احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالحفیظ منصور/ یک شنبه 21 جدی 1393 - ۲۰ جدی ۱۳۹۳
بخش چهارم
در مورد جایگاه عثمان بن عفان در عهد عمر بن خطاب، طبری مینگارد:
“چون (مردم) میخواستند چیزی از عمر بپرسند، عثمان یا عبدالرحمن بن عوف را میفرستادند، و چنان بود که در خلافت عمر، عثمان را “ردیف” نام داده بودند و ردیف در زبان عربی کسی است که بعد از مردی باشد و عربها این را به کسی گویند که انتظار میرود پس از سالار ایشان سالار شود.” (طبری، ۱۳۷۵: ج۴، ۱۶۳۱)
عثمان در سالهای پایانی خلافتش چنان عمل کرد که اسباب نارضایتیِ شماری از مسلمانان را موجب گردید، تا اینکه شورشهایی در برابرش صورت پذیرفت و او بهوسیلۀ شورشیهای مسلمان در منزلش به شهادت رسید. یعقوبی در مورد انحرافات و حقتلفیهای عثمان بن عفان چنین شرح میدهد:
“چون شش سال از خلافت عثمان سپری شد، مردم از او بدگویی کردند و کسانی درباره او به سخن آمدند و گفتند: خویشانِ خود را برگزید و چراگاه را قرق کرد و با مال خدا و مسلمین خانه ساخت و مزرعهها و مالها فراهم کرد، و ابوذر صحابی پیامبر خدا و عبدالرحمن بن حنبل را تبعید کرد و دو تبعیدی پیامبر خدا را جای داد و خون هرمزان را پامال کرد و عبیدالله بن عمر را به جای او نکشت و … .” (یعقوبی، ۱۴۱۳ق: ج۲،۶۹-۷۰)
پس از عثمان بن عفان (خ ۲۳-۳۵) همۀ باشندهگان مدینه گرد علی بن ابیطالب (خ. ۳۵-۴۰) جمع شدند و با او بیعت کردند و بدینگونه، علی خلیفه چهارم شد(بنگرید به: مودودی، ۱۳۹۰). در زمان عثمان، معاویه بن ابوسفیان در دمشق والی بود، او خلافت علی بن ابیطالب را نپذیرفت و خود را مستحق خواند. معاویه با بهرهگیری از امکانات وسیعی که در دست داشت، شماری از اصحاب پیامبر از جمله عمرو بن عاص را با خود کرد و قدرتِ خود را افزایش بخشید. اختلاف میان علی و معاویه، شمار دیگری از یاران پیامبر از جمله طلحه و زبیر وحتا همسر پیامبر ـ عایشه بنت ابوبکر ـ را به صف ناراضیانِ علی کشاند. دامنه این نارضایتی تا سرحد دو جنگِ خونین یکی جمل (۳۶ ق) و دیگری صفین (۳۷ ق) کشانیده شد. فرماندهی مخالفانِ علی را در جمل عایشه و در صفین معاویه به دوش داشت، هزاران مسلمان از جمله طلحه و زبیر در این درگیریها کشته شدند. پس از جنگ صفین، مسلمانان دچار تشتت و پراکندهگی گردیدند و گروه خوارج بهمیان آمد و جنگ نهروان (۳۸ق) میان علی و خوارج صورت پذیرفت، تا اینکه علی بن ابیطالب خلیفه چهارم مسلمانان پس از چهارسال و ششماه خلافت، در کوفه بهدست عبدالرحمن بن ملجمِ خارجی به شهادت رسید و میدان برای معاویه بن ابوسفیان خالی ماند و بدین گونه، دوران خلافت پایان یافت.
تحلیل و ارزیابی
از آنجایی که اجماع یکی از چهار منبع اساسیِ احکام اسلامی نزد مسلمانان شناخته شده است، آنچه که در عهد پیامبر و خلفای راشدین در امور سیاسی صورت پذیرفت، سنگ بنای همۀ تیوریها و نظریههای سیاسی را در میان مسلمانان شکل میدهد. هرچه سخن میرود به آنجا استناد میشود، هر که حرف میزند به آنجا متوسل میشود و پایه استدلالِ خود را در آنجا محکم میدارد. بنابراین، نکتههای عمدهیی که از آن زمان میتوان برشمرد و روی آن به تأمل نشست، از این قرار اند:
۱ـ در اینکه پیامبر اسلام در کنارِ رساندن وحی به امور سیاسی پرداخته، دولت و ارتش تشکیل داده، امر و نهی کرده، کسانی را تهدید و سرزنش داشته و شماری دیگر را به نوازش گرفته و بالاخره در نقشِ یک زعیمِ سیاسی عمل کرده، همه متفقالقولاند و در آن رأی مخالفی وجود ندارد. جمهور علما از این مسأله، تنیدهگی میان امور دینی و سیاسی در اسلام را نتیجه گرفتهاند و بدان پا میفشارند؛ اما کسانی در گذشته خفیف و اکنون شدید این پرسش را مطرح کردهاند که اهتمامِ پیامبر به مسایل سیاسی از وظایف اساسیِ او نبوده است.(بنگرید به: ندوی، ۱۳۷۸ و ایرج میر، ۱۳۸۰)
۲ـ هیچ آیهیی از قرآن وجود ندارد که در آن از کسی به عنوان جانشین پیامبر یاد شده باشد و از همینجاست که در مباحثاتِ سقیفه هیچ آیهیی بهکار بسته نشده است. اهل سنت از این موضوع استنباط کردهاند که تصمیمگیری در امر سیاسی به عقل و مشورتِ جمعی واگذار شده است.
۳ـ امر سیاسی چنان در میانِ مسلمانان خطیر پنداشته میشد که پیش از دفن پیامبر به جانشینیِ او پرداختند. امر سیاسی از اینرو گفته شد که در مباحثات سقیفه از این کلمه کار گرفته شده، همینگونه از لفظ امیر. (قادری، ۱۳۹۱: ۱۵)
۴ـ در جریان گفتوگو میان شماری از نخبههای اصحاب در سقیفه، ابوبکر دو سخن را از پیامبر نقل کرد، و با رسیدن سخن پیامبر، دامنه بحث کوتاه شد و همه بر آن گردن نهادند. این نکته میرساند که احادیثی که در باب امامتِ علی نقل شده، بعدها شکل گرفتهاند، ورنه در چنین وضعیتی نمیتوانست از دیدها پنهان بماند و به آن عمل نشود، دستکم خودش باید به آن استناد میجست.
۷ـ وقتی طرح سعد بن عباده مبنی بر “منا امیر و منکم امیر” از سوی ابوبکر رد گردید، این مسأله تا دیر زمانی در میان اندیشمندانِ مسلمان قد راست نکرد و حداقل تا پنج قرن، همۀ اندیشمندان بر خلیفهیی واحد و نظامی یگانه اصرار داشتند.
Comments are closed.