- ۲۹ ثور ۱۳۹۴
چهارشنبه ۳۰ ثور ۱۳۹۴
در این روزها انتقاد از ناامن شدنِ شمال شدت گرفته است و برخی مقامهای دولتی و تحلیلگران باور دارند که شمالِ افغانستان در حالِ تبدیل شدن به وزیرستانِ شمالی است. همچنین، برخی مقامهای دولتی از جمله رییس مجلس نمایندهگان نیز خطرِ سقوطِ شهرها در شمال به دست داعش و طالبان را مطرح کردهاند.
شکی نیست که این ادعا در کنارِ ادعاهایِ دیگر مبنی بر رساندنِ مهمات و مواد جنگی به دشمن از طریق چرخبالها در شمال، مردم را هراسان ساخته است.
بنابراین، باید روشن شود که: عوامل و دلایلِ این وضعیت چیست، مسوولیتِ ناامنیها به چه کسانی برمیگردد، چه کسانی در درون نظام به طالبان یا داعشیان کمک میکنند و دهها سوالِ دیگر از این قبیل.
برخی فرماندهانِ ارتش در شمال و برخی از اعضای مجلس نمایندهگان باور دارند که وضعیت از درونِ سیستم خراب و شکبرانگیز شده است. با این حال، اگر امنیتِ شمال به آن حدی که گفته میشود، خراب شده باشد و طبق گفتههای غیررسمی، نزدیک به بیستهزار جنگجوی خارجی در شمالِ کشور جابهجا شده باشند (وزیر داخله حضور سههزار جنگجوی خارجی در شمال کشور را تأیید کرده است که بازهم حضوری اندک و غیرقابل نگرانی نیست)؛ سوال این است که چرا مقامهایی که در دولت هستند، در برابرِ چنین اوضاعی سکوت کردهاند؟ اگر برخی حلقات در حکومت به نفعِ دشمن کار میکنند، دیگرانی که به کشور میاندیشند، چه شهکارییی را انجام میدهند؟
به عنوان نمونه، وظیفه و رسالتِ معاون اولِ ریاست جمهوری، جناب جنرال عبدالرشید دوستم چست که فاریاب و سرپل، خانه و لانۀ داعش و طالبان شده است؟ فرماندهان و وارثانِ مقاومتِ ضد طالبان که هم در حکومت حضور دارند و هم در بیرون از حکومتاند، چه مسوولیتی دارند و چرا در این زمینهها خاموشاند؟ ریاست اجراییِ کشور که از آدرسِ جهاد و مقاومت حرف میزند، چه برنامهیی در اینباره دارد و همینگونه دیگر چهرههای جهادی و مقاومتی که در حکومتِ کنونی دارای وظایفِ کلان و کرسیهای مهماند، چه رسالتی برعهده دارند؟
اینها باید بدانند که تأمین امنیت از نخستین و اصلیترین وجایب و وظایفِ آنهاست. حداقل این مسوولان وظیفه دارند که مردم را از هر توطیه و دسیسهیی که در کشور جریان دارد، آگاه سازند.
از طرف دیگر، اگر کسانی میگویند که داعش و طالب و القاعده را صاحبانِ پروژهها به سوی شمال و از آنجا به سمتِ آسیای میانه و قفقاز گسیل میدارند تا روزگارِ روسها و حیات خلوتِ آنها در این حوزهها را تلخ و سیاه بسازند، پرسش این است که: در اینمیانه روزگارِ افغانستان چه میشود و آیا این کشور پامال نمیگردد و مردمش بارِ دیگر دربهدر نمیشوند؟
آیا آنهایی که خود را رهبر و بزرگ و سیاستمدار میدانند و در نظام پساطالبان، از آدرسِ مقاومت به سفرۀ قدرت و ثروت نشستهاند و به عنوان وزیر و وکیل و رییس خود را زندانی کردهاند، پاسخ و راهحلی برای این پرسشها دارند؟
بدون تردید، مسوولیتِ پاسخدهی به تمامِ این پرسشها را زمامداران و سیاستگرانِ شریک در سفرۀ قدرت و ثروتِ نظامِ پساطالبان به دوش دارند. آنها باید پاسخ بگویند و گرهِ این مشکل را بگشایند.
اما اینهمه در حالیست که با امضای سند تفاهم و همکاری میان امنیت ملی و دستگاه استخبارات نظامی پاکستان، سوالهای بسیارِ دیگری هم ایجاد شده است و مردم میخواهند بدانند در این کشور چه میگذرد و سرانجام چه خواهد شد.
گمانِ اغلبِ مردم این است که همۀ این بازیها از قبل برنامهریزی شده و اکنون، مراحلِ پایانیِ آن در دستِ اجراست. پیشبینی میشود که اگر در برابرِ این بازیها ایستادهگی نشود، اینبار افغانستان به میدانِ جنگِ مستقیمِ قدرتها تبدیل خواهد شد و دوباره بخش بزرگی از مردم آوارۀ کشورهای دور و نزدیک میشوند.
دولت وحدت ملی باید به گونۀ صادقانه به سوالات و نگرانیهای مردم پاسخ بگوید و از قرار گرفتن در مسیرِ تطبیقِ پروژههای کلانِ استخباراتیِ دنیـا احتراز جوید. در غیر آن، مردم خود برای بهدست گرفتنِ عنانِ سرنوشتِ خویش وارد میدانِ عمل خواهند شد!