احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:9 میزان 1393 - ۰۸ میزان ۱۳۹۳
بخش دوم و پایانی
ع. چلیاوی
کار رهبری در حوزۀ آگاهی و روشنفکری میگنجد. تا دورنمایی دور، هنوز نمیتوان تصور کرد که تودۀ جمعیتِ یک طبقه یا جامعه به طور کل بتوانند همپای اقلیت روشنفکر جامعه در عرصۀ روشنفکری چنان پیش رود که تفاوت میان خود و روشنفکر را از میان بردارد. در نتیجه، در بهترین حالت و در شرایط امروز، امر رهبری بهصورت شراکتی درهمتنیده میان روشنفکر و بخش پیشرو (باسواد) تودۀ جمعیت به گونهیی که تفاوت آنها ناچیز باشد و نیز در جوشخوردهگی تام با بدنۀ عمومی تودۀ جمعیتی محقق خواهد شد. به دلیل توسعۀ علم و فراگیر شدن آموزش، امکان توسعۀ روشنفکری در سطح وسیعتری از جوامع فراهم شده است، و در نتیجه رفتهرفته تحت تأثیر یک فرآیند اجتماعی این تفاوت کمرنگتر خواهد شد. اما در شرایط امروز، اشاعۀ تصور یکی بودنِ توده و رهبر بیش از همه علیه منافع تودۀ جمعیت خواهد بود.
متمم:
جنبش سوسیالیستی و روشنفکران
هرگاه دورنمای جامعۀ انسانی به سمت جامعهیی بدون نزاع طبقاتی روی داشته باشد و آنگونه که تیوریهای علمی جامعهشناسی سوسیالیستی بیان میکند، در گام اول پس از کسب قدرت جامعهیی با ماهیت هنوز طبقاتی بر اساس منافع اکثریت به مثابۀ فاز واسطی میان آن جامعۀ آرمانی و وضع موجود لازم باشد تا کار انتقال از جامعۀ طبقاتی به جامعۀ بیطبقه سرانجام یابد، در این صورت تشکیل جامعهیی که ساکنان آن فقط کارکنان اجتماعی باشند و به نسبت تواناییشان در کارها شرکت کنند، مفروض است. در چنین جامعهیی حقوق افراد نه بر مبنای برابری، که بر مبنای نابرابری تعیین میشود. برابری مقولهیی از گذشته است که در آخرین جامعۀ طبقاتی، یعنی سرمایهداری، با تکیه بر قانون ارزش (مبادلۀ برابرها) و در جامعۀ سوسیالیستی با اتکا به همین قانون بدون سرمایهداران [نکتهیی برای تحقیق] مطابق با فرمول «هرکس به اندازۀ کارش» اجرا میشود. برابری در جامعۀ آرمانی بیطبقه، جوابگوی عدالت کامل نیست و نوعی نابرابری معقول بر اساس نیازهای طبیعی و متفاوت انسانها در فضایی که دیگر حقخواهی معادلی در جامعه نمییابد و آنچه هست، نوعخواهی و تلاش برای انطباق خلاقانۀ بیشتر با طبیعت است، جایگزین آن میشود. «هرکس به اندازۀ نیازش» فرمولیست که بر اساس نابرابری استعداد و توانایی افراد جمعبندی شده است و با توجه به امکان فنی بهوجود آمده در جامعۀ بشری، شرایط مادی اجرای آن فراهم است.
میدانیم که پیشقراولان آینده، در زمان حال ظهور میکنند. این موضوع به خصوص در مورد ایدههای انقلابی و روشنفکرانِ انقلابی صدق میکند. کسانی که برای آینده میکوشند، لاجرم خود تا اندازۀ زیادی از جنسِ آینده خواهند شد. آینده نه یکباره که از دلِ حال آفریده میشود؛ و این زمان حال است که آبستنِ آینده میباشد. دیدن آینده در حال، عین نگرش علمی است.
