خون «ملاله» از خون فرزندان «زلمی» رنگین‌تر است؟

گزارشگر:منو چهر - ۲۵ میزان ۱۳۹۱

ترور ناکام دختر چهارده‌سالۀ پاکستانی به نام ملاله یوسف‌زی از سوی طالبان در درۀ سوات، یکی از جنجالی‌ترین خبرهای منطقه بود که منجر به موضع‌گیری تمام نهادهای فعال حقوق بشر و حقوق زن شد. آن‌چه را که سبب سروصدای ناشی از این ترور می‌خوانند، تازه‌گی و بی‌پیشینه‌بودنِ این رویداد است. طوری‌که برای نخستین‌بار دختری نابالغ در متن استیلای ترور و وحشت، از جنایت‌کارانی انتقاد می‌کند که تا آن‌زمان کسی جراتِ نقد کردن‌شان را نداشته است. از یک‌سو عملِ بی‌باکانه یک دختر چهارده‌ساله و از سوی دیگر نقدِ طالبان و تروریستان برای نخستین‌بار در خاستگاه و موطن اصلی‌شان و از دیگرسو، انتقام‌جویی بُزدلانه طالبان، همه باعث می‌شوند که خبرِ چنین جسارتی در تمام جهان بپیچد.
اما جالب آن است که چنین خبری بیش از همه‌جا در افغانستان غوغا برپا کرد. این خبر جدای از چند نکته‌یی که دلیل بازتاب جهانیِ‌اش بود، در افغانستان جوانب دیگری هم داشت که در کل باعث شدند، نه تنها رسانه‌ها و فعالان حقوق بشر و جامعۀ مدنی به آن بپردازند، که بسیاری از دولت‌مردان افغان نیز با ملاله یوسف‌زی اظهار همدردی کنند. به گونۀ نمونه، جناب فاروق وردک در برخی از مکتب‌ها، مراسم تمجید از او را به‌راه انداخته و ده میلیون شاگرد مکتب را وظیفه داده که برای بهبودیِ ملاله دعا کنند.
شکی نیست که جسارت و قربانی دادنِ ملاله یوسف‌زی در جای خودش قابل ستایش و تمجید است؛ چون دختری با آن سن‌وسال کم و دیدۀ روشن خویش، کاری را انجام می‌دهد که بزرگ‌ترین رهبران پاکستانی، شهامتِ انجام آن را ندارند؛ از این‌رو، ملاله لیاقت آن را دارد که پاکستانی‌ها مجسمه‌اش را بتراشند. اما این‌که چرا این‌قدر پُرسروصدا دولت‌مردانِ افغان از وی تجلیل می‌‌کنند، جای درنگ و پرسش دارد.
مردمِ ما به‌واسطه تحجر و تعدیِ طالبان قربانی‌های بی‌شماری داده‌اند و می‌دهند؛ قربانی‌هایی که هر کدام داستان دردناک‌تری نسبت به قضیه ملاله دارند. دختران و پسرانِ جوان زیادی را طالبان از ما گرفتند. افسران و سربازان دلیر و قهرمانِ بی‌شماری را سر بریدند و این تراژدی تا همین‌اکنون نیز ادامه دارد و معلوم هم نیست کی و کجا پایان می‌یابد. اما حکومت از هیچ‌کدامِ آن‌ها به عنوان فرزند دلیر وطن، تجلیل و ستایش نکرد و حتا مراسم فاتحه و دعاخوانیِ آنان نیز در نهایت مظلومیت و بی‌کسی، توسط خانواده‌های داغدار و بی‌بضاعت‌شان برگزار گردید.
چندی پیش طالبان یک زن را در غوربند ولایت پروان تیرباران کردند، اما آقای فاروق وردک و امثال او، هیچ واکنشی نشان ندادند. هم‌چنین اخیراً طالبان دو فرزند یک افسر پولیس را در ولایت غزنی به‌دلیل عدم تمکین از طالبان، مقابلِ چشمانش به شهادت رساندند. آیا فرزندانِ این افسر، انسان نبودند تا برای‌ آن‌ها مراسم دعاخوانی گرفته شود و آیا این افسرِ وطن‌دوست و راستکار، لایق دریافتِ نشان لیاقت و تجلیل‌ از سوی حکومت نیست؟ چرا فاروق وردک‌ها به ساده‌گی از کنار این واقعه می‌گذرند، حال آن‌که جای آن دارد که این افسر پولیس، بیشتر از ملاله تمجید و تقدیر ‌شود؟ کسی که به‌رغم از دست دادن شیرین‌ترین سرمایه‌های زنده‌گی‌اش (دو فرزندش) هنوز هم در مقابل دشمن می‌ایستد و از کشورش دفاع می‌کند، اما با کمال انسان‌دوستی و مهربانی، اظهار می‌کند که هرگز به فکر انتقام‌جویی نیست و به کودکان قاتلان فرزندانش نیز هم‌چون فرزندانِ معصومِ خود می‌نگرد.
به نظر می‌رسد که کسانی چون فاروق وردک از این تجلیل و تمجیدهای نمایشی، نیت دیگری دارند. زیرا آنان نه تنها از قهرمانان کشورشان یاد و تمجیدی نمی‌کنند، که بر سبیل پاکستان‌پرستی، قهرمانان پاکستان را ارجحیت می‌دهند. این نوع رفتار، هیچ توجیهی دیگر جز بازتاب افکار فاشیستی و بیگانه‌پروری ندارد. آقای وردک این تجلیل و تمجیدها را از روی لطف و انسان‌دوستی نمی‌کند، بل‌که بیشتر سرسپرده‌گی‌اش را به کشور پاکستان نشان می‌دهد. ای کاش آقای وردک در کنار ملاله، یادی از قربانیان شاگردان مکاتبِ خودمان نیز می‌کرد که در اثر سم‌پاشیِ طالبان متضرر شدند.
بدبختی مردم افغانستان همواره از همین نوع بیگانه‌پرستیِ متولیان امور سرچشمه گرفته؛ طوری که انرژی و احساسات مردمِ ما به جای این‌که در راستای تحکیم عواطف میهن‌پرستیِ مصرف شود، در تمجید و تجلیل قهرمانی‌های بیگانه‌گان مصرف می‌شود. این عمل آقای وردک آدم را به یاد مرگ برژنف، رییس‌جمهور اسبق شوروی، می‌اندازد که زمامداران آن‌زمانِ افغانستان، در زمان مرگِ وی عزای عمومی در کشور اعلام کردند؛ سرزمینی که مردمش هر روز زیر پای سربازان قشون سرخ لِه می‌شدند. هرچند میان برژنف و ملاله تفاوت بسیاری‌ست؛ اما در مشابهت لِه شدنِ مردمِ ما در آن‌زمان زیر پای قشون شوروی و قربانی دادنِ امروزِ ما زیر پای سربازان «آی.اس.آی»، هیچ شکی وجود ندارد و هم‌چنین در بیگانه‌پرستیِ مقامات حکومتی‌مان که هرگز بدبختیِ مردمِ خویش را نمی‌بینند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.