احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۹ جوزا ۱۳۹۴
چهار شنبه ۲۷ جوزا ۱۳۹۴
عبدالحفیظ منصور
بخش سوم
نهضت آزادی زنان، بزرگی مغز مردان بر زنان را نمیپذیرد و توانایی جسمانی مردان را نیز نسبت به زنان ناموجه میخواند. این نهضت استدلال میورزد که زیر نام جنسیت، بیداد جا گرفته است؛ زیرا از رهگذر فیزیکی در صورت مقایسۀ وزن مردان نسبت به زنان، حجم مغز زنان بیشتر از مردان میباشد، نه کمتر از آن. از آن گذشته نظر به تقسیم کاری که از گذشتههای دور میان زن و مرد صورت گرفته، مردان به موجب اشتغال به امور دشوار، دارای عضلات نیرومند شدهاند و برعکس زنان خانهنشین، اندام ضعیفی یافتهاند. پرسش اینجاست اگر مردان بهسان زنان از کار و فعالیت محروم میماندند و جلو کار و کوشش آنها گرفته میشد، قدرتمندتر از زنان بار میآمدند؟ علاوه بر آن، در جوامع سنتی مسالۀ عضله میتواند برتری بوده باشد، ولی در کشورهایی که کارها بهوسیلۀ ماشین صورت میگیرد، تقسیم کار به خصوصی و عمومی چه منطقی را برمیتابد؟
در حال حاضر دستههایی از فمینیستهای تندرو به برابری حقوق زن و مرد قانع نیستند. آنها از برتری زنان نسبت به مردان سخن میگویند: باورشان این است که مردان با خوی درشتی که دارند، باعث جنگها و کشمکشهای خونین و زیانباری شدهاند. از دید آنها زمانی وضعیت جامعه بشری بهبود پیدا میکند که زنان در تصمیمگیریهای کلانِ سیاسی نقش تعیینکننده یابند. آنها مدعیاند که مادر بودن یک زن، به وی مفهوم زندهگی و آسایش را فهمانده است و استعداد زنان در امر گفتوگو موجب آن خواهد شد که دیپلماسی و مذاکرات مجال بهتری یابد و از تنشها و انتقامجوییها به قدر چشمگیری کاسته شود.
حقوق مساوی یا مشابه؟
بشر امروز دیگر به همه چیز کار دارد، هیچ جایی از دخالت او بیرون نیست، مرزی را به رسمیت نمیشناسد. این بشر روابط جنسی را دگرگون کرده و همجنسگرایی را قانونی ساخته است. زاد و ولد را در کنترول خویش درآورده است؛ این والدین است که برمیگزینند پسر یا دختر، آنهم با چه رنگ و قیافه. بشر امروز، گذشته از اینکه سر تاسِ خویش را پُرمو میسازد و بینیاش را به شکل دلخواه درمیآورد، گاهی هم آرزوی آن را در سر میپروراند تا جنسیت خویش را عوض بدارد. تردیدی نیست این بشر همانگونه که تحمل نشستن ماکیان بر سر تخم را به مدت ۲۰ روز ندارد و برای تولید چوچۀ مرغ، از ماشین آلات استفاده میبرد؛ به مدد پیشرفت تکنالوژی بهزودی ماشین تولید چوچۀ آدمی را نیز به فعالیت درآورد و آنگاه است که تازه روشن خواهد شد که بشر قرنها دیر از جا جنبیده است و به موضوع بینهایت مهم حقوق زن، غفلت سنگینی روا داشته است. گویی دست نیرومندی در کار است تا بشر را در بیرون از خود سرگرم نگه دارد؛ دربارۀ حیات وحش نگران باشد، برای حفظ انواع پرندههای نادر و کمیاب چارهاندیشی کند، سیارههایی را در دوردستهای کهکشان به شناسایی گیرد و به شمار سیارات با گذشت هر روز یکی دیگر بیفزاید، اما وقت اندیشیدن دربارۀ خود را نداشته باشد. به هر صورت، در حال حاضر دو دیدگاه متخاصم درباره زنان وجود دارد که بدین شرحاند:
دیدگاه نخست
این نظریه بر پایۀ تفاوت طبیعی میان زن و مرد استوار است؛ تفاوتی که منشای فیزیولوژی دارد و نمیتوان آن را از میان برداشت. از اینرو طبیعت این دو جنس، اقتضای کارهای متفاوتی را دارند. مرتضی مطهری در «نظام حقوق زن در اسلام» این دیدگاه را چنین شرح داده است:
«از لحاظ جسمی: مرد به طور متوسط درشتاندامتر و زن کوچکاندامتر، مرد بلندقدتر و زن کوتاهقدتر، مرد خشنتر و زن ظریفتر، صدای مرد کلفتتر وخشنتر و صدای زن نازکتر و لطیفتر، رشد بدنی زن سریعتر و رشد بدنی مرد کُندتر است. حتا گفته میشود جنین دختر از جنین پسر سریعتر رشد میکند. رشد عضلاتی مرد و نیروی بدنی او از زن بیشتر است. مقاومت زن در مقابل بسیاری از بیماریها از مقاومت مرد بیشتر است. زن زودتر از مرد به مرحلۀ بلوغ میرسد وزودتر از مرد هم از نظر تولید مثل از کار میافتد، دختر زوتر از پسر به سخن میآید. مغز متوسط مرد از مغز متوسط زن بزرگتر است، ولی با در نظر گرفتن نسبت مغز به مجموع بدن، مغز زن از مغز مرد بزرگتر است. ریۀ مرد قادر به تنفس هوای بیشتری از ریۀ زن است و ضربان قلب مرد سریعتر میباشد.
