هویتِ قومی و فرهنگی در کش‌وقوسِ مدرنیته

گزارشگر:عبداللطیف پدرام/ سه شنبه 7 میزان 1394 - ۰۶ میزان ۱۳۹۴

بخش سوم و پایانی

mnandegar-3من نسبت به هویت‌های ملی و هویت‌های قومی برخورد ذات‌گرایانه ندارم. هویت ملی اساساً مدرن است و نه ازلی. وفاداری و هویت‌یابی‌های پیشامدرن قومی و منطقه‌یی بودند. آرام‌آرام در زیر سقف سیاسی دولت ملی گنجانیده شده‌اند. شکل‌گیری فرهنگ ملی به خلق فرهنگ یک‌پارچه از طریق آموزش‌های علمی، تعمیم زبان یا یک گویش به سراسر کشور کمک ‌کرد. فرهنگ ملی یک گفتمان است؛ یعنی شیوه‌یی از ساختن معانی که هم بر اعمال‌مان و هم درک از خودمان تأثیر دارد و آن را سازمان می‌دهد. فرهنگ‌های ملی هویت‌هایی را به وسیلۀ تولید معنایی دربارۀ «ملت» می‌سازند. چیزهایی که ما به آن هویت‌یابی می‌کنیم، شامل داستان‌هایی‌‎اند که دربارۀ ملت گفته می‌شوند. خاطراتی که دوران کنونی ملت را به گذشته‌اش وصل می‌کند. تصاویری که یک ملت را می‌سازند. این همان چیزی است که آن را بندیکت اندرسون آن را جوامع خیالی می‌نامد. فعل انفعال هم در هویت‌های محلی همین گونه است. آن‌‌ها نیز در داخل خود خرده‌فرهنگ‌ها‌یی دارند که خود را به هویت کلان‌تر قومی – محلی متصل می‌سازند. حتا وقتی زیر سقف «ملت بزرگ» یا «دولت ملی» قرار می‌گیرند، باز ویژه‌گی‌های خودرا حفظ می‌کنند و خود را تعریف می‌نمایند. اگر دولت ملی به هر دلیلی دچار ورشکسته‌گی و فروپاشی شود، هویت‌ها و خُرده‌هویت‌ها استند که باقی می‌مانند. هویت ملی یک واقعیت اجتماعی است، هویت قومی و محلی هم یک واقعیت اجتماعی است. این هویت‌ها برتابندۀ آداب، رسوم، فرهنگ، اساطیر، شکست‌ها و پیروزی‌های ویژۀ خویش‌اند.
این هویت‌ها گرفتار و یا در دستِ نوعی «بی‌زمانی» هم استند. شامل مرور زمان می‌شوند، دگرگونی می‌پذیرند؛ اما نابود نمی‌شوند و فراخور اعصار و زمانه‌ها خود را تعریف می‌کنند، نو می‌سازند تا ادامه پیدا کنند. حالا اگر قوم و ملتی بخواهد با استفاده از زور آن‌ها در خود حل کند، مقاومت می‌کنند. ادعای نازی‌ها «ملت خالص جرمن – آلمان» نتوانست موفق شود و خود را تحمیل کند. نژاد جزیری (انگلیس‌ها) چه در تجربۀ کشورگشایی استعماری و چه سلطه‌گری داخلی جزیزه‌یی، نتوانست هویت‌های دیگر را نابود کند؛ هرچند ملت خود را ساخت. همۀ عناصری که یک هویت را می‌سازند، برای بقا و استمرار آن کار می‌کنند. Hamal یاhaml قهرمان خلق بلوچ‌ها علیه اشغال‌گران دانمارکی در دریاهای ایران رزمیدند، هنوز روح مقاومت در آن خلق می‌دمید.
«به همسرم بگویید»
رخت‌خواب آماده نکند
Hamal گرفتار یا درگیر جنگ نامعلوم است.
شاید تخت‌خواب من در عمق دریاها باشد.
(از حماسه‌های خلق بلوچ)
سویدی‌ها هنوز افسانه‌های و روایات دوران وایکنگ‌ها را فراموش نکرده اند. چه‌گونه ملت و سرزمین سویدها شکل گرفت؟ «بسیاری از ملت‌های مدرن از فرهنگ‌های مجزایی تشکیل شده‌اند که تنها از طریق سرکوب خشن و طولانی یک‌پارچه شده اند. انگلیس‌ها، سلتیک‌ها، رومن‌ها، وایکنگ‌ها و نرمن‌ها را تحت عنوان ملت بریتانیا گرد آورده است. در واقع هر فرهنگ که مسلط شود، سعی دارد رسوم، زبان و سنت‌های دیگر فرهنگ‌ها را در تحت انقیاد خود درآورد و یک هژمونی فرهنگی یک‌پارچه بر آن‌ها تحمیل کند. این همان هژمونی موثر انگلیسی – فرهنگ جنوبی‌محور است که خودش را به عنوان فرهنگ انگلیسی ذاتی اسکاتلندی، ولز، ایرلند و همچنان دیگر فرهنگ‌های ناحیه‌یی نشان می‌دهد. ملت همیشه از طبقات اجتماعی، جنسیت و گروه‌های قومی متفاوتی تشکیل شده است. در حالی که فرهنگ ملی همیشه سعی دارد این تمایزات را در تحت عنوان عضویت مشترک در خانۀ ملت یک‌پارچه کند.
