ماکس وبر، عقلانیت و ما

گزارشگر:6 عقرب 1393 - ۰۵ عقرب ۱۳۹۳

نویسنده: مجید بیگلر

mnandegar-3منظومه فکری ماکس وبر، جامعه‌شناس آلمانی (۱۸۶۴-۱۹۲۰) نه امری پیشینی و استعلایی و انتزاعی، که امری پسینی، عینی و انضمامی‌ست و مراد از آن، صورت‌بندی رفتارهای بشری در جامعه‌یی است که انسان در آن زنده‌گی می‌کند. عقلانیت برای او هم‌چنین معنایی یگانه و بی‌همتا ندارد و جوامع گوناگون، در مکان و زمان‌های گوناگون می‌توانند شیوه‌های گوناگونی از عقلانیت را به کار ببندند. ضمن آن‌که او صریحاً معتقد است که ترتیبات اجتماعی، امری صرفاً عقلانی و اندیشیده نیست و عوامل غیرعقلانیِ متفاوتی می‌توانند توجیه‌گر یک رفتار، کنش، رخداد یا حرکت اجتماعی باشند.
بر این اساس، وبر در توصیف رفتار اجتماعیِ انسان چهار شیوه را از یک‌دیگر متمایز می‌کند: رفتار عقلانی معطوف به هدف، رفتار عقلانی معطوف به ارزش، رفتار عقلانی، رفتار عاطفی و رفتار سنتی. از این تقسیم‌بندی روشن می‌گردد که وبر اولاً معنای یگانه و منحصر به فردی برای عقلانیت قایل نیست، بلکه از دو تیپ یا دو گونه عقلانیت یاد می‌کند که در بسترهای اجتماعی گوناگون، محتواهای متفاوتی می‌یابند، ثانیاً تنها با اتکا به عقلانیت نمی‌توان تبیین روشنی از رفتارهای اجتماعی بشر داد.
اما رفتار سنتی، چنان‌که از نامش برمی‌آید، رفتاری غیرانتقادی، ناآگاهانه و نیاندیشیده است و نقش مهمی در تبیین کنش‌های بشری دارد. بسیاری از نهادها، ساخته‌ها و آیین‌ها و آداب بشر سنتی به این معنا اند، یعنی ممکن است در بدوِ پیدایش‌شان ناشی از انواعی از عقلانیت یا احساس عاطفی باشند، اما در گذر زمان کارکرد یا ارزش عقلانی شان را از دست داده اند و یا دیگر واجد آن معنای عاطفیِ نخستین نیستند و بر این اساس، صرفاً اموری سنتی یعنی فراداده هستند.
رفتار عاطفی از جهت وجه انفعالی و پذیرایی‌اش شبیه رفتار سنتی است؛ یعنی در انتخاب آن نیز کنش‌گر اجتماعی (فرد، گروه، اجتماع یا جمع) صورت نداده است، اما از جهت خاستگاه تفاوتی جدی با رفتار نوع نخست دارند. اگر خاستگاه ارزش‌ها و باورهای سنتی، سنت و تاریخ فراداده بود، خاستگاه رفتار عاطفی، غرایز، امیال و رانه های درونی و توضیح‌ناپذیر است. روشن است که از این مورد نیز گریز و گزیری نیست و نهایت کاری که سوژه آگاه می‌تواند انجام دهد، بازشناسی منشای غرایز و نشان دادنِ رد پای آن‌ها در رفتارهای بشری است (کاری که روان‌کاو می‌کند و در حوزه شناخت رفتارهای سنتی به عهده تبارشناس تاریخی است).
رفتارهای عقلانی یا عقلانیت‌های برساخته بشری اما خود بر دو دسته‌اند. دسته نخست، عقلانیت معطوف به ارزش است. عقلانی در این مفهوم صفت رفتاری است که از باور کنش‌گر به یک سلسله باور (صرف نظر از این که مشروعیت و حجیت این باورها از کجاست) برمی‌آید، بدون توجه به این که این رفتار چه پیامد یا نتیجه‌یی در بر خواهد داشت. عقلانی در این معنا، ناظر بر ترتیباتی است که کنش‌گر آگاه، آگاهانه و از روی قصد و غرض قبلی برای برآوردنِ اقتضائات باورش صورت می‌بخشد. ممکن است این ترتیبات پیامدی ناخوشایند کنشگر داشته باشد، اما در حیطه باور او خوشایند و ناخوشایند در انسجام با باورش تعریف می‌شود و بر این اساس نمی توان ساده‌انگارانه او را فاقد عقلانیت خواند. رفتار یک بنیادگرای انتحاری، شاید از دید عمومی غیرعقلانی تلقی شود، از نگاه درونی و با توجه به باور او، عقلانی به معنای رفتار آگاهانه در جهت باورها و اعتقاداتش است.
رفتار عقلانی معطوف به هدف اما همان شیوه از عقلانیت است که فهم عامه عقلانیت می‌خواند و نگرش غالب تفکر مدرن به عقلانیت حاکی از آن است: نحوه‌یی از رفتار آگاهانه و برنامه‌ریزی شده که هدفی مشخص را پی می‌گیرد و در جهت تحققِ آن می‌کوشد. در واقع در این شیوه از رفتار نیز ممکن است هدف امری معقول نباشد، اما عقلانیت کاری با آن ندارد، بلکه از همان روش یا نحوه چیدمانی حکایت می‌کند که برای به‌دست آوردنِ آن هدف ضروری است.
با توجه به آن‌چه آمد و با نظری به رفتارهای اجتماعی ما، روشن می‌گردد که عمده کنش‌های اجتماعی ما اگر برآمده از عواطف یا سنت نباشد، ناشی از عقلانیتی معطوف به ارزش بوده است. مثال‌های این گونه رفتار در سطح اجتماعی و فرهنگی فراوان و اشاره به آن‌ها بی‌فایده است. حال آن که آن‌چه بدان در سطح برنامه‌ریزی نیاز داریم، عقلانیتی معطوف به هدف است؛ یعنی در وهله نخست روشن کردنِ هدفی که در رفتارهای‌مان به دنبال آن هستیم (منظور هدفی عینی و دست یافتنی‌ست، نه باوری متافیزیکی و مناقشه برانگیز) و سپس برنامه‌ریزی عقلانی برای دست یافتن به آن.

 

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.