احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





روشـــن‌فــکـریِ ایــــرانــــی در ایستگاه پایانی

گزارشگر:چهار شنبه 3 جدی 1393 - ۰۲ جدی ۱۳۹۳

بخش دوم و پایانی

mnandegar-3رضا مهریزی
دو جریانی که پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به قدرت رسیدند، یعنی جریانات سوسیالیستی مارکسیستی و اسلامی، این ویژه‌گی مهم و مشترک را داشتند که برخلاف روشن‌فکران مشروطه، یک‌سره زبان به تملق تمدن بورژوازی غرب نمی‌گشودند، بلکه به نقد و گاه نیز نفی آن می‌پرداختند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی که آن را به نوعی پیروزی جریان روشن‌فکری دینی باید تلقی نمود، به تدریج و با فاصله گرفتن از اوایل انقلاب جریان‌های چپ و غرب‌گرای لیبرال و ملی‌گرا به نفع روشن‌فکری دینی به محاق رفتند. البته تا پایان جنگ ایران و عراق، وضعیت مبهمی بر تفکرات روشن‌فکران دینی حاکم بود. با خاتمه جنگ، نحله جدیدی از روشن‌فکری دینی در ایران ظهور کرد که نگرشی بسیار نقادانه و ژرف‌‎کاوانه به متون دینی داشت. از روشن‌فکران این دوره عبدالکریم سروش است که شاخص‌ترین آن‌ها نیز می‌باشد. وی در سال ۱۳۶۷ به نگارش سلسله‌مقالاتی در ماهنامه کیهان فرهنگی با عنوان “قبض و بسط تیوریک شریعت” دست یازید که آغازگر فصل تازه‌یی از تاریخ روشن‌فکری در ایران بود. فصلی که به‌شدت متأثر از هرمنوتیک، یا دانش تأویل و فهم متن اروپا، می‌باشد.
در کنار این جریان که معتقد به دین حداقلی و خواهان سکولاریزاسیون حداقلی در ایران بودند، جریان دیگری نیز متأثر از تفکرات فلسفی اروپایی به‌وجود آمد که در چکاد آن‌ها احمد فردید جای داشت(وی متأثر از افکار هایدگر فیلسوف برجسته آلمانی بود). این گروه فکری گرچه کارشان را پیش از انقلاب آغازیده بودند، اما رونق بازارشان پس از جنگ بود. آن‌ها رویکرد به‌شدت منفی علیه غرب و جریانات دیگر روشن‌فکری اتخاذ کردند و آن‌ها را غرب‌زده برشمردند و طعن و لعن نمودند(تلقی‌یی که فردید از غرب دارد، خاص خود اوست). گرچه این جریان خود را منتقد جدی غرب و غرب‌زده‌گی می‌داند، اما با توجه به این‌که خودشان نیز افکاری ترجمه‌یی و متأثر از یک فیلسوف اروپایی داشته و دارند، باید آن‌ها را نیز “اروپازده” تلقی کرد که هیچ فکر اصیلی از خود ارایه ندادند و ابداعی ننمودند و تنها هنرشان بومی‌سازی اندیشه‌های هایدگر می‌باشد.
به هر روی تا ابتدای دهه نود، این دو جریان مقتدر روشن‌فکری در ایران وجود دارد(اگر چه جریانات دیگری هم هستند ولی به اقتدار این دو نیستند و لذا نامی از آن‌ها نمی‌برم در این مختصر). جریان اول که همان جریان روشن‌فکری دینی است، حقیقتاً با عبدالکریم سروش به پایان کار خود رسیده و جا دارد وی را خاتم روشن‌فکران دینی در ایران تلقی کرد؛ زیرا وی تمام حرفی که جریان روشن‌فکری دینی در خصوص دین می‌خواست و می‌توانست بزند، زده است؛ برای مثال وی پیامبر را یک بشر معمولی و قرآن را کلام ایشان دانسته است و از این بیشتر و گستاخانه‌تر در این وادی نمی‌توان سخنی راند.
دسته دوم نیز فردیدیان‌اند که اگرچه توانستند آثار نسبتاً زیادی تولید کنند اما هرگز نتوانستند هایدگر را زیر پا گذارند و حرفی خاصِ خود بزنند و کار آن‌ها بیشتر نقد کردن است و راه جدیدی ارایه ندادند؛ به نظر می‌رسد که زمان زوال اینان نیز فرا رسیده باشد.
به هر تقدیر از آن‌چه گفتیم، به این نتیجه می‌رسیم که روشن‌فکران جامعه ایران تاکنون تحت تأثیر حال و هوای اروپا بوده اند و نتوانسته اند هیچ‌گاه خود را از یوغ اروپا به‌درآورند و به استقلال فرهنگی و فکری برسند. در واقع نقش اصلی آنان، ترجمه فرهنگی و بومی‌سازی مفاهیمی بوده که از لیبرالیسم یا سوسیالیسم و یا از پوپر و هایدگر برگرفته بودند. در چنین فضایی همه با هوای اروپا نفس می‌کشند و متأسفانه روشن‌فکر ایرانی و به تبع او جامعه ایرانی چیزی جز کالاهای فکری و فرهنگیِ وارد شده از اروپا را مصرف نمی‌کند و این خود هم از علل و هم از معلول‌های عقب‌افتاده‌گی کشور ایران است.
البته اگر بخواهیم جانب انصاف را فرو نگذاریم، باید بگوییم روشن‌فکران ایرانی در حدود ۲۰۰ سال اخیر که با غرب آشنا شدند، جز پذیرش مفاهیم بنیادینِ آن و انتقال و بومی‌سازی آن مفاهیم برای پیشرفت امور جاری و روزمره، چاره‌یی نداشته اند و در این‌باره تا حدود زیادی پیشرفت‌های حاصله در ایران و دو انقلاب بزرگ، یعنی مشروطه و اسلامی، و البته نهضت ملی شدن نفت، مرهون همین تلاش‌های روشن‌فکران است. در واقع اگر بخواهیم با تشبیهی نظر خود را بیشتر توضیح دهیم باید بگوییم جامعه ایران در عصر قاجار و پهلوی به خودرو(موتر)ی از کار افتاده می‌مانست که برای راه انداختن آن چاره‌یی نبود جز این‌که آن را با خودروِ دیگری، یعنی غرب، یدک بکشیم و روشن‌فکران در این میان نقش رابط را ایفا نمودند و البته کم و بیش وظیفه خود را نیز درست انجام دادند؛ اما وضعیت فعلی جامعه ایران شبیه این می‌ماند که آن خودرو از کار افتاده، دیگر نیازی به یدک‌کشی ندارد و خود به تنهایی می‌تواند حرکت کند ولی می‌بایست ماشینِ آن تقویت شود تا محکم و سریع و کم‌اشتباه حرکت کند(البته این تنها یک تشبیه است). به هر روی، باور ما این است که روشن‌فکری به آن سیاقِ قبلی دیگر مضر و یا حداقل بی‌فایده است و در واقع کارکرد خود را از دست داده است و به ایستگاه پایانی رسیده است؛ از این رو وقتِ آن فرا رسیده که تعالی‌اندیشی جای آن را بگیرد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.