احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





از اسلامِ قرآن تا اسلامِ نیمه‌ملّاها

گزارشگر:مهران موحّد/ یک شنبه 28 جدی 1393 - ۲۷ جدی ۱۳۹۳

mnandegar-3در این‌جا از آن جهت از اسلامِ قرآن سخن به میان آورده‌ایم که قرآن، مهم‌ترین و نخستین منبع فقه اسلامی‌ست و دربارۀ سنت (منبع دوم فقه اسلامی) هزار اما و اگر وجود دارد و نیز سنت، منبع مستقل برای تشریع احکام اسلامی در کنار قرآن به حساب نمی‌آید، بلکه تنها می‌تواند موارد اجمالی در قرآن را تشریح و توضیح کند.

وقتی ما به مطالعۀ قرآن مجید که منبع نخست فقه اسلامی‌ست می‌پردازیم، به‌آسانی به این نکته دست می‌یابیم که اسلامِ قرآن، اسلامی ساده و بی‌پیرایه و به دور از پیچیده‌گی و ابهام ‌است. بخش بزرگی از آیه‌های قرآنی، از عظمت خدا و اهمیت یاد او و اهمیت روز آخرت و لزوم آراسته شدن به فضایل اخلاقی و رهایی از رذایل اخلاقی و فضیلت سلوکِ معنوی سخن می‌گوید. بر اساس دیدگاه برخی از صاحب‌نظران، تنها پنجاه آیۀ قرآن به احکام عملی می‌پردازد و بس.
این در حالی‌ست که به همان مقداری که ما از صدر اسلام دورتر می‌شویم، به همان اندازه از ساده‌گی و بساطتِ آموزه‌های اسلامی بیگانه‌تر می‌شویم و با کوهی از اجتهادها و برداشت‌های دست‌وپاگیر فقهی برمی‌خوریم که سد راه ما می‌شوند و شناخت دین را به آدم‌های معمولی سخت می‌سازند و در بسیاری از موارد، جا را برای عقل سلیم و درک فطری انسان‌ها تنگ می‌سازند.
از همان زمانی که در اوایل سدۀ چهارم هجری قمری، عده‌یی به ناروا ادعای بسته شدن دروازۀ اجتهاد را کردند و مذاهب اسلامی را منحصر در چهار مذهب دانستند و عملاً زمینه را برای اجتهادهای تازه از میان برداشتند؛ روحیۀ تقلید و پیروی کورکورانه از گذشته‌گان بر ذهن و ضمیرِ تقریباً همۀ افراد جامعه‌های اسلامی حاکم شد و سخن نو زدن و خلاف‌آمدِ عادت اظهار نظری کردن، جرمی نابخشودنی تلقی شد که هزینه‌های سنگینی را بر صاحبانش تحمیل می‌کرد. این تحولات زمینه را برای آدم‌های ناآگاه فراهم کرد که به نام دفاع از مذاهب رسمی حاکم، هر سخن بی‌پایه‌یی را بر زبان بیاورند و هر چرت‌وپرتی را بتوانند به مخاطبان خود تحویل بدهند. همچنین این وضعیت، به نیمه‌ملاها این فرصت را فراهم کرد که با خواندن چند تا کتاب فقهی که معمولاً در دورۀ انحطاط اسلامی تألیف شده‌اند، خود را علامۀ دهر و سخنگوی اسلام بدانند و مخالفان را در مضیقه قرار دهند و به این موضوع توجهی نداشته باشند که چه‌قدر صادر کردن این‌گونه فتواها سیمای اسلام را مخدوش می‌کند و مردم را نسبت به کلیت دین و ارزش‌های دینی بی‌باور می‌سازد و تبر منتقدان و دشمنان اسلام را دسته می‌کند.
مفتی باید آگاهی و اطلاعش نسبت به بنیادهای دین، خیلی زیاد باشد و روح آموزه‌های اسلام را بشناسد و مقاصد شرع را به‌خوبی بفهمد و پوسته و هستۀ اسلام را از هم تفکیک کند. اما این به تنهایی به کسی این حق را نمی‌دهد که فتوا صادر کند بلکه در کنار این، آدمی که قصد فتوادهی را دارد می‌باید از اوضاع جهان پیرامونی‌اش آگاهی درست و کامل داشته باشد و بداند که در جهان چه رویدادهایی در حال اتفاق افتادن است یا قبلاً اتفاق افتاده ‌است و با توجه به این تحولات و رویدادها موضع‌گیری کند. حال آن‌که در حال حاضر در کشور ما – و نیز در دیگر کشورهای اسلامی – بخش مهمی از آنانی که لقب مفتی را با خود یدک می‌کشند، نه شناخت درست‌وحسابی از اسلام دارند و نه دنیا را به‌خوبی می‌شناسند، اما با وجود این، خود را جانشین پیامبر می‌دانند و نظرات خود را وحی منزل می‌شمارند که مخالفت با آن‌ها گناه کبیره است و حتا ممکن‌ است مخالفان را از دایرۀ اسلام بیرون بیاورد.
