به تبلیغات سوسیالیستیِ روشن‌فکران نباید اطمینان کرد

- ۲۹ سرطان ۱۳۹۴

سه شنبه ۳۰ سرطان ۱۳۹۴

 

لودویگ فون میزس
برگردان: محسن رنجبر

mnandegar-3رهبران روشنفکر ملت‌ها، مغلطه‌هایی را که در شرف نابودسازی آزادی و تمدن غربی هستند، پدید آورده و اشاعه داده اند. روشن‌فکران به تنهایی مسوول قتل‌عام‌هایی اند که از نشانه‌های ویژۀ قرن ما هستند. تنها آن‌ها می‌توانند این روند را وارونه کنند و راه را برای حیات دوبارۀ آزادی هموار سازند.
بسیاری از افراد بر این باورند که گریزی از پیدایی توتالیتاریسم نیست. می‌گویند که «موج آینده»، بشر را بی‌آن‌که راه گریزی داشته باشد، به سوی نظامی می‌برد که در آن همۀ امور انسانی از سوی دیکتاتورهای قَدَر قدرت مدیریت می‌شود. مبارزه با فرامین اسرارآمیز و ناشناختۀ تاریخ سودی ندارد.
حقیقت این است که بیشتر افراد از جسارت و توانایی ذهنی لازم برای ایستاده‌گی در برابر نهضتی همه‌گانی، هر اندازه هم زیان‌بار و نسنجیده باشد، بی‌بهره اند. بیسمارک روزگاری عدم آن‌چه را که شجاعت مدنی یا به بیان دیگر، دلیری در پرداختن به مسایل عمومی از سوی هموطنانش می‌خواند، محکوم کرد. اما شهروندان دیگر کشورها نیز هنگامی که با خطر دیکتاتوری کمونیستی روبه‌رو می‌شدند، دلیری و عقلانیت بیشتری از خود نشان نمی‌دادند یا به‌آرامی و بی‌سر و صدا یا با ترس و کم‌دلی ایرادهایی پیش پا افتاده را بر زبان می‌آوردند.
نقد تنها برخی ویژه‌گی‌های تصادفی برنامه‌های سوسیالیستی، مبارزه با سوسیالیسم نیست. با حمله به موضع بسیاری از سوسیالیست‌ها دربارۀ کنترل طلاق و تولد یا اندیشه‌های آن‌ها پیرامون هنر و ادبیات، سوسیالیسم را رد نمی‌کنیم. مخالفت با پا فشاری مارکسیست‌ها بر اینکه نظریۀ نسبیت یا فلسفۀ برگسون یا روان‌کاوی، مهملات «بورژوازی» است، کفایت نمی‌کند. آن‌هایی که تنها گناه بلشویسم و نازیسم را گرایش‌های ضد مسیحی‌شان می‌دانند، به گونه‌یی ضمنی باقی این برنامه‌های خون‌بار را یک‌سره تایید می‌کنند.
از سوی دیگر، ستایش نظام‌های توتالیتر به‌خاطر دستاوردهای ادعایی آن‌ها که هیچ ارتباطی با اصول سیاسی و اقتصادی‌شان ندارد، حماقت محض است. معلوم نیست که گفته‌هایی مبنی بر این‌که قطارها در ایتالیای فاشیستی طبق برنامه حرکت می‌کردند و تعداد تخت‌های نامرغوب هوتل‌ها رو به کاهش بود، درست است یا خیر؛ اما این موضوع به هر روی اهمیتی در مسالۀ فاشیسم ندارد. هواخواهان این مشرب با فلم، موسیقی و خاویار روسیه از خود بی‌خود می‌شوند. اما در کشورهای دیگر و تحت دیگر نظام‌های اجتماعی، موسیقی‌دانان بزرگتری زندگی می‌کردند؛ فلم‌های خوبی در دیگر کشورها نیز ساخته می‌شد و بی‌تردید مزۀ مطبوع خاویار نیز امتیازی برای جنرال استالین نبود. زیبایی بالرین‌های روس یا ساخت یک نیروگاه بزرگ برق در دنایپر هم قتل‌عام کولاک‌ها را جبران نمی‌کند.
خواننده‌گان مجله‌های فلم و طرفداران سینما به دنبال فلم‌هایی دل‌انگیز و خوش‌منظره اند. نمایش‌های پر زرق و برق اپرایی فاشیست‌ها و نازی‌ها و رژه‌گردان‌های ارتش سرخ، دوست‌داشتنی و خواستنی اند. گوش دادن به سخنرانی‌های رادیویی دیکتاتور سرگرم‌کننده‌تر از مطالعۀ رساله‌های اقتصادی است. کارآفرینان و فن‌شناس‌هایی که زمینه را برای پیشرفت اقتصادی می‌چینند، در انزوا فعالیت می‌کنند. کارشان مناسب آن نیست که روی پردۀ سینما به تصویر کشیده شود، اما دیکتاتورها که سخت سرگرم گستراندن مرگ و ویرانی اند، به گونه‌یی شگفت‌آور جلوی چشم عموم مردم هستند. با لباس نظامی بر تن، بورژوازی بی‌روح و پژمرده در لباس‌های ساده را از نگاه سینماروها پنهان می‌کنند.
