احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۰ سرطان ۱۳۹۴
یک شنبه ۲۱ سرطان ۱۳۹۴
این روزها هم جبهاتِ جنگ در برخی ولایتهای کشور داغ است و هم بحثِ صلح برای نخستینبار وارد مرحلۀ نخستینِ خود شده است.
مردم افغانستان هنوز نمیدانند که جنگ را باور کنند یا روند صلح را و آیا جنگی که از بازیهای استخباراتی و منافع قدرتهای بزرگ و رقابتهای بینالمللی نشأت میگیرد را میشود یکشبه در نشستی در اسلامآباد یا جایی دیگر، به صلح تبدیل کرد.
چنانکه میبینیم؛ جنگ منافع، بازی قدرتها و جنگهای استخباراتی، بهسرعت افغانستان را دستخوش حوادث سیاسیِ ماحولِ خود گردانیده و در نبود ثبات سیاسی، این کشور به مسیرهای خطرناک کشانیده شده است. پس از روی کار آمدن حکومت نو؛ آهنگِ صلح با طالبان همزمان با حملات و خشونتهای بیسابقۀ آنها و موازی با آن، موج وحشتآفرینی بهنام داعش، میدانی شدنِ یکبارهگیِ آیاسآی و امضای تفاهمنامه، تحرکات منطقهیی و فرامنطقهیی، از جمله مولفۀهایی میباشند که فقط در محور یک بازیِ جدید قابل جمع اند.
هرچند در ماهیت و اهدافِ این پروژۀ کلان تفاوتی وجود ندارد، اما در مرحلۀ تطبیق، نقش مدیریتی آن در افغانستان دچار چالشها و موانعِ کلان میباشد؛ زیرا حکومت آسیبپذیر است و فاقد توانمندی مدیریتِ اوضاع، چه رسد به اینکه بتواند با ایجاد یک مرجعیت ملی، نقش خود را در تثبیت جایگاه افغانستان و در راستای منافع کشور، روشن و برجسته سازد.
مشکل رهبری و مدیریت، مشکل آجنداهای مختلف در درون دولت، مشکل انحصار و تمرکزگرایی و عدم توازن قدرت، مشکل مخفیکاریها و بیاعتمادیها، بخشی از مشکلاتِ حکومت و به همین منوال، موانع جدیِ فرارویِ این پروژۀ کلان پنداشته میشوند. رویهمرفته این تنها مانع نیست، بلکه فکتورهای جدیتر وضعیتِ رو به رکودِ زندهگیِ معیشتی مردم، دوری موقعیتِ تودههای مجاهدین و نخبهگانِ ملیگرا و پتانسیل عکسالعملِ کشورهای منطقه، بخش عمیقترِ چالشها به شمار میروند.
این مشکلات، موانع و چالشها فقط یک راه دارد: ایجاد توازنِ قدرت در نظام سیاسی، در هر دو بعد ساختاری و سطح رهبری، و مدیریت در تشکیل دولت نیرومند ملی. در غیر آن، پروژهها فقط مصرف داخلی خواهند داشت و در همین جغرافیا دفن خواهند شد.
پایان تراژیک پروژۀ کلانِ شوروی سابق در رسیدن به آبهای گرم را با رهبری و مدیریت و نظام سیاسی وقت در جغرافیای همین سرزمین، همه شاهد بودیم. فقط در فاصلۀ کوتاه سه دهۀ قبل، شوروی ها زمین گیر شدند، جنگ سرد پایان یافت و اما تراژیدی افغانستان تا هنوز ادامه دارد.
اینبار بنا بر تفاوتهای زمانی اگر تجدید نظر صورت نگیرد، ظهور قدرتهای محلی و ایجاد جغرافیای مراکز قدرت، امری اجتنابناپذیر خواهد گردید و آرزوی رسیدن به دولت – ملت و دولت ملی را از ریشه برخواهد کند. به هر صورت، نشست شانگهای و فعال شدنِ کشورهای حوزۀ بریکس و نیز میدان دادن پاکستان به گفتوگوهای صلح، فرصتهاییاند که دولتِ ما در پیش روی خود دارد و باید از آنها به هدفِ کاهش ناامنیها و نیز تثبیت منافع افغانستان استفاده بَرد.
حالا ما در شرایطی قرار داریم که میتوانیم یک اجماع جدیدِ جهانی را برای مبارزه با تروریسم( طالب و داعش) به وجود آوریم؛ اما نیاز داریم که قدرتهای جهان و منطقه را وادار کنیم که در کنار افغانستان بایستند. ولی این در صورتی ممکن است که افغانستان برای دست یافتن به صلح، میان اینهمه پیچیدهگی، یک خط مشی و راهبردِ منظم داشته باشد و نیز دولت موجود، آیینۀ تمامنمای مردم و قابل اعتمادِ همه شود. مسلماً بعد از رسیدن به چنین قدرتی، میتوانیم به عنوان یک طرف، هم با پاکستان و هم با طالبان وارد گفتوگو و مذاکره شویم و قدرتهای منطقه و جهان نیز ما را جدی بگیرند. در غیر آن، دولتِ تکقومی فقط میتواند در زیرِ سایۀ بازیهای استخباراتی با حفظ وضعیت موجود، برای مدتی محدود به دوامِ خود ادامه دهد و بس!
Comments are closed.