شاید هیچ ملتی به اندازۀ ملتِ ما از ناحیۀ فتواهای ملّانماهای عوام‌فریب و اسلام‌نشناس آسیب ندیده باشد. طالبان بر اساس فتواهای علمای مذهبی پاکستان – و نیز بر پایۀ فتواهای علمای مذهبی داخل کشور – چه جنایت‌هایی هولناکی نبود که در حق مخالفان خود مرتکب شدند، از کشتار دسته‌جمعی گرفته تا کوچ اجباری دادن و طعمۀ حریق ساختن خانه‌ها و کاشانه‌های مردم بی‌دفاع و بی‌گناه. به‌تازه‌گی هم مولانا فضل‌الرحمان، رهبر جمعیت علمای پاکستان، اظهار داشت که جهاد در افغانستان، فرض ‌است. در یکی از جراید افغانستان (پیام مجاهد) خوانده بودم که خبرنگاری از فضل‌الرحمان پرسیده بود که چرا شریعت را در پاکستان اجرا نمی‌کنید و می‌خواهید آن را در افغانستان در معرض اجرا بگذارید. فضل‌الرحمان در پاسخ گفته بود: ما اگر بخواهیم جهاد را در پاکستان تطبیق کنیم، کشمکش‌ و درگیری به وجود می‌آید و سیستم برق ما خراب می‌شود for export only))!
دریغ‌مندانه سال‌هاست که برخی از منبرهای مساجد افغانستان به تریبونی برای ترویج گفتمان طالبانی تبدیل شده است. بعضی از نیمچه‌ملّاها بر اساس هر انگیزه‌یی که دارند، مجدّانه در پی مشروعیت بخشیدن به جنگ‌های طالبان برضد حاکمیت کنونی برآمده‌اند و به‌نحوی کشتار و انفجار و انتحار طالبان را توجیه شرعی می‌کنند.
شما یک‌بار به سخنان خطیبان نمازهای جمعه به‌دقت گوش دهید تا به‌درستی به عمق فاجعه پی ببرید. آدم با شنیدن سخنان آن‌ها حس می‌کند که بسیاری از اینان صدها سال دیرتر به دنیا آمده‌اند و آدم‌های سدۀ بیست و یکم نیستند. در همین زمینه جالب ‌است بدانید که امپراتوری عباسی/ خلافت عباسی در سال ۶۵۶ هجری قمری، آخرین نفس‌های خود را کشید و به دست هلاکو خان مغول از صحنۀ تاریخ ناپدید شد. اما خطیبانِ ما در خطبه‌های نمازهای جمعه تا هنوز که هنوز است از خداوند برای بنی‌عباس، طلب آمرزش می‌کنند و به نحوی به آن‌ها اظهار ارادت و اعتقاد می‌فرمایند.
پرسش این ‌است که آیا عاقلانه خواهد بود که از این مردمی که هشت‌صد ـ نُه‌صد سال تأخر تاریخی دارند، توقع سخن زدن به زبان روز و اندیشیدن در مورد چالش‌هایی که فرا روی فرد مسلمان در عصر حاضر است را داشته باشیم؟ اساساً در نزد آن‌ها با این تأخر تاریخی و فرهنگی هولناک، چیزی به نام نقد میراث فکری و بازنگری سنت دینی معنایی خواهد داشت؟
به دلیل این‌که معرفت دینی ما بیگانه با خردورزی و حتا عقل‌ستیز است، اولویت‌ها در نزد ما معکوس شده؛ چیزی که قرآن به آن ارزش و اهمیت قایل شده، در نزد ما از اهمیت چندانی برخوردار نیست و مسایلی که از نظر شرع، خیلی پیش پا افتاده و بی‌ارزش‌است، برای ما اهمیت فراوانی پیدا کرده است. در اسلام، اختلاس دارایی‌های عمومی (بیت‌المال) و تعدی به حقوق دیگران گناه بزرگی‌ست. قرآن می‌گوید که قوم شعیب علیه السلام به خاطر کم‌فروشی نابود شدند. در اسلامِ قرآن، عدالت در درجۀ اول از نظر اهمیت قرار دارد و فلسفۀ فرستاده شدن پیامبران، برپا ساختن قسط و دادگری‌ست (لیقوم الناس بالقسط) و کمک به نیازمندان و تهیدستان از نخستین اولویت‌های دینی‌ست. در اسلامِ قرآن، کشتن یک آدم بی‌گناه به مثابۀ کشتن همۀ مردم سیارۀ زمین‌ است.
