احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:سه شنبه 25 قوس 1393 - ۲۴ قوس ۱۳۹۳
بخش نخست
دکتر عباس منوچهری
هرمنوتیک دانشی بسیار کهن نزد آدمیان است. موضوع دانشِ هرمنوتیک در اصل، فهم متن کتاب مقدس نزد مومنان به آن است. با شکلگیری مسیحیت، این دانش به فهم مفاد کتاب مقدس اختصاص یافت و در عصر جدید بود که فهم هر متنی خواه کتاب مقدس، خواه شعر فلان شاعر، موضوع دانشِ هرمنوتیک واقع شد. دانش هرمنوتیک در پی فهم موضوعات و رفتارهای انسانی و به طور کلی فرهنگ است. فرهنگ نیز بر پایۀ زبان شکل گرفته است؛ زبانی که واژهها تنها یکی از روشهای انتقال آن هستند. بنابراین میتوان هرمنوتیک را تلاشی برای رمزگشایی از زبان به عنوان پایۀ فرهنگ دانست. بیگمان فهم تاریخ و متون تاریخی نیز در این زمره قرار دارند.
نخستین نوع این رابطه که بنیادیترین سطح آن است، مسالۀ تفکر است که خود به خود به مسالۀ انسانشناسی پیوند میخورد و از همین روی ارتباط میان هرمنوتیک و تاریخ را مشاهده میکنیم. دوم در سطح فلسفۀ علم و چیستی علم و دانش و مسالۀ تاریخ است که در چارچوب مباحث مربوط به دانش مطرح میشود و اینکه آیا تاریخ علم هست یا نه و اگر هست، مختصاتِ آن چیست؟… در اینجا هرمنوتیک به نحو بنیادین به یک معنا در تاریخ تجلی پیدا میکند. به عنوان مثال، دیلتای در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم علوم انسانی را مساوی تاریخ و هرمنوتیک را با تاریخ یکی میدانست. سطح سوم در پژوهشهای حوزۀ علوم انسانی انجام میشود. در این سطح، روش و چهگونهگی پرداختن به موضوعات و پیدا کردن پاسخها مطرح میشود.
هرچه به دهههای اخیر نزدیک میشویم، اهمیت و کاربرد هرمنوتیک بیشتر میشود. این اهمیت از تعلیم و تربیت گرفته تا فلسفه ادامه پیدا میکند و بهخصوص در تفسیر هایدگر فوقالعاده جدی میشود؛ در واقع دو فیلسوف عمدۀ بیست سال اخیر هابرماس و گادامر هر دو هرمنوتیکی هستند، البته با دو رویکرد متفاوت. به یک معنا دریدا و فوکو هم با مشخصات خاصِ خود هرمنوتیکی هستند. در حوزههای مختلف علوم انسانی و اجتماعی حتا در حوزههای پوزیتیویستی که پوپر و راسل در آن حضور دارند، کسی مثل گیدنز نیز در نهایت هرمنوتیکی میشود. از آنطرف رورتی را میبینیم که سنت پراگماتیستی و تحلیلی دارد و به هرمنوتیک ختم میشود.
در واقع ما با یک حوزۀ کوچک و محدود از مطالعات در حوزۀ تفکر مواجه نیستیم، این گستره فوقالعاده وسیعتر است و اهمیت و نفوذ آنهم فوقالعاده گسترده است. امروز کلیت هرمنوتیک شکل گرفته، از شلایر ماخر که یک متأله بود و هرمنوتیک برای او مواجهۀ درست با متن مقدس بود و دغدغهاش هرچه بهتر فهمیدن متن، تا گیدنز که در جامعه شناسی بحث تأویل را مطرح کرده و از همۀ اینها شاخصتر در حوزۀ فلسفه، هایدگر و بحثهای بنیادینش دربارۀ هستیشناسی، انسان و زمان که در آنجا تاریخ جایگاه خاصِ خود را پیدا کرده است. پس ما در کلیتی که هرمنوتیک پیدا کرده، بحث خود را پی میگیریم و کاری به تقدم و تأخرِ تاریخی آن نداریم. در واقع هرمنوتیک کاربردهای گستردهیی دارد؛ به طور مثال هرمنوتیک در تعلیم و تربیت به کار میرود و مدارس کانادا بر اساس آموزههای هرمنوتیکی اداره میشود. در حوزۀ فلسفۀ اخلاق، گادامر و هابرمارس و در جامعهشناسی نیز وبر این بحثها را داشتهاند.
ساختمندی معمولاً با بحث تحولات تاریخی در ارتباط است. بحث ساختمندی همیشه وجود داشته؛ اینکه آیا جبر است یا اختیار، در بُعد فلسفی آن یا در بُعد علمی، آیا عامل انسانی است یا ساختارها. در مکاتب مختلف نیز چه در جامعه شناسی و چه در تاریخ ساختمندی وجود دارد، به عنوان مثال مارکسیسم بحثهای ساختاری دارد و اینکه تحولات اجتماعی و تغییراتِ تاریخی عمدتاً چهگونه اتفاق میافتد. ساختارگرایی بعدها ابعاد دیگری مثل زبان و زبانشناسی پیدا کرد که در آنجا هم در نهایت عامل تعیینکننده، عامل غیر انسانی بود، یعنی اراده و انتخاب و فهمِ آدمها نیست که عامل یا وسیلۀ تغییر است. از طرف دیگر، بحثهای دیگری داریم که اختیارگرا هستند و عامل انسانی را تعیینکننده میدانند؛ مثل دیدگاههای اومانیستی که عامل را در تغییر و تحول تاریخی خود عامل انسانی میدانند؛ این مناقشه و جدال همیشه وجود داشته است. ساختمندییی که بنیانهایش را از هرمنوتیک گرفته، بین این دو پیوند برقرار میکند و در جریان تحولات تاریخی، هر دو مقوله ساختار و عامل انسانی را دخیل میداند. بین این دو عامل تعامل برقرار است، برای مثال کاتوزیان با بحث جامعۀ کلنگی و ناپایداری جامعه، سیر تحول و تغییرات در اروپا را معیار گرفت و گفت ریشۀ تمام مشکلاتِ ما و امثالِ ما این است که ما مثل آنها تغییر نکردیم و مانند آنان قانونمدار نشدیم. کاتوزیان یک عامل را محور و مبنا قرار داد و سیر تحولات تاریخی اروپا را بر مبنای همان تفسیر کرد و در مقابل، نبودن آن عامل در ایران را علتالعللِ مسایل ایران دانست. همچنین در مباحث دیگر او ـ مثل ناپایداری، استبداد، هرج و مرج و تغییر و تحول ـ و چرخهیی که کاتوزیان معتقد است همواره تکرار میشود، همین روند را دوباره مشاهده میکنیم. یعنی از نظر روشی یک عامل انتخاب شده و تحلیل بر اساس همان انجام گرفته است و در واقع هیچ توجیه روشی برای کار وجود ندارد. در مقابل آن، جان فوران در “انقلاب شکننده”، مباحثِ خود را به صورتِ سیستماتیک و روشمند انجام داده است.
Comments are closed.