انگلیسی‌ها در دورۀ خاص (عصر زورگویی و کلاسیک استعمار) توانستند این سلطه را تحقق بخشند و اقوام و هویت‌های دیگری را به زور سرکوب کنند و ملت و دولت بریتانیا را بسازند. اما قرن ۲۱ دیگر آن زمان نیست، زمانِ دیگری است. در افغانستان عصبیت‌های مختلف قومی – هویتی (عصبیت به قول ابن خلدون) درحال مبارزه برای بقا و یا احیاناً اعمال سلطۀیک‌جانبۀ خویش اند. هر قوم وهویت در میدان این مبارزه همۀ توانایی‌ها از جمله عناصر درخشان گذشتۀ خود را به یاری می‌طلبد. بنابراین، طبیعی است که یک تاجک فارسی‌زبان خراسانی از عظمت خراسان، رستم، سهراب، بابک و… نام‌ها و نمادها یادآوری نماید و برای مبارزۀ کنونی از آن قدرت‌ها و روح‌ها و معنویت استمداد کند. هویت‌ها و اقوام دیگر در افغانستان نیز همین کار را انجام می‌دهند، این مبارزه هنوز به ارتفاع یا اجماع نرسیده است. پس می‌باید در فکر حذف یکدیگر نباشیم، چون در زمانۀ ما تقریباً محال است. بهتر است که راه عادلانه و همزیستی را بیابیم، نظام سیاسی آن را بسازیم و آن نظام را در قانون تعریف کنیم و قانون‌مند بسازیم. این عین ارزش‌های مدرنیته است. عین ارزش‌های جمهوری است.
غربی‌ها، زمانی به بهانۀ متمدن کردن «مردمان بربر -عقب‌مانده» و اکنون تحت نام نیولیبرالیسم، حوق بشر و دموکراسی و مدرنیته سعی کرده‌اند و سعی می‌کنند هژمونی فرهنگی و بُعد هژمونی نظامی -اقتصادی خود را اعمال کنند. تفاوت به‌طور قطعی وجود دارد، اما غرب می‌خواهد از طریق اعمال صور گونه‌گون سلطه و استیلای فرهنگی، آن‌ها را به انقیاد بکشد و ظاهراً یک‌پارچه نماید. ابزارهای گوناگون هم در اختیار دارند. فرهنگ، زبان، تکنالوژی و… . آلمان در زمان رایش سوم، می‌خواست همه را حول برتری و اصالت نژاد جرمن، یک‌پارچه کند یا حل کند. اما در قرن حاضر این‌که قدرتی، دولتی و گروهی بخواهد هویت‌های ملی را بر اساس «نژاد» شکل بدهد، افسانه بیش نیست، عبث و باطل است. مفهوم نژاد در زمانۀ ما هیچ‌گونه بنیاد علمی، منطقی، پذیرش معنایی و بنیان‌شناختی یا معقولیت، مقبولیت و مشروعیتِ فلسفی ندارد.
در جهانی که ما زنده‌گی می‌کنیم، عناصر و عواملی وجود دارند که هویت ملی و فرهنگ ملیرا در منگنه قرار می‌دهند و بعضاً تضعیف می‌کنند. جهانی‌شدن، فرایند رو به گسترش بین‌المللی، بازارهای مالی و پول جهانی، نمادهای حقوقی و کنوانسیون‌هااثرگذارند.
این فنون‌ها را نمی‌توانیم انکار کنیم. سوال اساسی این است که آیا ضرورت داریم یک منصف یا ناظر بین‌المللی، منهای سازمان ملل و شورای امنیت که در اختیار قدرت‌های بزرگ استند و به دیگران وقعی نمی‌گذارند، ایجاد کنیم؟ پاسخ من مثبت است. در مورد، من با «سمیرا مین» و «هابرماس» موافق استم. ما به یک جامعۀ مدنی – جهانی نیاز داریم که رابطۀ میان کشورهای قوی و ضعیف را عادلانه و منصفانه و اخلاقی تنظیم و تعریف کند. همه چیز در اختیار شورای «امنیت» نباشد. به یک نهاد جهانی که این شورا را کنترول کند و ناظر تصامیم آن باشد، نیاز داریم. سازمان ملل و شورای امنیت با ید از نو دوباره تعریف شوند.
