احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:حسین عیـدیزاده/ یک شنبه 19 دلو 1393 - ۱۸ دلو ۱۳۹۳
مهاجرت به دو شکل است؛ خودخواسته و اجباری، که دومی را میشود تبعید هم گفت. مهاجرت به هر دو شکلش، یکی از مضمونهای رایج در ادبیات و سینما بوده و هست.
در ادبیات کم نیستند داستانهایی که به موضوع مهاجرت پرداختهاند. آنچه ادبیات مهاجرت را جذاب میکند، تقابلی است که نویسنده میان نگاهش به سرزمینی که به آن سفر کرده و وطن خودش ایجاد میکند یا نگاه متفاوت نویسندۀ هجرت کرده به سرزمینی که پیشتر برای خوانندۀ آشنا نبوده یا تصویری رایج از آن داشته است.
هدف از مهاجرت آشکار است؛ بهره بردن از آزادی و برای بیان حرفهایی که در وطن نمیشود زد یا باید با احتیاط زده شود. اصلاً دور از ذهن نیست که اگر پابلو نرودا در وطنش میماند، خیلی سریع کشته میشد و ادبیاتدوستان از بسیاری از شعرهای ظریفش بیبهره میشدند.
از طرفی، کشف مکانها و آدمهای جدید نیز از دلایل مهاجرت است؛ همینگوی را نمیشود بدون سفرهایش تصور کرد.
اینکه چه چیز موجب مهاجرت یا تبعید میشود، موضوعی است جدا، اما به طور خلاصه میتوان دلایلی مثل جنگ، تغییر حکومت یا شرایط بهتر زندهگی در کشوری غیر از وطن نویسنده را برشمرد.
نویسندهگانی که مهاجرت کردهاند، اغلب به دلایل مهاجرت، سختی و دشواری مهاجرت و زندهگی به عنوان یک مهاجر در وطن دوم میپردازند. برای همین، ورود به موضوعاتی چون تنهایی، غریبه بودن و بیگانهگی، تضاد فرهنگی و حتا نوستالژی در این آثار عجیب نیست.
یکی از عمده مسایلی که منجر به مهاجرت و تبعید شده، جنگ بوده و در این میان شاید جنگ جهانی دوم بیش از همه بر دنیای ادبیات، بهویژه نویسندهگان آلمانی تأثیر گذاشته باشد. برتولت برشت (نمایشنامهنویس بزرگ و نویسندۀ «آدم، آدم است»)، هرمان هسه (نویسندۀ «گرگ بیابان»)، توماس مان (نویسندۀ «مرگ در ونیز»)، هانا آرنت و اشتفن تسوایک از جمله نویسندهگان ضدنازی هستند که با قدرت گرفتن این حزب، راهی جز ترک وطن نداشتند. جالب اینجاست که نوشتههای این نویسندهگان پس از مهاجرت، تأثیر بسیار زیادی بر احساسات ِضد نازی در سراسر دنیا گذاشت.
با این حال، تصور اینکه مهاجرت و تبعید موضوعی جدید در ادبیات و مربوط به ۱۰۰ سال اخیر بوده، امری اشتباه است. آنچه در ادامه میخوانید، معرفی چند نویسندۀ معروف از دوران باستان و زمان دانته تا امروز است که بنا به دلایل مختلف مجبور به ترک کشور خود شدهاند.
ـ دانته که با «کمدی الهی» شهرت دارد، شاعرو سیاستمدار هم بود. او به دلیل سیاسی و حمایت از امپراتور مقدس روم، مجبور به ترک فلورانس شد. این تبعید تا پایان عمر دانته ادامه داشت و تأثیرش را میتوان بر شاهکار او یعنی کمدی الهی مشاهده کرد.
دانته نیز مانند شخصیت اصلی این رمان، در جهنم به جستوجوی مأمنی میگردد.
ـ «موهبتی است که ذهن انسان به هر جا که بخواهد پر میکشد»، این جمله را اوید، یکی از بزرگان شعر ایتالیا گفته است. دلیل تبعید اوید مشخص نیست. برخی گفتهاند اشعار عاشقانۀ او برای دورانش خیلی تندوتیز بوده. برخی هم یکی از شعرهای او در مخالفت با امپراتورِ وقت را دلیل این سفر ناخواسته میدانند.