اما در اسلامِ ما ظواهر دینی خیلی مهم‌تر از مقاصد شرع ‌است. مثلاً در اسلامِ ما ریش انبوه داشتنِ مردان از ارکان مهم دین ‌است. یکی از واعظان مشهور شهر کابل – که رادیوها و تلویزیون‌ها بسیاری از سخنرانی‌هایش را پخش می‌کنند – نواری ویدیویی نشر کرده و در آن در طی حدوداً یک و نیم ساعت سخنرانی، تنها در فضیلت ریش داد سخن داده است. در کشور ما ملّایانی یافت می‌شوند که با پوشیدن «کت و شلوار» مخالف‌اند و پوشیدن چنین لباسی را بدعت می‌شمارند و تنها «قمیص» را لباس اسلامی می‌دانند چرا که پیامبر اسلام – به ادعای آن‌ها – قمیص می‌پوشیده! این قماش از ملّاها «سَر برهنه‌گی» را مرادف با گناه کبیره و نماز خواندن با سرِ برهنه را کاری قبیح تلقی می‌کنند. در اسلامِ ما کشتن انسان به هر بهانۀ کوچکی رواست. تکفیر و تفسیق آدم‌هایی که رفتارشان به مذاق ما سازگاری ندارد، مثل آب خوردن آسان‌ است. کفر و ایمان دربست در اختیار مفتیان اسلام‌نفهم است و آنان هرگاه اراده کردند، به هر کس خواستند کفر یا ایمان را می‌بخشند و چه سخاوت‌مندانه می‌بخشند.‌
این‌گونه برداشت‌های واپس‌گرایانۀ دل‌آزار و عجیب از اسلام، به کشور ما مختص نیست، بلکه علمای مذهبی جامعه‌های اسلامیِ دیگر نیز چنین درفشانی‌هایی می‌کنند و چنین افاضاتی می‌فرمایند و سرگرمی خوبی برای مردم فراهم می‌کنند.
چند روز پیش، مناطقی از شمال عربستان سعودی را برف پوشاند و از آن‌جا که بارش برف در عربستان کم اتفاق می‌افتد، این رویداد وسیله‌یی شد برای تفریح و سرگرمی جوانان سعودی. برای نمونه، عده‌یی از جوانان عربستانی، آدمک‌های برفی ساختند و با آن‌ها عکس یادگیری گرفتند. هم‌زمان با این، فتوایی در شبکه‌های اجتماعی در انترنت دست به دست گشت از یکی از عالمان مذهبی سعودی به نام صالح المنجد که ساختن آدمک برفی را حرام می‌شمرد. اگرچه صالح المنجد کوشید فتوای خود را تعدیل کند و ساختن آدمک‌های برفی را به منظور سرگرمی و تفریح (آیا ساختن آدمک برفی به منظور دیگری هم صورت می‌گیرد؟) برای کودکان جایز بشمارد، با این‌همه، فتوای او در مورد ساختن آدمک برفی با واکنش‌های استهزاء‌آمیز جوانان عربستانی مواجه شد. یکی از آن‌ها نوشته بود: «می‌خواهیم بدانیم که آدمک برقی، نقاب هم بپوشد یا خیر؟!»
در موردی دیگر، چند ماه پیش، هیأت عمومی امور اسلامی و اوقاف دولت امارات با صدور فتوایی سفر بدون بازگشت مسلمانان به کرۀ مریخ را حرام اعلام کرد.
فقهای ابوظبی گفتند که سفر به مریخ متضمن «خطری واقعی برای زنده‌گی» است.
در فتوای صادر شده آمده‌است: «این امکان وجود دارد که مسافر مریخ، در آن‌جا جان سالم به در نبرد و تلف شود».
