احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:هارون مجیدی/ چهارشنبه 29 میزان 1394 - ۲۸ میزان ۱۳۹۴
دیوان استاد حیدری وجودی شاعر نامآشنای زبان فارسی از چاپ برآمد.
این کتاب در ۷۱۵ برگ از آدرسِ انجمن دوستدارانِ بیدل و چاپخانۀ خیام به نشر رسیده است.
دیوان حیدری وجودی را محمدکاظم کاظمی و علی جعفری ویرایش و صفحهآرایی کرده و طرح جلدِ آن را وحید عباسی ریخته و با تیراژ یکهزار در پاییز امسال به نشر رسیده است.
حیدری وجودی در «یادداشتِ سراینده» گفته است: «از هنگامی که شاعر به حواس کودکانۀ خود شدم، به زیباییها و جمال صوری و معنوی، ذوق و تمایل فطری داشتم و دارم. بدین اساس از زمانی که این مصرع «چه بودی، رو نمودی، دل ربودی بیدلم کردی» در عالم رویا از زبانم به ظهور پیوست، از اثر جوشش خاص درونی سرایش شعر را آغاز کردم.»
استاد حیدری وجودی که بیشترین کارهای خود را در قالب غزل سروده و او را به عنوان یکی از بهترین غزلسرایان زبان فارسی میشناسند، خودش در این مورد نوشته است: «به هر شعری که روح و زبان تغزلی داشته باشد، در هر قالبی که باشد، مرا علاقهیی در حد عشق است.»
استاد در ادامۀ این یادداشتِ خود یادآوری کرده که ناگفته نماند که علاقه و ذوق من به غزل، بدین معنی نیست که به انواع دیگر بیعلاقه باشم. با وجود آنکه در اوزان نیمایی شعری نسرودهام، با انصاف میگویم که اثرگذاری اشعار اوزان نیمایی در ترکیبات و تصویرهای اشعار سالهای اخیر من در پرده نمایان است؛ چه تازهگی و طراوت تصاویر و تعبیرات، در غزلهای شعرای غزلسرای این روزگار، همه نمایانگر تأثیرپذیری غزل امروز از اسلوب و هنجار تازه نمایان است.
پرتو نادری شاعر و نویسنده، حیدری وجودی را «آخرین حلقۀ شاعران عارف در افغانستان» دانسته و نوشته است: «اگر سخن به مطلقیت نگفته باشم، استادحیدری وجودی را میتوان آخرین حلقۀ شاعران عارف در افغانستان دانست. حیدری و جودی نه تنها در عرفان نظری و عملی جایگاه بلند و ستایش برانگیزی دارد؛ بلکه شعرهای او خود منبر باشکوهیست که پیوسته از آن پند، اندرز، عشق و بینشهای عارفانه چنان طیفی از نور در دلهای اهل دل راه گشوده است.
به گفتۀ آقای نادری، این عشق و بینش به ویژه غزلهای او را به چشمهساری گوارا بدل کرده است؛ چشمهساری شفاف، سرد و گوارا در یک تموز داغ؛ چشمهساری که تا مینوشی، پیوسته میخواهی بنوشی و بنوشی.
به باور پرتو نادری حیدری وجودی را میتوان حلقۀ وصلی در میان شاعران کلاسیک و مدرنیست خواند. با آنکه او هیچگاهی نخواسته است گامی به آن سوی دیوارهای پست و بلند اوزان عروضی بردارد، با این حال من جایی نشنیدهام و گاهی هم از او نخواندهام که در برابر جریانهای نوین ادبی به مقابله و پرخاش برخاسته باشد. آنگونه که شماری چنین کردند.
آقای نادری همچنان گفته است: پیوسته از استاد حیدری در گفتو گوهایش و یا هم در نشستهای رسمی و غیررسمی شنیدهام که شاعران جوانِ مدرنیست را به فراگیری ادبیات کلاسیک، معیارها و موازین شعر کلاسیک فارسی دری فرا خواندهاند.
محمدافسر رهبین که خود از شاعران نامدار معاصر است، در یادداشتی زیر نامِ «رنگینکمان بر وادی عشق»، استاد حیدری وجودی را شاعری عشقمحور گفته که عشق، بنیاد بیشترین غزلهایش را ساخته است.
او مینویسد: «این عشقمحوری، شعر استاد حیدری را ویژهگی فرازمانی بخشیده است، درست همان چیزی که در شماری از آثار شاعران همروزگار وی کمتر دیده میشود.»
به گفتۀ آقای رهبین، استاد حیدری با وجود عشق پردازییی که در بیشترین غزلهای خود دارد، قاعدتاً کوشیده است تا از حوادث، تصویر تمامنمای تاریخی بهدست ندهد. به تعبیر دیگر، شعر او همواره از چوببستهای تقویم برکنار مانده است.
