احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۸ جوزا ۱۳۹۴
سه شنبه ۱۹ جوزا ۱۳۹۴
علی پارسا
سقوط یمگان بهدست طالبان، از جهات بسیاری حایز اهمیت استـ هرچند که این سقوط مقطعی و کوتاهمدت باشد. اگر بازهم با قاعدۀ زرین هراسافکنی به این پدیده نگاه کنیم، همین که جمعی شورشی به یکی از ولسوالیهای کشور حمله میکنند و ادارۀ آن را بهدست میگیرند، خودبهخود بذر وحشت و دهشت در دلِ مردمِ آن منطقه و شهروندانِ سراسرِ کشور کاشته میشود. به این ترتیب، جدا از اینکه ادارۀ این ولسوالی تا چه وقت در دستانِ پرخونِ طالبان میماند، این موفقیت دستِ بالاتری به آنها میدهد. بهرغم اهمیتِ این موضوع، دیده میشود که در بهار امسال، سقوطهای اینچنینیِ برخی از ولسوالیها که معلولِ حملاتِ یکباره و غافلگیرانۀ دشمنان بوده، تجربۀ مکرریست که با وجود تشابهات در نوع و شکل رویدادها، اما تا کنون تدابیرِ خاصی برای پیشگیری از آن اتخاذ نشده است.
اگر نگاهی گذرا به مهمترین علل وقوعِ چنین تجاربِ تلخی بیندازیم، دیده میشود که در همۀ آنها علتهای مشابهی خودنمایی میکنند. به گونه مثال، مهمترین ویژهگیِ حملات اینچنینی توسط دشمن، سودجویی آنها از عنصر غافلگیری و غلبۀ آنی است. به عبارت دیگر، یکی از علل اصلیِ اینگونه سقوطها، عملکرد غافلگیرانۀ دشمن است. طالبان در همۀ این حملات میکوشند که با حداکثر توانِ ممکن به مواضعِ از پیش تعیینشده به شکل پیشبینیناپذیر و غافلگیرانه حمله کنند تا به این ترتیب، ابتکار عمل را از نیروهای امنیتیِ کشور بگیرند و توان تصمیمگیریِ ارگانهای امنیتی را فلج کنند. به این ترتیب، حملات سنگین و گستردۀ اینچنینی بر نقاط مختلف کشور، به شکل اتفاقی نیست، بلکه ریشه در استراتژیها و تاکتیکهای جنگی آنها دارد.
علت عمدۀ دیگرِ چنین سقوطهایی را اگر بخواهیم در صف رزمندهگان دلیر کشور نگاه کنیم، عدم پشتیبانی ولسوالیها و مناطق تحت هجوم توسط نیروهای حمایتی، یکی از علل عمده و تأثیرگذار است. در بسیاری از میدانهای نبرد دیده میشود که سربازانِ ما تا آخرین گلوله در برابر دشمن ایستادهگی میکنند، اما علیرغم تقاضاهای مکرر ارسال نیروهای کمکی، متأسفانه حمایت لازم و بههنگام صورت نمیگیرد و این امر منجر به افزایش تلفات نیروهای امنیتیِ کشور و سقوط جبهههای جنگ میشود. بخشی از این ناهماهنگیها و دیرکردها شاید به دلیل شرایط خاصِ ژیوپولتیکِ کشور و جغرافیایِ ناهموارمان طبیعی به نظر برسد؛ ولی با این وصف در مدیریت امور نظامی و جنگی، هیچگونه توجیهی برای چنین عملکرد مستأصلی نمیتوان یافت.
