احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۰۱ دلو ۱۳۹۳
بخش دوازدهم
سیاستنامهنویسان بهصورتِ واضح و روشن دیدگاههای خود را بیان داشته و با ذکر حکایات تاریخی، نظریات خویش را مستند میسازند. مشکویه رازی در “تجاربالامم” از این شیوه کار گرفته است. اما شیوه دومی آن است که نویسنده منظورِ خود را با تمثیل و کنایه بیان داشته، اثر سیاسی ادبی خلق میدارد، که کلیله و دمنه در زبان پارسی از آن جمله نسبت به همه مشهورتر است.
سیاستنامهنویسان از دربار ساسانیان الگو گرفته و آداب و تعالیمِ اسلامی را بر آن درآمیختهاند. ابن قتیبه، جاحظ بصری، بیهقی، غزالی و ابن عبد ربیحه کارشان بر همین منهج است. سیرالملوک یا سیاستنامه اثر خواجه نظامالملک، در سیاستِ عملی نسبت به همۀ آثار اندیشمندانِ مسلمان در این عرصه برجسته میباشد. خواجه در این اثر پس از پنج سده گسست تاریخی، شیوه تاریخیِ عهد ساسانیان را احیا کرده، دیدگاه زردشتی را با تعلیمات اسلامی درآمیخته است(قادری، ۱۳۹۱: ۱۱۶-۱۲۴)؛ درست همان کاری که شیخ شهابالدین سهروردی در فلسفه انجام داد.
خواجه نظامالملک (۴۰۸-۴۸۵)
نام او حسن، کنیهاش ابوعلی و نام پدرش ابوالحسن علی بود. لقب نظامالملک را آلپ ارسلان سلطان سلجوقی به او داد. در طوس متولد شد، در دربار دو سلطان سلجوقی، آلپ ارسلان و ملکشاه، به مدت سی سال عهدهدار وزارت بود، و سرانجام بهدست یک فداییِ اسماعیلی در نزدیک کرمانشاهان کشته شد.
خواجه نظامالملک نخست به دربار غزنویان روی آرود، اما از پیشامد آنها راضی نگردید، سپس به مرو رفت و نزد آلپ ارسلان جایگاه دلخواهِ خود را پیدا کرد. وی شافعیمذهب بود و در امور مذهبی با تعصب عمل میکرد. به یاری امام محمد غزالی، نظامیۀ بغداد را اساس گذاشت و بدان وسیله آرا و افکار مورد نظرش را گسترش بخشید، به گونهیی که تاهنوز نصاب درسی بهجا مانده از نظامیه، اثراتِ خود را دارد.
نظامالملک بیتردید از شخصیتهای برجسته در سیاست عملی است. وی را با خاندان برمکی میتوان به مقایسه گرفت؛ آنگونه که برامکه بر خلفای عباسی اثر نهادند و بارگاه آنها را نظم و نسق بخشیدند، خواجه چنین نقشی را در عهد سلاجقه ایفا کرد. برمکیها در خدمت خلافت بودند، به تقویت و استحکامِ خلافت در عمل و نظر دست به کار بودند؛ ولی خواجه نظامالملک پادشاهی را از خلافت جدا کرد، به یاری پادشاهی کوشید و از خلافت چیزی نگفت. خواجه با وجود گرفتاریهای فراوانی که در عمل سیاست داشت، در زمینه سیاستِ عملی کتاب ارجمندی بهنام “سیاستنامه” یا سیرالملوک برجا نهاد که مورد علاقۀ پژوهشگران اندیشه سیاسی میباشد.
اندیشه سیاسی
خواجه نظامالملک در اندیشه سیاسی تحولی بهوجود آورد؛ تحولی که نه شبیه اندیشه فقها بود و نه همسان با اندیشۀ فیلسوفان مسلمان. او تلفیقی میان آیینِ شهریاریِ زمان ساسانیان و اندیشه شریعتمداران بهوجود آورد. از آن جایی که نظامالملک وزیر ملکشاه سلجوقی بود، بر سیاست عملی تأکید ورزید، که جنبه محافظهکارانه داشت. خواجه خلاف شریعتمداران که به استحکام نهاد “خلافت” نظر میدادند، “پادشاهی” را که چند قرنی به فراموشی رفته بود، دوباره احیا کرد و در تقویتِ آن سعیِ تمام به خرج داد. به باور او، پادشاهی و سلطنت، عطیۀ الهی است که به کسی در هر زمانه تعلق میگیرد. او میگوید:
«ایزد تعالی در هر عصری و روزگاری، یکی را از میان خلق برگزیند و او را به هنرهای پادشاهیِ ستوده آراسته گرداند و مصباح جهان و آرام بندهگان را بدو باز بندد و درِ فساد و آشوب و فتنه را بدو بسته گرداند و هیبت و حشمتِ او در دلها و چشم خلایق بگستراند، تا مردم اندر عدلِ او میگذارنند و امن همی باشند و بقای دولت همی خواهند. و چون و العیاذ بالله از بندهگان عصیانی و استخفافی بر شریعت و یا تقصیری اندر طاعت و فرمانهای حق تعالی پدیدار آید و خواهد که بدیشان عقوبتی رساند و پاداش کردار ایشان را چشاند ـ خدای عزوجل چنین روز گار ما را منمایاد و از چنین مدبری دور داراد ـ هر آیینه شومی آن عصیان و خشم و خذلان حق تعالی در آن مردمان اندر رسد، پادشاهی نیک از میان برود و شمشیرهای مختلف کشیده شود و خونها ریخته آید و هر که را دست قویتر، هرچه خواهد میکند، تا آن گنهکاران همه اندر میان آن فتنهها و خونریزی هلاک شوند و جهان از ایشان خالی و صاف شود، و از جهت شومیِ این گنهکاران بسیاری از بیگناهان در آن فتنهها نیز هلاک شوند و مثال این چنان باشد که چون آتش اندر نیستان افتد، هر چه خشک باشد، همه بسوزد و از جهت مجاورت خشک، بسیار نیز از تر سوخته آید”. (نظام الملک، ۱۳۶۴: ۱۱-۱۲)
از گفتههای خواجه برمیآید که پادشاه مشروعیتِ الهی دارد، از تأیید الهی بهرهمند بوده و به هیبت و دانشِ خدادادی مجهز میباشد. لذا بهسان سایر امرا و سلاطین که باید از جانب خلیفه تأیید میگردیدند تا مشروعیت بهدست میآوردند، شاه مورد نظرِ او از حمایت خلیفه بینیاز میباشد. او میگوید: “اما چون پادشاه را فره الهی باشد و مملکت باشد و علم با آن باز باشد، سعادت دو جهانی بیابد، از بهر آنکه هیچ کاری بیعلم نکند و به جهل رضا ندهد”. (نظامالملک، ۱۳۶۴: ۸۱-۸۲)
Comments are closed.