احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:مینا احمدیان راد/ یک شنبه 12 میزان 1394 - ۱۱ میزان ۱۳۹۴
عدالت از جمله مفاهیم چالشبرانگیز در فلسفه و علم سیاست میباشد که از دوران کهن تا قرن حاضر، مکاتب و اندیشمندان مختلف، هر کدام نظر و دیدگاه خاصی در بابِ آن داشته و از نگرش و بُعدی متفاوت به تعریف و تحلیلِ آن پرداختهاند.
عدالت در اندیشۀ سیاسی هابز
هابز انسان را موجودی ذاتاً شرور میداند و دارای نگرشی بدبینانه نسبت به انسان است. هابز با تکیه بر مفهوم قانون طبیعی که بیانگر شعار: «آنچه به خود نمیپسندی و دوست نداری، به دیگران روا مدار» است و اینکه این قانون برای کمشعورترین افراد هم قابل درک است و از غریزۀ میل به بقا و جاودانهگی نشأت گرفته، مسالۀ قرارداد را مطرح کرد که با تمسک به آن، هر کس با عمل به وعدهاش به حق طبیعی خود یعنی صیانت نفس، میپردازد و برای دیگران نیز خطر محسوب نمیگردد و معنای عدالت در نزد هابز همین است؛ یعنی عدالت عادات مردم در اجرای قراردادها و توافقها و وفای به عهد و پیمان است و به عبارت دیگر:
عدالت دقیقاً عبارت است از وفای به عهد و پیمان در صورتی که دیگران هم به قول و قرارِ خود وفا کرده باشند. در این نگاه، عدالت ضابطهیی مستقل از ارادۀ بشری نیست، بلکه امری توافقی است. در واقع، آنچه بیش از هر چیز مورد توجه هابز قرار دارد، امنیت و آسایش شهروندان است، نه تأمین عدالت برای آنان؛ بنابراین، حکمران برای تأمین امنیت، باید دارای اختیار مطلقه در همۀ زمینهها باشد.
بر همین اساس، نه هیچ عملی از سوی حکمران میتواند پیمان افراد را لغو کند و نه میتوان حکمران را به ستمگری متهم کرد. تنها وقتی فرد میتواند در برابر فرمانهای حکمران تمرد و سرپیچی کند که حکمران امنیت جانیِ او را به خطر بیاندازد. زیرا جهت قرارداد نقض شده است و غایت فرمانبرداری، حفظ جان است.
عدالت در اندیشۀ سیاسی جان لاک
لاک، بحث خود را با توضیح سرشت انسان و وضع طبیعی آغاز میکند. ولی اعتقاد داشت که انسانها همه از گوهری واحد پدید آمدهاند و سرشتی خوب و پاک دارند. از دیدگاه لاک، وظیفۀ حکومت تضمین حد اعلای رعایت قوانین طبیعی و جلوگیری از ایجاد دشواریهاییست که ممکن است در نتیجۀ اقتدار همهگان رخ دهد. در نگاه لاک، جامعۀ سیاسی مشروع، حاصل توافق عدهیی از انسانهای آزاد است که میتوانند با اکثریت عددیِ خود شناخته شوند.
مهمترین مساله در باب عدالت از دیدگاه لاک این است که او حقوق طبیعی را حفظ جان و مال و آزادی انسانها دانسته است و همۀ آنها را در حق مالکیت خلاصه میسازد و این حق را مبنای حقوق طبیعی قرار میدهد. زیرا در نتیجۀ کار انسان اموال طبیعی مشترک، خصوصی میشوند. به علاوه، ورود آدمیان به جهان مدنی یا سیاسی برای حراست از اموالی است که در وضع طبیعی بهدست آوردهاند. از نظر لاک «حق طبیعی مالکیت همبستۀ حق بنیادین صیانت ذات است»، زیرا از قرارداد نشأت نگرفته است. ولی این حق طبیعی دارای حد و مرزی است و آن این است که نباید شامل اشیایی شود که دیگران از پیش آنها را بهدست آوردهاند.
