احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمـد عمـران/چهار شنبه 6 حوت 1393 - ۰۵ حوت ۱۳۹۳
آقای کرزی در این روزها به صحبتهایی میپردازد که آدمی را به تعجب وا میدارد. او که مسوولِ همۀ ناکامیها و نابهسامانیهای چهارده سال گذشته است، اخیراً چنان سخن میگوید که گویی خودش همه چیز را درست از آب درآورده است. اما کسانی هم در عینِ زمان از آقای کرزی میخواهند که بهجای انتقاد از دولت، خاطراتش را بنویسد و مسایلی را مطرح کند. اما ما میدانیم که آقای کرزی اهل نوشتن نبوده و با نوشتن میانۀ خوبی ندارد. حتا نزدیکانِ او اعتراف میکنند که آقای کرزی با کتاب و کتابخوانی نیز چندان میانهیی ندارد. به گفتۀ یکی از نزدیکان آقای کرزی که در حال حاضر در یکی از کشورهای غربی به عنوان دیپلمات کار میکند، آقای کرزی چند کتاب به زبان انگلیسی در اتاق استراحتش در ارگ ریاستجمهوری نگه میداشت که بیشتر آنها را بهصورت هدیه دریافت کرده بود و هرگز به خودش زحمتِ حتا ورق زدنِ آنها را نمیداد.
بیانیههای آقای کرزی را در زمان ریاستجمهوریاش دیگران مینوشتند و حتا گفته میشود که او از نوعِ جملهبندیها عصبانی میشد و میگفت من چنین چیزهایی را خوانده نمیتوانم.
آقای کرزی رییسجمهورِ شفاهی بود. او خوش داشت در دیدار با مردم و یا در جلسات مهم، حرفهایی را بهصورت شفاهی که بیشتر به بداههگویی شباهت داشت، مطرح کند. این را هم بگویم که من از مدتی به اینسو تصمیم گرفته بودم که دیگر در نوشتههایم به آقای کرزی نپردازم؛ چون در زمان حکومتداریشان به اندازۀ کافی نقد و نظر در مورد کارکردها و سخنانشان نوشتهام. من میخواستم از این ضربالمثلِ معروف پیروی کنم که «مرده را نباید چوب زد». زیرا آقای کرزی حداقل برای من دیگر زنده به شمار نمیرود. اما چه کنم که این مرد با حرفهای غیرمسوولانهیی که هرازگاهی پس از افتادن از اسبِ قدرت مطرح میکند، خواهینخواهی آدم را درگیرِ خود میسازد.
آقای کرزی پس از کنار رفتن از قدرت همچنان میخواهد در هیأتِ یک رییسجمهور ظاهر شود؛ چنان که داکتر سپنتا از او به عنوان رییس جمهور افغانستان یاد میکند بهجای اینکه رییس جمهور پیشین بگوید!
حرفهای آقای کرزی هم هنوز بوی و طعمِ ریاستجمهوری را داردـ در حالی که چندینماه است با قدرت وداع گفته است.
او دیگر حرفِ تازه و خاصی برای گفتن ندارد؛ زیرا حرفهای او از پیش مشخصاند: مخالفت با غربیها؛ همانهایی که در زمان ماموریتش با اظهاراتش مانع ایجاد یک حرکت مدنی، منطقی و منتقدِ عملکرد و سیاستهایشان شد و چنان با امضای موافقتنامۀ امنیتی با امریکا مخالفت کرد که سبب شد اهمیتِ این موافقتنامه چنان بالا برود که به «آب حیات» در اذهان عامه تبدیل شود؛ یعنی کرزی طرف دیگرِ این بازیها و پختهسازیها بوده است.
اما حالا که صفحۀ جدیدی باز شده است، آقای کرزی به سادهگی نمیخواهد که این چند روزِ باقیماندۀ زندهگی را در کنار خانوادهاش بهآرامی سپری کند. به نظر میرسد بازیهای پیچیدهیی که کرزی در این مدت درگیرش بوده است، او را دچار همان توهمی ساخته است که هیتلر به آن مصاب بود. توهمِ اینکه مأموریتی فرازمینی به دوش او گذاشته شده که مجبور به انجامِ آن است و این گونه شخصیتِ او را دوگانه جلوه میدهد.
آقای کرزی فکر میکند مأموریتِ او برای افغانستان به پایان نرسیده و همچنان در حلقۀ چاپلوسان گردن میافرازد و افاده میفروشد. او اخیراً در گفتوگو با یک رسانۀ آلمانی، مأموریت ناتو و امریکا را در افغانستان ناکام خوانده است. آقای کرزی به این رسانه گفته که «ناتو به هدف نابودی تروریسم وارد منطقه و افغانستان شد، ولی حالا که میخواهد منطقه را ترک کند، به هیچیک از هدفهایش دست پیدا نکرده است». آقای کرزی همچنین معتقد است که منطقه پس از وارد شدن امریکا، بیشتر ناامن شده است.