مسایل مربوط به سازمان‌دهی اقتصادی جامعه برای گفت‌وگوی نه چندان جدی در میهمانی‌های متداول عصرانه مناسب نیست. هم‌چنین در گردهمایی‌هایی عمومی‌یی که سخنرانی‌های غرای عوام‌فریبانه در آن‌ها انجام می‌شود، به خوبی نمی‌توان به این مسایل پرداخت. این‌ها موضوعاتی جدی اند و به مطالعاتی دقیق و پُرزحمت نیاز دارند. نباید با سبک‌سری به آن‌ها پرداخت.
تبلیغات سوسیالیستی هیچ‌گاه با مخالفتی آشکار روبه‌رو نشد. نقد ویران‌گری که اقتصاددانان، بیهوده‌گی و امکان‌ناپذیری برنامه‌ها و مشرب‌های سوسیالیستی را به میانجی آن نشان دادند، به شکل‌دهنده‌گان افکار عمومی نرسید. دانشگاه‌ها نه تنها در اروپای قاره‌یی که در آن تحت مالکیت و مدیریت دولت بودند، بلکه حتا در کشورهای آنگلوساکسون، عمدتاً زیر سلطۀ فضل‌فروشان سوسیالیست و دخالت‌گرا بودند. سیاست‌مداران و دولت‌مردان که نگران بودند که مبادا محبوبیت خود را از کف دهند، با شور و شوق از آزادی دفاع نکردند. سیاست آرام‌بخشی که وقتی در مورد نازی‌ها و فاشیست‌ها به کار بسته می‌شد، نقدهای زیادی را به خود دیده بود، چندین دهه به گونه‌یی فراگیر در قبال همه دیگرگونه‌های سوسیالیسم به کار بسته شد. این سرخورده‌گی بود که نسل در حال رشد را به این باور رساند که پیروزی سوسیالیسم گریزناپذیر است.
این درست نیست که توده‌ها با جوش‌وخروش در پی سوسیالیسم هستند و هیچ راهی برای ایستاده‌گی در برابر آن‌ها وجود ندارد. توده‌ها به این خاطر جانب سوسیالیسم را می‌گیرند که به تبلیغات سوسیالیستی روشن‌فکران اطمینان می‌کنند. روشن‌فکران افکار عمومی را شکل می‌دهند، نه مردم عادی. این توجیهی‌ از سوی روشن‌فکران است که باید در برابر توده‌ها سپر انداخت. آن‌ها خود، اندیشه‌های سوسیالیستی را پدید آورده اند و در گوش توده‌ها خوانده اند. هیچ کارگر یا کارگرزاده‌یی به گسترش برنامه‌های دخالت‌گرایانه و سوسیالیستی کمک نکرده.
نویسنده‌گان آن‌ها همه از محیطی بورژوازی برآمده اند. مردم عادی، نوشته‌های پیچیدۀ ماتریالیسم دیالکتیک، دست‌نوشته‌های هگل پدر مارکسیسم و ناسیونالیسم ستیزه‌جویانۀ آلمانی، کتاب‌های جورج سورل، ژانتیل و اشپنگلر را نمی‌خواندند. این نوشته‌ها توده‌ها را مستقیماً برنمی‌انگیخت. این روشن‌فکران بودند که آن‌ها را رواج دادند.
رهبران روشنفکر ملت‌ها، مغلطه‌هایی را که در شرف نابودسازی آزادی و تمدن غربی هستند، پدید آورده اند و اشاعه داده اند. روشن‌فکران به تنهایی مسوول قتل‌عام‌هایی اند که از نشانه‌های ویژۀ قرن ما هستند. تنها آن‌ها می‌توانند این روند را وارونه کنند و راه را برای زنده‌گی دوباره آزادی هموار سازند. نه نیروهای خیالی «تولیدی مادی»، بلکه خرد و اندیشه‌ها روند امور انسانی را تعیین می‌کنند. آن‌چه برای متوقف ساختن گرایش به سوسیالیسم و استبداد نیاز است، شجاعت اخلاقی و معرفت عمومی است.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.