از لحاظ روانی: میل مرد به ورزش، شکار وکارهای پُرحرکت و جنبش بیش از زن است. احساسات مرد مبارزانه و جنگی، و احساسات زن صلحجویانه و بزمی است. مرد متجاوزتر و غوغاگرتر و زن آرامتر و ساکتتر است. زن از توسل به خشونت دربارۀ دیگران و دربارۀ خود پرهیز میکند و به همین دلیل خودکشی زنان کمتر از مردان است. مردان در کیفیت خودکشی از زنان خشنتر اند. مردان به تفنگ، دار، پرتاب کردن خود از روی ساختمانهای مرتفع متوسل میشوند و زنان به قرصهای خوابآور و تریاک و امثال اینها. احساسات زن از مرد جوشانتر است و از مرد سریعالهیجانتر؛ یعنی زن در اموری که مورد علاقه یا ترسش است، زودتر و سریعتر تحت تأثیر احساسات خویش قرار میگیرد. مرد سردمزاجتر از زن است. زن به زینت و زیور و جمال و آرایش و مدهای مختلف علاقۀ زیاد دارد. احساسات زن بیثباتتر از مرد است. زن از مرد محتاطتر، مذهبیتر، پرحرفتر، و ترسوتر و تشریفاتیتر است. احساسات زن مادرانه است و این احساسات از دوران کودکی در او نمودار میشود. علاقۀ زن به خانواده و توجه ناآگاهانۀ او به اهمیت کانون خانوادهگی بیش از مرد است. زن در علوم استدلالی و مسایل خشک عقلانی به کمال میرسد ولی در ادبیات، نقاشی و سایر مسایل که با ذوق و احساسات مربوط است، دست کمی از مرد ندارد. مرد از زن بیشتر قدرت کتمان راز دارد و اسرار ناراحتکننده را در درون خود حفظ میکند و به همین دلیل، ابتلای مردان به بیماری ناشی از کتمان راز بیش از زنان است. زن از مرد رقیقالقلبتر است و فوراً به گریه و احیاناً به غش متوسل میشوند.
از نظر احساسات به یکدیگر: مرد بندۀ شهوت خویشتن است و زن در بند محبت مرد. مرد زنی را دوست میدارد که او را پسندیده و انتخاب کرده باشد. و زن مردی را دوست میدارد که ارزش او را درک و دوستی خود را قبلاً اعلام کرده باشد. مرد میخواهد شخص زن را تصاحب کند و در اختیار بگیرد و زن میخواهد دل مرد را مُسخَّر کند و از راه دل بر او مسلط شود. مرد میخواهد از بالای سر زن بر او مسلط شود و زن میخواهد از درون قلب مرد بر مرد نفوذ کند. مرد میخواهد زن را بگیرد، زن میخواهد او را بگیرند. زن از مرد شجاعت و دلیری میخواهد و مرد از زن زیبایی و دلبری. زن حمایت مرد را گرانبهاترین چیزها برای خود میشمارد. زن بیش از مرد قادر است بر شهوت خود مسلط شود. شهوت مرد ابتدایی و تهاجمی است و شهوت زن انفعالی و تحرکی.
زنان عوارض زنانهگی اعم از قاعدهگی و آبستنی و زایمان دارند و بیش از یک بار در سال نمیتوانند باردار شوند و تقریباً در ۵۰ سالهگی قدرت زایایی خود را از دست میدهند، ولی مردان عوارض مشابهی مانند زنان ندارند و هر روز میتوانند چندین زن را آبستن کنند، همچنین تا ۷۰ سالهگی امکان آبستن کردن را دارند.»
دکتر الکسیس کارل برندۀ جایزۀ نوبل نیز از طرفداران وجود تفاوت طبیعی میان زن و مرد است. او نه تنها خواستار کارهای معین برای زن و مرد میباشد، حتا نظام آموزشی متفاوتی را برای دختران و پسران تجویز میدارد و میگوید:
«اختلاف طبیعی که بین زن و مرد موجود است، فقط از نظر شکل مخصوص دستگاه تناسلی و حرکات و فعالیتهای آنها با طرز تعلیم و تربیت نیست، بلکه این اختلاف علل و موجبات زیادی دارد. اعضای تناسلی زن دارای خواصی است که در نتیجۀ فعل و انفعالات شیمیایی، تغییرات و تحولات شگرف و قابل ملاحظهیی پیدا میکند و چون مردم به این تحولات اساسی توجه ندارند، بلکه یک دسته از مردم روی جهالت و نادانی از جنس زن حمایت میکنند و برای آنها یک نوع تعلیم و تربیت و یک نوع کار و یک نوع فعالیت و توانایی و مسـوولیت قایل میشوند، در حالی که بین خلقت زن و مرد تفاوت زیاد است.
