علت بقاو تداوم پدیدۀ امــــپریالیــــسـم

گزارشگر:8 جدی 1392 - ۰۷ جدی ۱۳۹۲

mandegar-1بخش دوم 

علت فراز رانت امپریالیستی در جهان امروز را باید در خصلت و شکل و شمایلِ سرمایه‌داری واقعاً موجود در فاز فعلی گلوبالیزاسیون (شیوع بازار آزاد نیـولیبرالی) جست‌وجو کرد. در این فاز که از عمرش نزدیک به سی سال (از آغاز دهۀ ۱۹۸۰ به این‌سو) می‌گذرد، ادغام سرمایه همراه با تمرکز آن در دست انحصارات عمومی‌تر، جهانی‌تر و به‌ویژه مالی‌تر گشته، بیش از هر دوره‌یی در تاریخ ۱۳۵سالۀ مرحلۀ سرمایه‌داری انحصاری مرهون بقا و تداوم پدیدۀ امپریالیسم در جهان کنونی است.
این امپریالیسم با شکل و شمایل جدید (امپریالیسم سه‌سرۀ امریکا، اتحادیۀ اروپا و جاپان) با جهانی‌گرایی (گلوبالیزاسیون) ”دکترین مونرو” (تبدیل مناطق استراتژیکی و ژیوپلیتیکی جهان به حیاط‌های خلوت رأس نظام از یک‌سو و جهانی‌گرایی سازمان نظامی ناتو از سوی دیگر) امروز با توسل به جنگ‌های بی‌پایان مرئی و نامرئی و ماجراجویی‌های نظامی، تلاش می‌کند که با عبور (و برون‌رفت) نظام جهانی از بحران ساختاری، زنده‌گی یک درصدی‌های کشورهای مسلط مرکز در شمال و آقاها و آقازاده‌های متعلق به حاکمین کمپرادور کشورهای دربند پیرامونی و نیمه‌پیرامونی در جنوب جهان و شرق اروپا را تأمین و تضمین سازد. در واقع، امروز به برکت این امپریالیسم است که حرکت سرمایه در فاز فعلی‌اش (بازار آزاد نیولیبرالی) هر نوع مقاومت و مبارزه علیه تهاجم انحصارات پنج‌گانه در کشورهای دربند پیرامونی (افریقا، آسیا، امریکای لاتین و اقیانوسیه و حتا اروپای شرقی) را در هم کوبیده و درهای این کشورها را به روی هجوم کمپنی‌های فراملی متعلق به انحصارات پنج‌گانه و نتیجتاً استخراج و استحصال منابع طبیعی و انسانی این کشورها، باز نگه می‌دارد.
تحت این شرایط، ادامۀ نیاز برای حق قیام و انقلاب به‌روشنی امروز در التهابات و جنب‌وجوش های متنوع و گوناگون در اکناف جهان جنوب از انقلابات بولیواری در ونزوئلا گرفته تا بهاران عربی و افریقایی، منعکس است. علی‌رغم تفاوت‌های آشکار در ویژه‌گی‌ها و پیشینه‌های تاریخی این جنب‌وجوش‌ها، یک نکتۀ اساسی مشترک کلیۀ این جنبش‌ها را مثل حلقه‌های یک زنجیر به هم متصل می‌سازد و آن مبارزه برای نان، مسکن و آزادی است. توده های میلیونی در یونان، برازیل، ترکیه، بلغارستان و… دریافته‌اند که علی‌رغم تغییرات عظیم در شکل و شمایل نظام جهانی سرمایه، ادامۀ نیاز برای حق قیام و ضرورت استقرار جهانی بهتر نمی‌تواند بدون عبور از کلیت نظام جهانی سرمایه (سرمایه‌داری واقعاً موجود = امپریالیسم) میسر گردد.
سرمایه‌داری به‌ویژه در فازهای مختلف مرحلۀ انحصاری ـ امپریالیستی‌اش نخواسته و یا نتوانسته مولفه‌های جهانیِ بهتر را در جوامع انسانی طرح سازد، ولی عمل‌کردهای آن به‌ویژه در گسترۀ امپریالیستی‌اش شرایط را برای بروز نیروهای بالقوۀ عینی (کارگران و دیگر زحمت‌کشان و تهی‌دستان همراه با چالش‌گران ضد نظام) که خواهانِ استقرار آن‌چنان جهانی هستند را آماده ساخته است. امروز گسترش بی‌نظیر انتقال تولید کالاهای صنعتی بزرگ و کوچک از کشورهای امپریالیستی مرکز به کشورهای پیرامونی و نیمه‌پیرامونی و صدور و برگرداندن آن تولیدات به کشورهای مرکز برای فروش توسط انحصارات فراملی، پیوسته در حال افزایش است. این تغییر بزرگ (یعنی جهانی‌گرایی تولید از طریق انتقال) که در فاز فعلی امپریالیسم (امپریالیسم سه‌سره = ترویکا) در بیست و اندی سال گذشته از بعد از پایان جنگ سرد به این سو، پیوسته در کشورهای دربند پیرامونی و نیمه‌پیرامونی گسترده‌تر گشته، در تاریخ سرمایه‌داری انحصاری بی‌نظیر بوده است. واقعیت این است که این جهانی‌گرایی بدون اشتعال جنگ‌های امپریالیستی و پیـامدهای فلاکت‌بار (مهاجرت‌های اجباری، ابراستثمار نیروهای کار و زحمت، عروج انواع و اقسام بنیـادگرایی‌ها، تجارت جهانی سکس و… ) آن نمی‌توانست برای رأس نظام سرمایه میسر گردد.
نتیجه این‌که:
۱ـ بررسی اوضاع رو به رشد به‌ویژه در مناطق مهم ژیوپولیتیکی و استراتژیکی بخش‌های پیرامونی و نیمه‌پیرامونی نظام جهانی (جنوب) نشان می‌دهد که مردمان کشورهای این مناطق زمانی می‌توانند به آرمان‌های به‌حق تاریخی خود (عدالت اجتماعی = جهانی دیگر) برسند که بعد از گسست از امپریالیسم، خود را از بلاها و تألمات نظام فرتوت و بی‌ربط جهان سرمایه‌داری (جنگ‌های خانمان‌سوز مرئی و نامرئی، اقسام بنیادگرایی‌های دینی ـ مذهبی و دموکراسی‌های دم‌بریده و توسعه‌های لومپنی منبعث از آن‌ها و…) رها سازند. در مسیر این رهایی است که بشریت زحمت‌کش این کشورها با ایجاد یک ستاد رهبری در سطح ملت ـ کشوری خود باید به تهیه و تنظیم یک برنامۀ جامع و مستقل از نظام ـ که در آن سیاست خارجی به‌ویژه تجارت خارجی، در خدمت ساختمان نظم تولیدی درون‌محور (خود مختار و متکی به خود) قرار گیرد ـ اقدام کنند. در این راستا برای رهبران و دولت‌مردان کشورهای تازه رها یافته، ضروری است که به موازات استقرار استراتژی تداوم گسست از نظام جهانی سرمایه (اصل استقلال)، شرکت وسیع توده‌های مردمی را در تصمیم‌گیری‌های سیاسی و اجتماعی (اصل آزادی) از یک‌سو، و بهره‌مندی آن‌ها از رشد و توسعۀ اقتصادی کشور (عدالت اجتماعی) را از سوی دیگر، به دقت تعبیه و قاطعانه تأمین سازند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.