شعری از فریدون مشیری

گزارشگر:9 قوس 1393 - ۰۸ قوس ۱۳۹۳

سبک‌باران ساحل‌ها

mnandegar-3لب دریا، نسیم و آب و آهنگ
شکسته ناله‌های موج بر سنگ.
مگر دریادلی داند که ما را
چه توفان‌هاست در این سینۀ تنگ!
***
تب و تابی‌ست در موسیقی آب
کجا پنهان شده ست این روح بی‌تاب
فرازش، شوق هستی، شور پرواز
فرودش: غم؛ سکوتش: مرگ و مرداب!
***
سپردم سینه را بر سینۀ کوه
غریق بهت جنگل‌های انبوه
غروب بیشه‌زارانم درافکند
به جنگل‌های بی‌پایان اندوه!
***
لب دریا، گل خورشید پرپر
به هر موجی، پری خونین شناور!
به کام خویش پیچاندند و بردند
مرا گرداب‌های سرد باور!
***
بخوان، ای مرغ مست بیشۀ دور
که ریزد از صدایت شادی و نور
قفس تنگ است و دل تنگ است، ورنه
هزاران نغمه دارم چون تو پرشور!
***
لب دریا، غریو موج و کولاک
فرو پیچیده شب در باد نمناک
نگاه ماه، در آن ابر تاریک؛
نگاه ماهی افتاده بر خاک !
***
پریشان است امشب خاطر آب
چه راهی می‌زند آن روح بی‌تاب!
«سبک‌باران ساحل‌ها» چه دانند
«شب تاریک و بیم موج و گرداب!»
***
لب دریا، شب از هنگامه لبریز
خروش موج‌ها: پرهیز … پرهیز …
در آن توفان که صد فریاد گم شد؛
چه برمی‌آید از وای شباویز؟!
***
چراغی دور، در ساحل شکفته
من و دریا، دو همراز نخفته!
همه شب، گفت دریا قصه با ماه
دریغا حرف من، حرف نگفته!

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.