معلوم نیست که برای چنین سخنانی، آقای کرزی چه دلایلی را میتواند مطرح کند؛ زیرا در رسانهیی که با آن سخن گفته، دلایل این برداشتهایش را نگفته است.
آقای کرزی از زمانی که جمهوریخواهان در امریکا از قدرت کنار رفتند، با بیمهری دموکراتها و بهویژه باراک اوباما رو به رو شد و اصل مشکلِ او با غربیها هم از همینجا ناشی میشود. اگر به فرض در حالِ حاضر نیز در امریکا بوش پسر بر سر قدرت بود، آقای کرزی مأموریت ناتو و امریکا را ناکام نمیخواند. چون رابطۀ او با بوش و جمهوریخواهان چنان گرم و نرم بود که هرگز در زمانِ حضور آنها حتا نگفت که بالای چشمتان ابروست آقایان! اما وقتی با سیاستهای سختِ باراک اوباما در مورد کارکردهایش روبهرو شد، امریکا دیگر برایش آن کشورِ رویایی که برای تفریح و استراحت به آنجا میرفت، نبود.
آقای کرزی دریافت که زمانِ استراحتطلبی پایان یافته و پس از این، باید پاسخگوی عملکردهای ضعیفش در افغانستان باشد. زیرا به هر حال عملکرد ضعیفِ وی، با آبرو و حیثیتِ جامعۀ جهانی به عنوان مهمترین و اصلیترین تمویلکنندۀ مالی و نظامی افغانستان گره خورده بود.
مشکل آقای کرزی با غربیها و ناتو، مشکل خصوصی و شخصی است آقای کرزی هرگز دغدغۀ افغانستان و مشکلاتِ آن را نداشته که حالا پس از برکناری، چنین دغدغههایی داشته باشد. آقای کرزی نگران است؛ نگرانِ اینکه سیاستهای دولتمردانِ جدید، خیلی سنجیدهشدهتر و عاقلانهتر از زمانِ او باشد. او میترسد که دولت وحدتِ ملی به کامیابیهایی دست یابد که ناکامیهای وی را بیشتر برجسته میسازد. اگرچه تا کنون دولت جدید، کدام کامیابی مشخصی نداشته است و اگر هر ناکامییی هم داشته باشد، بازهم مسبب اصلیِ این وضع آقای کرزی است. او وضعیت را چنان آماده ساخت که بعد از خودش چیزِ ثابتی در افغانستان باقی نماند؛ بهخصوص دولتِ بعد از او با مشکلاتی مواجه شود که مردم به دولتِ فاسد و افتاده به هزار مشکلِ او شکرگذار شوند. او روند ملی انتخابات را عمداً به خطر مواجه ساخت و اعتماد مردم را نسبت به انتخابات از بین برد. او که نهایتِ کوشش را کرد تا دولتِ بعد از خودش را بهحدی ضعیف بسازد که بنیادهای مشروعیتش با سوال مواجه باشد، حالا آمده است و میگوید که این دولت و مدیریت چنان و چنین میکند. او حالا با مشورههای ناسالم میخواهد این دولت را در زمینههای مختلف زمینگیر کند و اجازه ندهد که گامی به سوی بهبودی برداشته شود. او حالا گفتوگوهای صلح را به همان مسیری میکشاند که در نهایت به بنبست میرسد؛ همان بنبستی که خودش آن را در زمانِ حکومتداریاش بهوجود آورده بود. او مردم را از آیندهیی میترساند که نتیجۀ عملکردهای خودش هست.
به هر صورت، آقای کرزی میخواهد خودش را به فرشتۀ رویاهای مردم تبدیل کند و از هر تریبونی میخواهد دولت کنونی و سیاستهای آن را به نقد کشد؛ اما کسی نیست که بگوید: آقا بانی همۀ این مصیبتها تو هستی که نگذاشتی رای مردم سرنوشتشان را تعیین کند. او فکر میکند که با انتقاد از حکومت کنونی و به نقد کشاندنِ سیاستهای آن، میتواند خودش را در نقشِ «کفنکش سابق» برای مردم جا بزند. اما زهی خیال باطل؛ زیرا مردم میدانند که وضعیتِ موجود معلولِ سیاستهای آقای کرزی است و عامل بیشترِ خرابیهای امروزی، دولتِ گذشتۀ او است.
Comments are closed.