ـ ولتر با نام اصلی فرانسوا ـ ماری آرو در فرانسه شناخته شده بود، اما وقتی برای بار دوم به زندان مخوف باستیل افتاد، نام مستعار ولتر را انتخاب کرد. او منتقد سرسخت دولت و اشراف بود و برای همین به لندن مهاجرت کرد، اما در آنجا هم از انتقاد از شرایط اجتماعی و سیاسی دست نکشید و باز هم دچار دردسرهایی شد.
ـ لرد بایرون از شعرای بزرگ بریتانیاست، اما زندهگی بیسروسامان و بدهیهای فراوانش منجر به این شد که از انگلستان فرار کند و به ژنیو برود و در آنجا با پرسی شلی، شاعر بزرگ و همسرش مری شلی آشنا شود. مری شلی خالق «دراکولا» است که این رمان تأثیرگذار را در یک مبارزهطلبی از سوی بایرون در شبی بارانی نوشت.
ـ ویکتور هوگو با رمان بزرگ «بینوایان» شهرت دارد. این نویسنده و مرد سیاست فرانسوی به دلیل مخالفت و انتقاد از ناپلیون و ملکۀ ویکتوریا، مجبور به ترک وطنش شد. بعداً تبعید او بخشیده شد، اما هوگو غرورش را زیر پا نگذاشت و از بریتانیا به فرانسه بازنگشت. او بینوایان ۱۲۰۰ صفحهیی را در همین تبعید نوشت.
ـ اسکار ویلد با «پرترۀ دوریان گری» و «سالومه» شهرت دارد. اما در بریتانیای قرن نوزدهم کسی تاب تحمل این چهرۀ متفاوت را نداشت. برای همین او با جیبی خالی راهی فرانسه شد، اما تبعید اثر خودش را گذاشته بود و وایلد در فرانسه تقریباً بهجز «اهمیت ارنست بودن» کار مهمی ننوشت.
ـ دی. اچ. لارنس با دو رمان مهمِ «زنان عاشق» و «عشاق بانو چترلی» شهرت دارد. او که از منتقدان سرسخت جنگ بود، همیشه مورد آزار دولت انگلستان قرار میگرفت، برای همین هم راهی سفر شد. مهاجرت لارنس مقصد مشخصی نداشت و در استرالیا، ایتالیا، سریلانکا، امریکا، مکزیک و جنوب فرانسه زندهگی کرد و هرگز از نوشتن دست نکشید.
ـ ارنست همینگوی نامی بسیار آشنا برای دوستداران ادبیات است. او نویسندۀ «پیرمرد و دریا» و «وداع با اسلحه» است. او زادۀ امریکاست، اما در جنگ به عنوان رانندۀ امبولانس در ایتالیا خدمت کرد و
بعد از مجروح شدن به پاریس رفت و به عنوان روزنامهنگار مشغول به کار شد. بعد از آنهم به طور خودخواسته دیگر به وطنش بازنگشت و آزادی جاری در پاریس را به آغوش کشید. پاریس محل وقوع رمان معروف او The Sun Also Rises است.
ـ تی. اس. الیوت (شاعر «سرزمین هرز») و پابلو نرودا (شاعر برندۀ نوبل اهل شیلی)، میلان کوندرا (نویسندۀ «سبکی غیرقابل تحمل زندهگی») و گونتر گراس (نویسندۀ برندۀ نوبل ادبیات «طبل حلبی») از دیگر نویسندهگان و شاعرانی هستند که تمام یا بخشی از زندهگی خود را به دور از وطن گذراندند و به فعالیت ادبی خود ادامه دادند.
مهاجرت به هر دو شکل خودخواسته و اجباریاش مسألهیی تلخ است و واقعاً چیزی سختتر از ترک وطن وجود ندارد. اما انگار نامهایی که در بالا ذکرشان رفت و آثاری که به آنها اشاره شد، بهجز در سرزمینی غیر از وطن نویسنده مجال آفریده شدن نداشتند، تلخ است اما انگار ادبیات بدون مهاجرت چیزی کم دارد.
Comments are closed.