… از طرف دیگر چیزی که خیلی مهم و قابل توجه میباشد، این است که نباید پرورش روحی و نوع زندهگی پسر و دختر را با یک فرمول انجام داد. اشخاصی که تعلیم و پرورش اطفال را بر عهده دارند، بایستی مخصوصاً متوجه این موضوع بشوند که چون وضع ساختمان جسمی و روحی دختر و پسر با هم فرق زیاد دارد، در پرورش و طرز تغذیۀ آنها نیز باید تفاوت زیادی قایل شوند. بین دو جنس زن و مرد اختلاف زیاد موجود است و به همین نسبت تمرین خارجی نیز باید در هر مورد این تفاوتها را از نظر دور ندارند.»
سیمون دوبووار به پهلوهای دیگری از تفاوت میان مرد و زن چنین اشاره میدارد:
«جسم زن را اعمال هورمونی مشخص میکند. به طور متوسط، زن کوچکتر و سبکتر از مرد است، استخوانبندیاش ظریفتر، لگنش پهنتر و منطبق با اعمال بارداری و وضع حمل است؛ بافتهای مفصلیاش نگهدارندۀ چربی است و شکلهای پیکرش بیش از پیکر مرد کروی شکل است؛ حالت کلی، یعنی مورفولوژی، پوست، سیستم موی اندام و غیره در دوجنس با هم تفاوت آشکار دارد. قدرت عضلاتی در زن خیلی کمتر است، تقریباً دو سومِ نیروی عضلاتی مرد. زن نیروی تنفسی کمتری دارد: ریهها، نای و حنجرۀ زن کوچکتر است؛ اختلاف حنجره، تفاوت صدا را به دنبال دارد. وزن مخصوص خون زن کمتر است: ثبات هموگلوبین کمتر است؛ از اینرو، زنها بنیۀ ضعیفتری دارند و آمادهگیشان برای کمخونی بیشتر است. نبضشان تندتر میزند، سیستم عروقیشان ناپایدارتر است: به آسانی سرخ میشوند. به طور کلی، ناپایداری یکی از ویژهگیهای نمایان اورگانیسم آنهاست. اما در مردها از جمله ثباتها یکی پایداری در متابولیسم کلسیم است؛ در حالی که زن خیلی کمتر از مرد املاح آهکی ذخیره میکند و مقداری از آن را هم در ایام قاعدهگی و بارداری از دست میدهد. به نظر میرسد که تخمدانها در مورد کلسیم عمل کاتابولیک انجام میدهند؛ این ناپایداری در تخمدانها و نیز در تیروییدها که در زن بزرگتر از مرد است، بینظمیهایی پدید میآورد و بیقاعدهگیها و ترشحهای درونریز، بر سیستم اعصاب سمپاتیک اثر میگذارد و کنترول عصبی و عضلاتی به طور کامل صورت نمیگیرد. این ناپایداری وعدم کنترول، تأثیرهای هیجانی را به دنبال دارد که مستقیماً به نوسانهای گردش خون مربوط میشود: تپش قلب، سرخی و غیره؛ و از اینجا است که زنها دستخوش تظاهرات تشنجآلود از قبیل گریه، خندههای شدید و بحرانهای عصبی قرار میگیرد.»
بر پایۀ این نظریه، اختلاف میان زن و مرد یک امر طبیعی و اجتنابناپذیر است و هرگز نمیتوان آن را نادیده انگاشت. وجود تفاوت میان دو جنس زن و مرد، فضیلت یکی بر دیکری را اثبات نمیکند، بلکه یکی را نسبت به دیگری نیازمند ساخته است، و تنها با هماهنگی و همنوایی هر دوجنس، نیازمندیهای یکدیگرشان مرفوع میشود. بر اساس تفاوتهای موجود در طبیعت زن و مرد، یکی شایستۀ اجرای امور عمومی، و دیگری سزاوار فعالیتهای خصوصی میباشد. با نادیده گرفتن این امر و سپردن امور زندهگی بدون مراعات مسالۀ جنسیت، افزون بر اینکه نظم زندهگی مختل میشود، در حق هر دو جنس ظلم صورت میگیرد. اما در حوزه جغرافیاییمان وجود تفاوت میان زن و مرد به شکل هولناکی تفسیر گردیده است، و زیر نام دین و حفظ عصمت و شرافت، به زنان به قول دکتر شریعتی کلکسیونی از «نه»، «نرو»، «نکن»، «نبین»، «نگو»، «نشناس»، «ننویس»، «نخواه» و «نفهم» تحویل داده شده است.
Comments are closed.