این بحث شایع است که در عصر مدرن و جهانی‌شده یا جهانی‌سازی متکبرانۀ امپریالیستی دولت – ملت‌ها تضعیف شده اند. پرسش من این است که «این تضعیف‌شده‌گی» یک‌جانبه است، دوجانبه یا چندجانبه؟ آیا دولت امریکا هم در مسیر این فرایند تضعیف شده است؟ آیا امریکا اجازه می‌دهد یک سرباز امریکایی تروریست و آدم‌کش را به دادگستری لاهه بسپاریم؟ آیا می‌توانیم از امریکا بخواهیم «دیک چنی» و «کالین پاول» را به دیوان کیفری روم تحویل بدهند؟ به فرض که خواستیم علمی است؟اگر بن لادن، به فرض تحت حمایت امریکا، در واشنگتن یا تگزاس مخفی شده بود، دولت پاکستان اجازه داشت بدون مجوز امریکا به آن‌جا حمله کند؟ کدام دولت و ملت‌ها تضعیف شده‌اند؟ جهان سومی‌ها، کشورهای «پرفریک» یا انگلستان، فرانسه، آلمان و امریکا؟ تضیف دولت و ملت‌ها تا اکنون پدیده‌یی یک‌جانبه است. این داد و ستدها عادلانه نیستند.
با تضعیف دولت – ملت‌ها، دولت‌های دیگر آن هیبت و شکوه را در نزد مردم ندارند. فرایند روابط مناسبات، چه در امور فرهنگی، چه اجتماعی و اقتصادی چنان است که کنترول لازمه بر آن اعمال نمی‌شود. به‌ساده‌گی هرچیز از هر مرزی عبور می‌کند. اما در عین حال، هویت‌های ملی و قومی بی‌پروا به دولت ملی، خودرا جمع و جور می‌کنند. به زبان دیگر که در عین آن‌که تمایل به فراتر رفتن از خود و به سوی جهانی شدن وجود دارد، تمایل به محدود شدن و محلی شدن نیز قابل رویت است. یعنی این جریان و حرکت نیز وجود دارد. «برهم‌ریزی و فروپاشی هویت‌های متمرکز و بسته به فرهنگ ملی تأثیر تکثیرآفرینی بر هویت‌ها می‌گذارد؛ چرا که انواعی از امکان‌ها و وضعیت‌های جدید هویت‌یابی تولید و هویت‌ها را سیال‌تر، متکثرتر و متنوع‌تر می‌کند.
تأثیر جهانی شدن، تضعیف هویت ملی و تقویت هویت‌یابی‌های فراتر و فروتر از سطح دولت – ملت است. هرچند که حقوق قانونی و شهروندی در درون دولت – ملت وجود دارد. اما هویت‌های ملی، ناحیه‌یی و اجتماعی بسیار بااهمیت شده‌اند و ورای سطح فرهنگ ملی، هویت‌یابی جهانی شروع به جابه‌جایی کرده است و گاهی اوقات هویت‌ها را تحت تأثیر می‌گذارد.
فرهنگ فرامدرن، هم‌چون یک امر نمادین و کالایی ارزش‌های خودرا در سراسر جهان ساری و جاری می‌سازد و به طریق مصرف‌گرایی و ایجاد «تفاوت» (نه مشابهت) هویت مشترک را بین ملت‌ها القا می‌کند و ترویج می‌نماید. بنا بر این، مشکل بتوان هویت‌های فرهنگی ملی ومنطقه‌یی را صد درصد بی‌کم‌وکاست حفظ کرد. انترنت، شبکه‌های مجازی، رادیو و تلویزیون این امکان را فراهم کرده است در دورترین دهکده‌های بدخشان هم فرهنگ غربی مصرف کنند و به سینما و موسیقی آن و مد لباس آن وصل شوند. کوکاکولا و پیپسی دیگر کالا‌های غربی نیستند و در همه جای جهان پیدا می‌شوند. بنابراین، هویت‌ها و ویژه‌گی‌های بسیار در زمان و مکان سیال شده اند. با این همه، نمی‌توان کش و قوس تنش میان امر جهانی و امر محلی را نادیده گرفت. «امر محلی همان خاص‌گرایی و امر جهانی همان عام‌‌گرایی. رشد دولت – ملت و هویت‌های قومی در راستای خاص‌گرایی بوده و گسترش بازار جهانی بودن چیست؟ هرچه باشد یکی در دیگر طومار خودرا باز می‌گشاید. یکی بر دیگر برتابیده می‌شود؛ به سخن هوشنگ ابتهاج(م.سایه):
پرتو دیدار خوشش تافته بر دیدۀ من
آیینه در آیینه شد، دیدمش و دید مرا
یکدیگر را می‌بینند. مفاهیم «محلی» و «جهانی» سیال نسبی اند. یک دهکده به تناسب یک کشور محلی است، اما همین کشور با تناسب و مقایسه با یک منطقه و قارۀ محلی، در همین معنا که گفتیم، واکنش متفاوت دارد.
