احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد عمران/ دو شنبه 17 حمل 1394 - ۱۶ حمل ۱۳۹۴
بیش از ششماه از ایجاد دولت وحدت ملی میگذرد، بدون آنکه کارِ مهمی در افغانستان صورت گرفته باشد. کابینۀ افغانستان هنوز تکمیل نشده، اکثریت ولایات از سوی سرپرستها اداره میشوند، سفارتهای کشور در بیسرنوشتی بهسر میبرند و دهها مشکلِ دیگر که همچنان باعث دلزدهگیِ عمومی از وضعیتِ موجود شده است.
اشرفغنی به عنوان رییسجمهوری کشور وقتی با پرسشی در این زمینه روبهرو میشود، در میانِ شوخی و مزاح میگوید: «خیر است، صبر کنید همه چیز درست میشود.» اما اینکه واقعاً همه چیز چه زمانی درست میشود، کسی برای آن پاسخی در آستین ندارد.
عدم ارایۀ پاسخِ دقیق برای چنین پرسشی از سوی مسوولان، هرگز به معنای آن بوده نمیتواند که هیچ پاسخی برای آن وجود ندارد. بلکه مشکل اصلی به نظرِ نگارنده از آنجا نشأت میگیرد که رییسجمهوری نگاه خاص و ویژهیی به قدرتِ سیاسی دارد.
نگاه رییسجمهور غنی به قدرت، نگاهی توام با تمامیتخواهی است. شاید طرحِ چنین موضوعی در نگاهِ اول غرضآلود به نظر برسد، ولی با یک حسابِ سرانگشتی میتوان به واقعیتهایی دست پیدا کرد که این نکته را ثابت میسازند.
آقای غنی از زمان مبارزات انتخاباتی، در سخنانِ خود از نوعی تحکم استفاده میکرد؛ تحکمی غیرمعمول که کمتر در زمان مبارزاتِ انتخاباتی از سوی نامزدها به کار گرفته میشود. نشانههای خودمحوری در سیاست از سوی آقای غنی از سالها پیش وجود داشته و حتا زمانی که او به عنوانِ وزیر مالیه و یا رییس برنامۀ انتقالِ مسوولیتهای نظامی کار میکرد، در رفتار و گفتارش کمتر از تواضع و رعایتِ ادب نسبت به دیگران کار میگرفت. آقای غنی از دیدگاه روانشناسی سیاسی، به نوعی خودبزرگبینی دچار است که نمیگذارد کسی را داناتر، مدیرتر و خبرهتر از خودش ببیند. یکی از دلایلی که میتواند باعث تأخیر در معرفی اعضای کابینه و یا هم تعیین والیها باشد، همین نگاهِ تمامیتخواهانه به سیاست از سوی رییسجمهوری است.
آقای غنی نمیخواهد هیچ چیزی به دور از چشمِ او انجام شود. بزرگبینی سیاسی و خودمحوری سبب میشود که سیاستمداران مظنون باشند و نسبت به دیگران، همواره با شک بنگرند. به گونۀ مثال، وقتی آقای غنی در سفر امریکا بهسر میبرد، معاون اولِ ریاستجمهوری به عنوان سرپرست ریاست جمهوری، به کارهای کشوری رسیدهگی میکرد. به محض اینکه آقای غنی از سفر امریکا برگشت، فرمانی صادر کرد که بر مبنای آن، تمام تصمیمهای اداری اعم از عزل و نصبها باید از زیر نظر شخص او بگذرد. دلیل این امر نیز این بود که در زمان سفر به امریکا معاون اول ریاستجمهوری، فردی را به کدام پست عادی مقرر کرده بود.
اینگونه برخورد که بدون شک برخوردی عادی و معمول پنداشته نمیشود، نشان میدهد که آقای غنی نمیخواهد دست به تقسیم قدرت بزند. تقسیم قدرت میتواند به گونۀ دموکراتیک جامعه را از خودکامهگی نجات دهد، اما خلافِ آن تمرکز قدرت باعث تمامیتخواهی و استبداد در نظام میشود. اما تمامیتخواهی چیست؟
تمامیتخواهی (توتالیتاریانیسم) یک مفهومِ قرن بیستمی است که به معنای در اختیار گرفتن قدرتِ مطلق توسط یک دولت یا گروه و یا یک فرد است. این واژه که در ابتدا در مورد رژیمهای فاشیستی به کار گرفته میشد، پس از جنگ جهانی دوم در مورد رژیمهایی با ایدیولوژی چپ نیز مورد استفاده قرار گرفت. این واژه در اصل به مثابۀ نقدی بر رژیمهای ضد آزادی است که در آنها فقط یک حزبِ واحد حکومت میکند، شکاف عمیقی بین دولت و جامعه وجود دارد، افراد جامعه مورد بازجوییهای پولیسی و قانونی مرتب قرار میگیرند و دولت کنترول زیادی بر اقتصاد اعمال میکند. بعضی از اندیشمندان بین رژیمهای خودکامه و تمامیتخواه تمایز قایل میشوند، ولی میتوان استدلال کرد که این تفاوت بیشتر به میزان مربوط است تا نوع؛ یعنی اینکه تمامیتخواهی فقط نوع افراطیترِ خودکامهگی است، و از اینرو بعضی اوقات کاربرد این واژه مورد تردید واقع میشود.
مسالۀ مجادلهبرانگیزِ دیگر این است که گفته میشود رژیمهای دست راستی، خودکامه هستند، درحالیکه رژیمهای دست چپی، تمامیتخواه اند. به نظر میآید صحیحتر این است که گفته شود رژیمهای دست چپی، اصالتاً استبدادی هستند، و رژیمهای طرفدار تمرکزِ قدرت نیز تمامیتخواه میباشند.
رژیمهای دست راستی نیز بسته به شرایط، ممکن است استبدادی یا تمامیتخواه باشند. علاوه بر این، در حالی که نباید اهمیت نهادهای لیبرال را دستکم گرفت، از سوی دیگر نباید این نهادها را همانطور که هستند هم مورد پذیرش قرار داد. تمرکز ثروت در جوامع لیبرال بدین معناست که به گونۀ مثال: رسانهها، آموزش و پرورش و خدمات بهداشتی، منافع گروههای ذینفع و صاحبان منافع را بازتاب میدهند، و از اینرو در جوامع مذکور، از آنچه که در نگاه اول به نظر میآید، موانع بیشتری در راه آزادی وجود دارد.
باید خاطرنشان ساخت دولت به خودیِ خود در حالی که یک نهاد تمامیتخواه نیست، ولی ادعای انحصار زورِ مشروع را دارد. از اینرو تمایزات خاصی بین دولت و جامعه وجود دارد، و این استدلال که دموکراسی خود نیز میتواند تمامیتخواه باشد، انتقاد از حق تعیین سرنوشت نیست؛ بلکه یک استدلال واقعی علیه دولتِ تمامیتخواه محسوب میشود.
با در نظرداشت این تعاریف، میتوان گفت که برخورد و نگاه آقای غنی به سیاست، در ظلِ ارزشهای دموکراتیک، نگاه خودکامهگی و تمامیتخواه است. او خوش میدارد که در رأسِ وزارتخانهها و ولایات هیچ مقام رسمییی حضور نداشته باشد تا دستِ او را در تحکم و قدرتنمایی بسته یا محدود بسازد.
Comments are closed.