آخرین نفسهای زندهگیاش را بدرقه میکرد، در برابر سه پدیدۀ شوم مبارزه کرد:
۱ـ مبارزه با نابهسامانیهای داخلی و حاکمیت میراثی
۲ـ مبارزه با تجاوز و اشغال شوروی و تجاوز پاکستان
۳ـ مبارزه با تروریسم و تحجر
اگر مبارزه و ایستادهگی مسعود بزرگ و یارانش با این پدیدههای شوم و متعفن نمیبود، امروز ما در این رفاه هرچند نسبی هم نمیبودیم. کارکرد، مبارزه، ایستادهگی و افتخارات آمرصاحب شهید در دوران جهاد و مقاومتِ مردم افغانستان، به پهنا و درازای یک نسل و یک ملت است. آنچه از قهرمان ملی کشور یک چهرۀ ماندگار و استثنایی در تاریخ معاصرِ ما ارایه میدهد، مولفهها و ویژهگیهایی چون داشتن حس آزادهگی و عدالتخواهی، تهذیب و اخلاق، مروت و مردانهگی، ایستادهگی و صبر، دینداری و ایمانداری، وطندوستی، گذشت و بردباری، جهاد و مبارزه و… است. مسعود شهید پیش از هر چیز دیگر، یک مسلمان مجاهد بود. جهاد و ایستادهگیِ مسعود شهید در برابر متجاوزینِ داخلی و خارجی نشان داد که او جز برای رضای خدا، رفاه مردم و آزادی وطنش نمیرزمد.
مسعود شهید هنگام رحلتش از جهان، جز کارنامۀ درخشانِ جهاد و مقاومت و آموزههای عالی شخصیتیاش، چیزِ دیگری از خود بهجا نگذاشت، و چه سعادت و افتخاری بهتر از این. حقا که جهاد و مقاومتِ مسعود بزرگ برای آزاد زیستنِ این مردم و آزاد بودنِ این مرزو بوم بوده است. در مورد این مرد بزرگ و مجاهد، کتب و مقالات زیادی نگاشته شده است. کسی در مورد کارنامۀ دوران جهاد و مقاوتش قلم زده است و دیگری از چریک بودن و مبارز بودنش نگاشته است، نویسندۀ دیگری هم به بررسی ابعاد شخصیتی و اخلاقیِ وی پرداخته و شخصِ دیگری هم مسعود را فرارتر از مرزها لقب داده است. اما با گذشتِ هر روز، زوایا و ابعاد درخشانِ دیگری از زندهگی و کارنامههای وی نمایان میشود، و هیچ وضعیت و مناسبتِ سیاسییی نیست که در آن نامِ وی به زبان نیــاید و جای خالیاش احساس نشود. دشمنان و بدخواهانِ مردم و وطنِ ما که مسعود را چون کوهی در مقابلِ خود میدیدند و میدانستند که با بودن این مردِ بزرگ به نیات و اهداف شومِ خود دست نمییابند، با هزار دسیسه و مکر بنای ترورِ او را گذاشتند و آمرصاحب را در ولسوالی خواجه بهاءالدین ولایت تخار به شهادت رساندند. و زهی سعادت به مسعود بزرگ که روحِ او شادتر و آرامتر از وجدان و دلهای دشمنانِ بُزدلش است.
هرچنـد مسعود بزرگ را از نزدیک ندیدهام، ولی امروز هم سنگینیِ کلاهش را حس میکنم و عقابانِ هندوکش صبحگاهان نقش گامهای استوارش را در قلههای آن کوه به نظاره مینشینند و بلبلانِ درۀ پنجشیر نغمۀ نبودنش را بر شاخسار درختانِ بید زمزمه میکنند.
روح قهرمان ملی کشور و سایر شهدای راه عزت و آزادی شاد، یادشان گرامی و نامشان جاویدان باد!
و برای حسن ختام، در پایان هم این سرودۀ کوچکِ خود را نثار نام جاویدانۀ آمرصاحب شهید میکنـم:
ای وزن کلاه تو و وزن همه کوه
تاریخ ندیده همچو نام تو نکو
قمرییی به شاخ بید دیدم میگفت:
مسعود کجا رفت، چه شد، هی کوکو
Comments are closed.