فقهای ابوظبی در فتوای خود گفته‌اند کسی که با وجود اطلاع از این خطرات به سفر مریخ برود و جان خود را از دست بدهد، روز قیامت با مجازاتی روبه‌رو خواهد شد که در شرع اسلام برای خودکشی در نظر گرفته شده است.
پیش‌زمینۀ صدور فتوای فقهای ابوظبی به طرحی موسوم به « Mars One” برمی‌گردد که به موجب آن، یک شرکت هلندی قصد دارد تا سال ۲۰۲۳ اولین گروه‌ توریست‌های مریخ را روانۀ این کره کند. بنا به گزارش رسانه‌ها، در میان هزاران نفری که به عنوان مسافر این طرح ثبت‌نام کرده‌اند، دست‌کم نام ۵۰۰ مسلمان هم به چشم می‌خورند.
در چنین مواقعی باید به گفتۀ آن شاعر استناد کنیم که گفته بود: «تو کار زمین را نکو ساختی/ که با آسمان نیز پرداختی.» لابد فقهای امارات متحدۀ عربی، پاسخ‌های پرسش‌های بی‌شمار دیگری را که مسلمانان با آن‌ها دست به گریبان‌اند، داده‌اند و حالا نوبت به فتوا صادر کردن در بارۀ مسافران مریخ رسیده است.
طوری که پیداست برخی از علمای مذهبی در کشورهای اسلامی، خیلی مشتاق‌اند فهرست محرّمات را هرچه بیشتر طولانی بسازند و هر راهی را می‌پیمایند تا بهانه‌یی بیابند برای ممنوع و حرام ساختن چیزهای روا و جایز.
معلوم نیست چرا علمای گردآمده در «هیأت عمومی امور اسلامی و اوقاف امارات» دربارۀ مسایل مهم‌تر لب به سخن نمی‌گشایند و سکوت مرگبار را پیشۀ خود می‌سازند. چرا گاهی از حمایت‌های بی‌دریغ مادی و معنویِ دولت امارات از نظام‌های دیکتاتوری در منطقه و سرکوب جنبش‌های اصلاح‌طلبی سخنی به میان نمی‌آورند؟ چرا دربارۀ فساد و فحشایی که شهرهای امارات به آن آلوده‌اند و درآمد هنگفتی برای دولت امارات به ارمغان می‌آورد، گاهی در فتواهای خود ذکری به عمل نمی‌آورند؟ چرا از استبداد استخوان‌سوز حاکمان در کشورهای عربی سخنی نمی‌زنند؟ آیا این‌ها از آن‌جایی که برای‌شان»مضمونی نمانده»، روی آورده‌اند به گشودن گره مسایلی که چندان ارزشمند نیست که هیچ، بلکه خیلی هم بی‌ارزش‌است و مصداق ضیاع وقت و انرژی‌است؟
مسلماً علمای ما در کنار این‌که به‌خاطر حرف‌هایی که می‌زنند باید پاسخ‌گو باشند، به‌خاطر سخنانی که بر زبان نمی‌آورند نیز باید برای ما توضیح دهند. معنا ندارد که علمای مذهبی وقت خود را صرف حلّ مسایلِ بی‌ارزش کنند و وقتی که نوبت پاسخ گفتن به پرسش‌های بنیادین رسید، مُهر سکوت برلب بزنند.
بررسی‌ها نشان می‌دهد که بخش قابل ملاحظه‌یی از احکام اجتماعی و سیاسی اسلام با توجه به فضای فرهنگی و اجتماعی دورۀ نزول قرآن، تشریع شده است و فضای حاکم، در تشریع احکام نقش داشته است. قرآن مجید در سورۀ ابراهیم به این نکته تصریح می‌کند(وما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم). پیامبران در جامعه‌یی خاص با ویژه‌گی‌های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی ویژه ظهور کرده‌اند و ناگزیر سنت‌ها و آداب و رسوم آن جامعه‌ها را مد نظر قرار داده‌اند چرا که در خلأ و برای مردمی ناشناس و مجهول‌الهویه سخن زدن معنا ندارد. استاد عبد رب‌الرسول سیاف، یکی از رهبران جهادیِ کشور ما، کتابی نوشته به نام «دین و دولت» و در آن، قریشی بودن را یکی از مواصفات زمام‌دار مسلمان شمرده است. همو اعتقاد دارد که نظام ریاستی با اسلام سنخیت بیشتری دارد تا نظام پارلمانی. به نظر می‌رسد که آقای سیاف، در استنباط‌های دینی خود تاریخ اسلام را با اسلام یکی شمرده است.