روشنفکری که پیجوی حقیقت هست، لاجرم و به حکمِ ضرورت عمل باید در زمان حال با آن مصالح مادی و ذهنییی که در کند و کاو رهایی از بندهای حال هست، پیوند داشته باشد. وجدان علمی او نه از منافع طبقاتی، که از منافع جامعۀ بیطبقه نیرو میگیرد. به حکم تیوری، دورنمای جامعۀ انسانی در نهایت نافی طبقۀ کارگر و هر نوع طبقهیی است و از اینرو حقانیت طبقۀ کارگر در شرایط فعلی در این معنی برای او مشروط است. از سوی دیگر، تا آنجا که سوسیالیسم علم است، خود جلب کنندۀ روشنفکرانی از طبقات دیگر است که طالب حقیقت هستند. این دسته از روشنفکران، متحدان طبیعی طبقۀ کارگر هستند. آنان به حکم جمعبندی علمی از موقعیت جامعۀ سرمایه داری، ناگزیر به ضدیت با سرمایه داری و اتحاد با طبقهیی که آلترناتیو حکومتی آن است برمیخیزند. چنین انسانهایی نیز چون همۀ کارگران آگاه، در نهایت خواهان هیچ حکومتی و از جمله حکومتِ کارگری نخواهند بود و در تیوری از هم اکنون و در عمل در موقع مقتضی برای زوال دولتِ کارگری کوشش خواهند کرد. دولت کارگری سوسیالیستی، یک دولت طبقاتیِ معمولی نیست که نمایندۀ منافع کارگران باشد. چنین دولتی مأموریت خواهد داشت که منافع همۀ طبقات از جمله طبقۀ کارگر را به نفع منافع جامعه نادیده گرفته و بهتدریج خود را از جنبۀ متعارف دولت (که الزاماً حامی یک طبقه است و نافی آزادی دیگران) رها سازد.
بنابراین از نقطهنظر سوسیالیسم، روشنفکران سوسیالیست، متحدان راستین کارگران و همراهان شفیقِ کارگران پیشرو در موقعیت رهبری هستند. ضدیت با ورود این افراد به مبارزات کارگری، از لحاظ درک علمی نادرست است و از لحاظ عملی، به محروم کردن کارگران از مستعدترین رهبران جنبش کارگری میانجامد.
البته خود طبقۀ کارگر در زندهگی روزمرۀ خود بارها به نیاز به این اتحاد میاندیشد و در طول تاریخ مبارزات خود، مستمر از این همراهی بهره برده است؛ چنین اندرزی گیرا نخواهد بود. همانطور که بیشمار کارگر به علت ناآگاهی، ضد سوسیالیسم و رهایی طبقۀ کارگر هستند، همانطور هم بخشی از طبقات دیگر به علت آگاهی، خواهان سوسیالیسم و نفی طبقات به طور کلی هستند. یک سوسیالیست روشنفکر، مدافع صرف طبقۀ کارگر نیست، بلکه مدافع مشروط آن است. مشروط به نفی طبقۀ کارگر در انتهای فرآیند مبارزۀ طبقاتی و وقتی که کارگران متحد و آگاه، خود دولتِ خویش را پدیدهیی بیمصرف و دستوپاگیر ببینند. او هم مثل هر کارگر سوسیالیستآگاهی، طبقۀ کارگر را تقدیس نمیکند و دولتِ او را نهایت آرمانِ خویش نمیانگارد؛ او میتواند مدافع انسان به معنای عام کلمه باشد؛ ایدهیی که کارگران آگاه باید روشنفکران انقلابی را در دستیابی بدان پیشکسوت خود بدانند، هر چند همین حالت در مورد کشف قوانین سوسیالیسم و شکل دولت کارگری دورۀ گذار نیز وجود دارد. این قبیل روشنفکران، بخش جداییناپذیر مبارزات کارگری سوسیالیستی و در زمرۀ بهترین رهبران کارگری هستند.
Comments are closed.