عدالت در اندیشۀ سیاسی منتسکیو
از دید منتسکیو، قانون طبیعی، به معنای روابط لازم و تأثیرات و نتایج مستقیم طبیعت، بر همۀ موجودات حاکم است و همین امر در مورد انسان معیاری برای عدالت به وجود میآورد که بر قانون موضوعۀ بشری مقدم است. از نظر او، قوانین طبیعی عادلانهاند و چون انسان، همانگونه که خدا و خود را فراموش میکند نیز ممکن است همنوعان خود را فراموش کند؛ لذا قانونگذاری سیاسی، او را به این امر یادآور میشوند. به طور کلی در نزد او تناسب قوانین با رابطۀ درونی جامعه و نیازهای آن و نیز با اجزای خود، مبنای عادلانه بودنِ آنهاست.
عدالت در فلسفۀ سیاسی هیوم
هیوم با تأکید بر اصل فایده، سودمندی فرد و دیگران را مطرح میکند. لذا از نظر او «هرچه که به نیکبختی جامعه بیانجامد، مستقیماً پسند ما میافتد و مایۀ خُشنودی ماست.» چون عدل امری است عمومی، پس فایدۀ همهگانی، منشای عدل است و تأمل دربارۀ نتایج سودمند این فضیلت، یگانه شالودۀ ارجمندی آن است. هیوم عدل را فضیلتی صناعی و ابداع انسان میداند که از آموزش و قراردادهای او و در نتیجه از عرف برمیخیزد. در واقع او به چیزی به نام قانون ابدی عدل یا حقیقت آن قایل نیست، بلکه از نظر او، عدل صناعت بشری است. بنابراین، «حسن عدل نه بر تصورات، بلکه بر انطباعات بنیان دارد». از دید او، حکومت نیز ابداع آدمیان است و مهمترین سودی که برای بشر دارد، برقراری عدل است.
عدالت در نگرش اسمیت و فایدهگرایان
عدالت از نظر آدام اسمیت حاصل رشد اقتصادی و ایجاد سود بیشتر در جامعه و در نتیجه، تابع سنتها و رسوم هر جامعهیی است و این نوعی نگرشِ محافظهکارانه میباشد. از نظر اسمیت، فعالیت اقتصادی و بازار میتواند عدالت اجتماعی را در جامعه محقق سازد. به همین دلیل، او جامعۀ بازرگانی را عالیترین مرحلۀ رشد تاریخی میداند، زیرا در آن عدالت و داوری اخلاقی از ارزشهای محترم محسوب میشود. مهمترین کسانی که در این سنت مطرح میشوند، فایدهگرایاناند، نظیر جرمی بنتام و جان استوارت میل. در نگرش آنان، اصل سودمندی، بینان اندیشۀ سیاسی و نیز معیار عدالت در جامعه است.
معمای عدالت
تعریف هابز از بعد حکمرانی و سیاست بوده و عدالت را نیز قراردادی میان افراد میداند، در حالی که عدالت در ذاتِ خود لازمۀ تمام جوامع و حیات بشری است و نمیتوان نگرشی قراردادی و نسبی به آن داشت، عدالت یک اصل اخلاقی مطلق است. لاک دید ناقصی نسبت به عدالت داشته و فقط آن را از بعد مالکیت بررسی نموده، در حالی که عدالت ابعاد مادی، معنوی، اخلاقی و اجتماعی نیز دارد و باید به صورت درهم تنیده و مرتبط با هم مطالعه شود. به نظر میرسد که منتسکیو قوانین طبیعی و تأثیرات مستقیم طبیعت را بر جامعۀ انسانی اعمال نموده، در حالی که اجتماع و جامعۀ بشری، قوانین و احکام خاصِ خود را داراست.
هیوم در تعریف و تحلیل مفهوم عدالت، اصل فایده، سودمندیِ فرد و دیگران را ملاک قرار داده و این مساله باعث گردیده تا وی دیدگاهی مادی و منفعتگرا نسبت به عدالت داشته باشد، در حالی که عدالت بیشتر از ابعاد معنوی و اخلاقی قابل توجیه است. عدالت از نظر آدام اسمیت، حاصل رشد اقتصادی و ایجاد سود بیشتر در جامعه است و این نوعی نگرش محافظهکارانه است. او بهترین جامعه را جامعۀ بازرگانی میداند، در حالی که بیشترین نابرابری و بیعدالتی، همواره در جوامع سودگرا بوده است.
Comments are closed.