وقتی بحث از مدیریت امور دفاعی و امنیتی باشد، هرگونه کمکاری، ناهماهنگی و ناکامی در هر نقطهیی از کشور به شکل مستقیم به تدبیر مقاماتِ مسوول برمیگردد. در شرایط کنونی که وزارت دفاعِ کشور و بسیاری از ولایتها از جمله ولایت بدخشان با نظام سرپرستی اداره میشود، واضح است که مقام مسوولی وجود ندارد که تدبیری وجود داشته باشد! سخن گفتن از ناتوانیهای حکومت وحدتِ ملی و انگشت اتهام بلند کردن به شخص رییسجمهور و رییس اجراییه هم به نظر میرسد که راه به جایی نبرد. مشی نقد زمانی پاسخگو خواهد بود که روحیۀ انتقادپذیری حاکم باشد. از سوی دیگر، تنها زمانی یک دستگاه میتواند در قبالِ یک مسأله پاسخگو باشد که مکانیسم عملی لازم در آن تعبیه شده باشد. وقتی وزیر دفاعِ کشور و والی و فرمانده امنیتیِ یک ولایت تعیین نشده باشد، به این معناست که مکانیسم پاسخگو و مسوولی برای مدیریت عرصههای مختلف از جمله امنیت وجود ندارد و توقع برقراری امنیت در چنین وضعیتی خواب است و خیال است و جنون است و محال!
از سوی دیگر، در وضعیت کنونی با توجه به گزارشهای موجود، نهتنها نیروهای امنیتی محلی، بهموقع از سوی نیروهای حمایتی مورد پیشتیبانی قرار نمیگیرند؛ بلکه گاه نشانههایی از سهلانگاری عامدانه و کارشکنی هم در نهادهای امنیتی دیده میشود. اگر ادعاهای مکررِ بسیاری از مقامات حکومت پیشین و حکومت کنونی از جمله ادعای عطا محمد نور مبنی بر دستهای پنهانِ مسوولان حکومتی در ناامنیهای اخیرِ شمال را کمی جدی بگیریم، متأسفانه پی میبریم که این کمکاریها و ناهماهنگیها کاملاً اتفاقی و برحسب حادثه نیستند؛ بلکه اشباح قدرتمندی حتا در درون همین حکومت وجود دارد که ناامنی و بدامنی را به گونۀ دقیق و حسابشده در نقاط مختلف توزیع و کنترول میکنند.
اگر با طرح چنین ادعایی برچسب «توهم توطیه» نخوریم، باید پذیرفت که تداوم چنین ناامنیها در نقاط مختلف کشور به نفع هیچ کس و طرفی نیست؛ چه آنها که برای دست یافتن به اهداف سمتی و منطقهییِ فروملیشان ناامنی در شمال و یا هر منطقۀ دیگر کشور را به نفعِ خود میدانند و چه آنها که ممثلِ ارادۀ کشورهای دیگر در داخل افغانستان هستند، همهگی باید دریابند که تداوم و توسعۀ این ناامنیها به نفع هیچ جناحی نیست.
پاکستان به عنوان عمدهترین حامی و پشتیبانِ هراسافکنی در افغانستان هم بهخوبی به راز این قاعده پی برده است. رشد هراسافکنی در افغانستان همواره سبب گسترش حملات هراسافکنانه در خود آن کشور هم شده است. تلاش پاکستان برای حل معضل کشتار مسلمانان در میانمار هم بیش از آنکه ناشی از روحیۀ اسلامگرایی پاکستانیها باشد، از هراس این کشور مبنی بر رشد شکافهای قومی ـ مذهبی در منطقه ناشی میشود. حالا پاکستانیها بهخوبی میدانند که هرچند حمایت از تروریسم در افغانستان میتواند بخشی از منافع راهبردی این کشور را در خاک افغانستان تضمین کند، اما در آنِ واحد تهدیدات استراتژیکی هم برای خود آن کشور به ارمغان میآورد که گاهی این کشور را تا سرحدِ جنگ داخلی تهدید میکند.
رییسجمهور غنی هم تا کنون همۀ کارتهای خود را برای ساختن جادۀ صلح از خاک پاکستان و عربستان سعودی مصرف کرده است. این در حالی است که علتالعللِ بسیاری از این ناامنیها گاهی در داخل خاکِ کشور نهفته است. حکومت وحدت ملی به جای دست طلب دراز کردن به سوی دیگران، باید عزم خود را برای پیشگیری از رویدادهایی مانند یمگان جزم کند. اگر سقوط مناطقی مانند ولسوالی یمگان، در کنار سایر مضرّات، سبب تقویت دستگاه تبلیغاتی دشمن میشود، بازپس زدن آنها و پیشگیری از به ثمر نشستن حملاتِ این چنینی هم، سبب تضعیفِ روحیۀ دشمن و امیدواری مردم میشود.
Comments are closed.