الف: بازگشت به خویش و خود را در سنت‌ها، اندیشه‌ها وآداب گذشته محصور کردن، با جهان گفت‌وگو نکردن، هم‌‌چون «رو نهفته‌گان آلتونا» به زاویه‌یی خزیدن و حصاری به گرداگرد خود کشیدن.
ب: وارد شدن در دنیایی مدرن، پا به اقلیم آن گذاردن. حتا چندرگه‌گی را پذیرفتن، ریسک کردن و نترسیدن. گمان نمی‌کنم که هویتِ ما در قرن بیست‌ویکم قطعاً معطوفی به محصور ماندن در گذشتۀ خود بوده باشد. اگر امروز جوانان از خراسان سخن‌می‌گویند، به معنای تمایل عنصر به ارباب‌رعیتی خراسان نیست؛ به شکوه فرهنگی، نظامیه‌ها، کتاب‌خانه‌ها و دانشگاه‌های آن است. این یادآوری و تذکار برای آن است که نشان بدهند ما میراث‌دارتمدن و فرهنگی استیم که می‌تواند با عصر مدرن و همۀ ارزش‌های مدرنیته گفت‌‌وگو کند. این‌ها هویتِ خود را علم می‌سازند تا در تحولات مدرنیته نقش مهم ایفا نمایند. در جریان این خودشناختی تاریخی است که خود نیز تغییر می‌کند. هویت‌های پری‌فریک و حاشیه‌نشینو حاشیه‌یی اکنون فضای گسترده‌یی را اشغال کرده اند، جای خودرا در مدرنیته باز کرده اند. آثار گابریل گارسیا مارکز، با توصیف همان ویژه‌‍‌گی‌ها، خواب‌ها و خیال‌ها، آداب و رسوم حاشیه‌یی بر صدر ادبیات مدرن جهان نشسته اند. «خدای چیزهای کوچک» مگر رمان متمرکز بر فرهنگ بومی مردم هند نیست؟ دموکراسی پرتسامح، چیزی جز پذیرفتن این فرهنگ‌ها و معنویت‌ها نیست.
انتخابات تنها یکی از جلوه‌های دموکراسی است؛ تازه اگر درست به سامان برسد. دستاوردهای جدید بشری، تمدنی که خشت‌های بنیادینِ خودرا از آن می‌گیردو می‌چیند، برای قومیت‌های جدید و هویت‌های جدید، لاجرم این امکان را فراهم ساخته است که روشن و سریع خویشتن را علم کنند و مطرح نمایند. تاریخ خود را می‌خوانند و آن را برای اصناف مختلف روایت می‌کنند. هویت‌های حاشیه‌یی و شماری از این هویت‌ها که در گذشته فرصت بیان‌گری نداشتند، خود را آشکار می‌کنند تا جایگاه خود را در این جهان مدرن مشخص سازند. «شاید بتوان خیزش مردم افریقا و عرب ناآرام را همان جهانی شدن نامید که موجب شده است ابرای یافتن اندیشه‌های خود به گذشتۀ مطمین‌تر باز گردند و در برابر تغییرات لیبرالیسم موضع بگیرند و امید این‌که از ین طریق بتوان هویت‌ها را در حال حاضر اثبات بخشید، فراوان است.”
پروفیسور «هال» همان خوش‌بینی‌یی را دارد که ما و جوانان ما، از هر هویت قومی‌‌یی در احضار ارواح خود داریم. فضا برای ابزار وجود هویت های قومی، هم‌چون پیامد ناگزیر مدرنیته و زوال کلان‌روایت‌ها، مساعد است. شاید هویت دولت – ملت آسیب ببیند یا اآسیب دیده باشد. اما این پرسش را میتوان مطرح کرد؟
تضعیف هویت کلان ملی، تضعیف دولت-ملت-دولت (این دوقابل تفکیک اند؛ اسراییل را نمونه می‌گیرید یا ایتالیا را) به تضعیف هویت‌های ملی و قومی فرا نمی‌روید، منجر نمی‌شود؟ مهم این است که این پرسش‌ها را چه‌گونه تحلیل می‌کنیم و چه پاسخی برای آن ارایه می‌داریم.
اماو هرچه باشد، نمی‌شود که با جهان قهر کرد. باید پاسخ‌های‌مان را پیدا کنیم؛ پاسخ‌هایی که از مکانیزم «مسأله سوال و معرفت» برمی‌خیزند و به تیوری‌ها می‌انجامند. «در جهان هیچ چیزی دردناک‌تر از ندانستنِ پاسخ نیست.» (میخاییل باختین)

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.