محمدافسر رهبین در ادامۀ این یادداشتش در پیوند به زبان شعری حیدری وجودی مینویسد: «زبان استاد حیدری قاعدتاً سلیس و بیپیرایه است. یعنی آنچه به عنوان «صمیمیت شاعرانه» مطرح کرده اند، در بیشتر غزلهای وی مشهود است و کمتر موردی را میتوان سراغ گرفت که روال طبیعی شعرش دستخوش تصنع و تکلف شده باشد.»
محمدرفیع جنید شاعر و نویسنده، زیر عنوان «شعر حیدری وجودی» نوشته است که «کلمات و دایرۀ واژگانییی که کلمات در آن قرار میگیرند، چنان وضع شدهاند که هم صورت را در خود دارند و هم معنا را. یعنی کلمه و بار استعاری و اسطورهییاش در خط میانی این دو جای میگیرد و به این لحاظ در حد اعتدال باقی میماند. به معاینۀ ارزشمداری، نمیخواهیم بگوییم که این حسن است یا قبح. همینقدر هست که با موقف معرفتی ایشان به غزل و آنچه غزل را میسازد، سازگار است.»
غلام حیدری متخلص به حیدری وجودی فرزند مولانا شفیعالله در سال ۱۳۱۸ خورشیدی در یکی از دهکدههای زیبای پنجشیر دیده به جهان گشود. الفبا، قرآن مجید، پنج کتاب (پنج گنج)، گلستان، بوستان، دیوان حافظ و دیگر کتابهای فارسی را در دبستان کهن، از آموزگاران همان روزگار فرا گرفت. به سال ۱۳۲۶ خورشیدی شامل مکتب ابتداییه رُخۀ پنجشیر (حال لیسۀ رُخه) شد.
استاد حیدری وجودی بعد از سپری کردن خدمت زیر بیرق، سه ماه به عنوان محرر در «انجمن شعرای افغانستان» کار کرد کرد و بعد از آن تا این دم در کتابخانۀ عامۀ افغانستان، متصدی بخش جراید و مجلات مرکزی کتابخانه مانده است.
استاد حیدری وجودی در کنار مسوولیت رسمیاش در کتابخانۀ عامه، در بخشهای دیگر فرهنگی نیز مصروف بوده که عضو موسسین کانون دوستداران مولانا و معاون این کانون، عضو رهبری انجمن نویسندهگان افغانستان، عضو موسسین بنیاد فرهنگ افغانستان، رییس بنیاد غزالی و رییس کانون ادبی سیمرغ از آن میان است.
از حیدری وجودی چهارده عنوان مجموعۀ شعری به نامهای عشق و جوانی، رهنمای پنجشیر، نقش امید، با لحظههای سبز بهار، سالی در مدار نور، سایۀ معرفت، صورِ سبز صدا، میقات تغزل، ارغنون عشق، غربت مهتاب، شکوه قامتِ مقاومت، رباعیات و دوبیتیها، آوای کبود و لحظههایی در آب و آتش نشر شده بود که همۀ آنها در دیوان حیدری وجودی گردآوری شده است.
حیدری وجودی در طول سالهای کار و سرایشش، موفق به دریافت جوایز مختلف شده و در سمینارهای زیادی در داخل و بیرون از کشور شرکت کرده است.
دیوان استاد حیدری وجودی در انتشارات خیام واقع در جوی شیر شهر کابل قابل دسترس است.
این یادداشت را با دو شعر از استاد حیدری وجودی به پایان میبرم:
سرود سبز غزل، تازه و تر است هنوز
حضور سرو چمن، سایهگستر است هنوز
غرور مادر گیسوسپید این صحرا
شکوه و کوه و کمر مردپرور است هنوز
چهگونه دفع شود بدگمانی عشقم
که غیر، همره تو شیر و شکر است هنوز
شراب مهر توام در وجود میجوشد
نگاه روشن و گرم تو دلبر است هنوز
فدای گردش چشمت شوم که در دوران
مرا به کوی خرابات رهبر است هنوز
به باغ سینۀ من یأس گل نخواهد کرد
که عطر وصل توام یار و یاور است هنوز
دم از حریم وصال تو کیِ توانم زد؟
که شور هستی من حلقۀ در است هنوز
نه رام میشودم، خیالِ رم دارت
محبت تو مرا موج گوهر است هنوز
در این غزل که حضور تو جلوهها دارد
قسم به دید توام رنگ دیگر است هنوز
===
ای چشم یار! ساغر صهبای من تویی
من زورق شکسته و دریای من تویی
ای زلفِ یار قصۀ شبهای من تویی
امواج پُرتلاطم سودای من تویی
خالی مباد از تو سَرِ ذوقپرورم
ای شور عشق، هی هی و هیهای من تویی
در هر زمانه لیلی و مجنون دیگری است
مجنون روزگارم و لیلای من تویی
در دشتهای سبز روانپرور هنر
آب روان رویش گلهای من تویی
ای شبچراغ داغ که سوزی به سینهام
گرمی و روشنی غزلهای من تویی
ای شعر! ای زبان دل بیزبانیام
آیینۀ تجلی معنای من تویی
شبها میان جنگل تاریک لحظهها
فانوس جان و دیدۀ بینای من تویی
Comments are closed.