احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:کیانوش دلزنده/ سه شنبه 18 حمل 1394 - ۱۷ حمل ۱۳۹۴
مقدمه
بخش نخست
تغییر و تحول در سازوکار قدرت خصوصاً از نیمه دوم قرن بیست، و پنهان شدن بسیاری از ابعاد آشکار و پنهانِ خشونت زیر نقاب سویههای پنهان و نظاممند، اندیشمندان معاصر را واداشته در واکاوی این مفهوم تجدید نظری نسبت به روایات سنتی و کلاسیکِ آن ارایه دهند. اسلاوی ژیژک از جمله این متفکران است که ضمن مقابله با توجیهات نظم حاکمِ جهانی در قبال مساله خشونت، سویههای رادیکال و پنهان خشونت در نظام سیاسی حاکم را افشا میکند. او در این راستا با وامگیری از «خشونت الهیاتی» والتر بنیامین این مهم را به ثمر میرساند. هدف این مقاله بررسی دیدگاه ژیژک در باب خشونت و سویههای پنهان آن است، آنهم با بهرهگیری از فرضی که خود ژیژک در کتاب خشونت به کار میگیرد: که «رودرویی مستقیم با خشونت ذاتاً تحیرزاست: بیزاری شدید از اقدامات خشونتبار و همدردی با قربانیان، پیوسته همچون کششی دامگونه، ما را از اندیشیدن باز میدارد و برای آن که بتوانیم بیطرفانه به بسط نظریِ گونهشناسی خشونت بپردازیم، باید بنا به تعریف، چشم بر تأثیر آسیبزای آن ببندیم.» در واقع بازاندیشی مجدد این فرض در راستای پرسش اصلیست که آیا عدم خشونت میتواند آلترناتیوی در برابر خشونت قرار گیرد؟ و یا اعتقاد به التزام خشونت دهشتناک در عرصه اخلاق محسوب میشود؟
اسلاوی ژیژک متفکری شناختهشده در عالم نظریه انتقادی میباشد. از او نمیتوان به عنوان ادامهدهندۀ مکتب فرانکفورت نام برد، ولی بیشک میتوان او را یک فیلسوف انتقادی دانست؛ مانندِ «میهالو مارکویچ» از اعضای مکتب پراکسیس اتفاقاً در زادگاه خودِ ژیژک «یوگسلاوی»، یا متفکرانی نظیر «دکتر لینگ»، « ارنست بکر»، «روبرتو یونگر»، «پائولو فریره» که هر یک در مکتب انتقادی قلم میزدند، ولی هیچیک را نمیتوان عضو مکتب فرانکفورت دانست.
از همین رو، «گفتمان وی در باب خشونت بهنحوی از انحاء وامدار یکی از شخصیتهای مجهول نظریه انتقادی، یعنی «والتربنیامین» است، که اتفاقاً اگرچه دوستی بسیار نزدیک هم با یکی از بنیانگذاران مکتب فرانکفورت «تیودور آدرنو» داشته و بسیاری از کتب و نوشتههای او توسط همین مکتب منتشر شده، او را نیز نمیتوان عضو مکتب فرانکفورت قلمداد کرد.»(Benjamin Pay, P 10)
والتر بنیامین با رساله «نقد خشونت» (۱۹۲۱) مناظره ناگشوده در باب خشونت مطرح کرده که تا کنون جدال بر سر آن ادامه دارد. خشونت در نگاه بنیامین بستری جدید پیدا میکند، بستری که اتفاقاً محل تصادمِ دیدگاه وی و ژیژک به شمار میرود. بستر مورد نظر نه در ساحت قانون، بلکه این بار؛ در ساحت عدالت و عرصه مناسبات اجتماعی اخلاقی، نگرشی جدید را به خشونت طلب میکند. درست در نقطه تصادم است،
که عرصه اخلاقی و عدالت ژیژک با چاشنی روششناسی هگلیِ خود که مخلوطی از مفاهیم روانکاوی لاکانی را نیز در بر دارد با گفتمان والتربنیامین گره میخورد. همین امر، صحن جدید و مینیاتوری به وجود میآورد، تا خشونت در آن قالبی نوین به خود بگیرد که در آن خشونتِ عریان به نفع خشونت پنهان، که نه منزه بلکه ترجیح داده میشود. ژیژک معتقد است که «رودرویی مستقیم با خشونت ذاتاً تحیرزاست: بیزاری شدید از اقدامات خشونتبار و همدری با قربانیان، پیوسته همچون کششی دامگونه، ما را از اندیشیدن باز میدارد و برای آنکه بتوانیم بیطرفانه به بسط نظریِ گونهشناسی خشونت بپردازیم باید بنا به تعریف، چشم بر تأثیر آسیبزای آن ببندیم.» (ژیژک، خشونت (پنج نگاه زیر چشمی)، ۱۳۸۹ : ۱۲)
جستار کوتاه پیش، که در بردارنده فرض اساسی ژیژک در کتاب «خشونت: پنج نگاه زیر چشمی» میباشد در برگیرنده چند مقوله پایه و اساسی است. الف: سوژه در رودرویی مستقیم با خشونت، قدرت اندیشیدن را از دست میدهد، که نوعی فاصلهگذاری میان سوژه و دیگری را طلب میکند و اینکه در پس دیگری مغاکی درک ناشدنی حضور دارد که نمیتوان با نگاه امانیستی رنگ لعاب رواداری به آن زد، چرا که سوژهگی از نظر او «تنها با میانجی رویاروی با یک سوژه آزاد دیگر است که «من» یک سوژه آزاد است.» (ژیژک، گزیده مقالات: ( نظریه، دین، سیاست): ۱۳۸۹ : ۴۳۵) گزینه دیگر، ب: خشونت عریان که بر سوژه نمایان میشود، خشونت پنهان را که مهمتر از خشونت عریان است، به نفع دومی مصادره میکند. زمانی که احساسات سوژه به فوریت غلیان پیدا میکند و فوران میشود، خود عاملی برای مخفی کردن لبههای تیز «خشونتِ عریان» است.
مقاله حاضر، آزمونی دوباره برای فرض ژیژک و تبیین این چرایی میباشد که چرا «خشونت پنهان» در نگاه او الویت بیشتری از خشونت عریان دارد؟ توان پاسخ به این سوال، بستری جدید به وجود میآورد که از قربانی و زورمند و حتا خشونت تعریف جدیدی ارایه دهیم. بستری که خشونت را نه در چهارچوب قانون، بلکه در مناسبات اخلاقی و از زاویه متفاوت، که برای مشاهده آن باید با نوعی کژنگری، زاویه دید خود را از تصاویری که صاحبان قدرت هر روز به بندهگان با استمداد از رسانههای خود میخورانند، فراتر رود. ژیژک زمانۀ معاصر را در احاطۀ فشارها و الزامات اخلاقی میبیند که توسط حاکمان قدرت مصادره شده اینکه «هرگونه فشار و الزامِ اخلاقی به منزلۀ نقابی دروغین برخشونت قدرت تفسیر میشود.» (همان : ۴۲۵)
Comments are closed.