احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۹ حوت ۱۳۹۳
بخش چهل و ششم
عبدالحفیظ منصور
نخستین اختلاف میانِ مسلمانان، پس از رحلتِ پیامبر بر سرِ موضوعِ جانشینیِ او هویدا شد. در زمان خلیفه سوم و چهارم، دستهها و فرقههای متعددی بر اثرِ مسایل سیاسی سر برآوردند و درگیریهای خونینی میانِ آنها بهوقوع پیوست که بر اثر آن، صفوفِ متحد و یکپارچۀ مسلمانان متفرق گردید. اینهمه اگر از یکسو از آشفتهگیها و نابهسامانی میانِ مسلمانان در صدرِ اسلام حکایت دارد، از سوی دیگر آمیختهگیِ دین و سیاست را نزد مسلمانان بازگو میکند.
تأسیس نظام سیاسی بر پایه قانون، برای اولینبار در مدینه شکل گرفت. پیوند قدرتِ سیاسی با خواست و اراده امت و لغو نظامهای میراثی و استیلاطلب، بهوسیلۀ اسلام صورت پذیرفت. امام یا خلیفه از همان ابتدا تابعِ قانون شناخته شد و تصمیمهای دولتی در حیطه صلاحیتِ شورا قرار گرفت و فهمِ درست از دین در اختیار رأی صائب قرار گرفت، نه در انحصار مقامات بلند دولتی. همانگونه که خلفای راشدین از تجاربِ نیکوی سایرِ ملل بهره گرفتند و همۀ حسنات را محدود به مسلمانان نشمردند، اندیشمندانِ مسلمان در سدههای بعد، دیدگاه حکمای یونان و ایران را با تعالیم اسلامی درآمیختند و در هر مرحله به عنوانِ راهحل پیشکش داشتند. مساعیِ ابونصر فارابی در تلفیقِ آرای حکمای یونان با آموزههای اسلامی و همچنان اقدام خواجه نظامالملک در شکلدهیِ سیاستنامهنویسی بر اساسِ آیین شهریاری در ایرانِ قدیم و آموزههای اسلام، از این نوع تلاشها میباشد. آنچه ابن خلدون در این عرصه بیان داشت، در مجموع علومِ انسانی را واردِ مرحلۀ جدیدی کرد و بابِ نوینی را گشود. در میان فقهای مسلمان، دیدگاههای متعدد و پُررنگی به منصۀ ظهور رسید که هر یکِ آن در جای خود قابل بررسی و تحقیق میباشد؛ اما این جریان بالنده، بهسانِ سایر عرصهها در جهانِ اسلام تداوم پیدا نکرد. همانگونه که در عرصههای دیگر، ابتکار و نوآوری به خشگی گرایید و جای آن را رکود و سکون فرا گرفت، در بخش اندیشه سیاسی نیز جهانِ اسلام به عینِ سرنوشت روبهرو گردید؛ از همینروست که پس از قرن هشتم تا سدۀ دوازدهم، سیر قهقرایی بر جهان اسلام مستولی شد، به گونهیی که نه از حرفِ جدیدی خبری بود و نه از اقدام شایستۀ اثری. در همین ایام که جهان اسلام به جنگهای داخلی فرو رفته بود و دشمنانِ آن از هر سو حمله آورده بودند، اروپا زنجیرهای “پدران روحانی” را پاره کرد و آهستهآهسته به سوی مردمسالاری و قانونمداری گام نهاد، تا اینکه دستاورد اروپا هماکنون از سوی کسانِ زیادی به عنوانِ والاترین دستاورد بشری در عرصۀ سیاسی پنداشته میشود و تلاشِ همهگان بر آن است که خود را با اروپاییان همسو و همرنگ سازند.
غرب بیشترینه به یُمنِ تدابیرِ سیاسی و اجتماعی، به کانون صلح، ثبات، و مرکزی برای دفاع از حقوق بشر، حتا حقوقِ حیوانات تبدیل گردیده و کشورهای اسلامی بهخاطر بیبهرهگی از این امر، به ناامنترین و بیثباتترین مناطق در جهان تبدیل شده و مسلمانان سیمایی خشن، خونریز و بیعاطفه نزدِ جهانیان یافتهاند. در غرب مسأله این است که: “چهطور میتوان از آلودهگی محیط زیست پیشگیری کرد، چهگونه میتوان رضایت و قناعتِ اقلیتهای قومی و مذهبی را حاصل داشت، و به چه شیوه، فرهنگها و زبانهای کوچک را میتوان پاسداری کرد”.
نزد اندیشمندان سیاسی مسأله این است که: “جهان مردسالار، انباشته از جنگ و نزاع، تصادم و پرخاش بوده است، آیا با ترویج زنسالاری و بهرهگیری از استعداد پُر از لطف و مهرِ زنان، میتوان جهان را به سوی آیندهیی بهتر سوق داد”.
سیاستمداران در غرب بر سرِ افزایشِ مساعدتهای مادی و معنوی به نیازمندان، رقابت میکنند و طرحهایی برای ارتقای سطح زندهگی و ریشهکن کردنِ فقر و بیکاری ارایه میدهند؛ اما در کشورهای اسلامی، مسایل سیاسی شاملِ موضوعاتی مانندِ این است که: “آیا زنان میتوانند از منزل بیرون بروند و آموزش ببینند، آیا میتوانند رای بدهند و در پستهای حکومتی نامزد شوند. آیا از نظر اسلامی، نظام اسلامی میتواند شورا داشته باشد و دایرۀ صلاحیت و اختیاراتِ شورا تا چه سرحد است. تقسیم قوا و تحدید دورۀ حکمرانیِ یک شخص به عنوان رییسجمهور، میتواند مبنای اسلامی داشته باشد. میشود پیروانِ سایر مذاهب را مسلمان خواند و برای آنها حقوقِ برابر قایل شد”. حال آنکه اینها همه پرسشهاییاند که جهانِ غرب مدتها قبل از آنها عبور کرده و به اتفاقِ نظر دست یافته است!
پرسشی که در سدۀ دوم هجری دربارۀ چیستیِ قرآن ایجاد شد، تا هنوز حل نشده است. اکثریت بزرگِ مسلمانان بر قدیم بودنِ قرآن باور دارند و در تکاپوی دریافتِ راهحلهای سیاسی، با رجوع به نصوصِ قرآنی اند. آرا و اقوالِ فقهای پیشین به عنوان متن دوم، همچنان از قدرت و اعتبار میانِ مسلمانان برخوردار میباشد. در مقابل، عدهیی که به مخلوق بودنِ قرآن عقیده دارند و همۀ متونِ مقدس و غیر مقدس را متأثر از گردشِ ایام و گامهای رو به پیشِ زمان میدانند، اندکاند و صدایشان شنونده زیادی ندارد.
Comments are closed.