بی‌گمان، متصدیان امور دینی در پهلوی این‌که باید نسبت به اسلام و میراث فکری مسلمانان آگاهی و اشراف کامل داشته باشند، برخوردار از طهارت نفس و شجاعت اخلاقی نیز باشند و بتوانند بدون هراس از داوری عوام یا خواص، حرف حق را بزنند. این در حالی‌ست که یکی از نقایص گفتمان دینی در افغانستان این‌ است که آنانی که تریبون‌های دینی را در اختیار گرفته‌اند و سرگرم ارشاد و هدایت خلق‌الله اند، گرفتار آفت «عوام‌زده‌گی»‌اند. این امر، باعث شده که ملّاها نتوانند از حقایق اسلام به درستی دفاع کنند و سخن نو بزنند و پیوسته بکوشند رضایت عوام را جلب کنند. می‌دانیم که عوام همیشه دوستدار سنت‌های بازمانده از پیشینیان‌اند و به مسایل سرنوشت‌سازی که به جامعه مربوط می‌شود، هیچ اهمیت و ارزشی قایل نمی‌شوند.
در این‌جا به برخی از فتواهای شگفت‌آوری که علمای مذهبی مسلمان صادر کرده‌اند از باب «مشت، نمونۀ خروار» فهرست‌وار اشاره می‌کنم و می‌گذرم:
– عزت عطیه، استاد دانشگا الازهر: چون اختلاط زن و مرد در فضای کار روا نیست، راه حل این ‌است که مرد و زنی که با هم در یک‌جا کار می‌کنند محرم یکدیگر شوند، به این صورت که زن، همکار مرد خود را پنج بار تا جایی شیر بدهد که سیر شود، آن‌گاه آن دو محرم همدیگر خواهند شد و می‌توانند در یک‌جا با هم کار کنند.
– هدیه دادن گل به بیمار در هنگام عیادت بیمار، نارواست.
– ابن باز، مفتی سابق عربستان سعودی: کسی که بگوید زمین می‌چرخد و خورشید ثابت ‌است، کافر است.
– برخی از علمای مذهبی پاکستان: واکسینه کردن کودکان در برابر فلج کودکان، حرام است.
– ابن عثیمین: یادگیری زبان انگلیسی، نارواست.
– کف زدن، حرام ‌است.
– استفاده از انترنت برای زنان بدون نظارت محرم، حرام‌ است چرا که زنان نیرنگ‌باز اند.
– داعش: شیعیان، کافر اند و باید کشته شوند.
– مکارم شیرازی (مرجع نامدار ایرانی): استفاده از انترنت پرسرعت، حرام ‌است.
واقعاً صادر کردن چنین فتواهایی به جز این‌که اسلام را در معرض تمسخر و ریشخند مردم قرار دهد، سود دیگری دارد؟ این‌گونه فتواها علاوه بر این‌که متحجرانه و بیگانه با نیازهای زمانه ‌است، جلو پیشرفت مسلمانان را می‌گیرد و به اسلام لطمه وارد می‌کند.
جامعۀ ما جامعه‌یی دین‌مدار است. از همین رو، آنانی که اشتغال به مسایل دینی دارند در نزد مردم از جایگاه ویژه‌یی برخوردار اند. ولی مشکل در این‌ است که بخش مهمی از آن‌هایی که به نام دین سخن می‌زنند و خود را موظف به راهنمایی دینی مردم می‌دانند، آگاهی زیادی از آن‌چه از آن سخن می‌گویند، ندارند و نیز از طهارت نفس و خلوص و تقوا برخوردار نیستند. روی این حساب، بر ما لازم ‌است که اندیشۀ دینی مسلط را نقد کنیم و معایب و نارسایی‌های آن را برملا بیفکنیم و نیز کژاندیشی‌ها و انحراف‌های عالمان دین را به صراحت یادآور شویم.
مسلماً تا وقتی که فضا برای نقد اندیشۀ دینی در کشور ما مهیا نباشد و آدم‌ها نتوانند به‌روشنی و جرأت نقدهای خود را نسبت به گفتمان دینی حاکم بروز بدهند، ما شاهد وضعیت بهتری نخواهیم بود و گفتمان دینی ما همچنان عقل‌ستیز و مدنیت‌گریز باقی خواهد ماند و جامعۀ ما هم جامعه‌یی خردستیز و خرافه‌پرست و افسون‌زده باقی خواهد ماند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.